ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

شعرهای خط خطی من...

شب هنگام به دیدنم بیا در کنار مرداب  پیش آن تحته سنگ صبور  موهایم را در سکوت شب با شانه های خیالیت  شانه میزنم...شب هنگام برایم فانوسی از مهتاب بیار... کنار مرداب آواز جیر جیرکهای تنهایم را بشنو وبرایم از مخمل تاریک غمهایم  تن پوشی بباف وبرای سالها نبودنت به تنم کن اشکهایم را پیاله پیاله در مرداب بریز تا در کنار ماهی های آرزوهام  روی آب شناور شوند  شب هنگام بیا تا با اولین  قطرات اشک شبنم راهیت کنم  و برای سالها تنها ماندنم  شمعهای حسرت را در کنار مرداب دلم روشن نگه دارم.. به امید باز گشتت من اینجا کنار مرداب با نور شمع وتن پوش سیاه و آرزوهای خفته در روی آب موهایم را با خاطرات میبافم ....                               

تب تنهایی

سکوتم بوی مرگ و میر دارد

که از پاییزها تصویر دارد

از اینجا دور شو تا می توانی

تبِ تنهایی ام واگیر دارد  

نـــــسل مــــا بــــا 


سیـــگار و دیـــاپـــازوم و اســتــامیــــنفون...


بیشتــــر خوابیده ......


تا با معشوقش.......

277214a812885688a6ca83ac5c0d4d1f-425

با خون غم نوشتم ......

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

با خون غم نوشتم ......

من از اعدام نمیترسم نه چوبش نه از دارش من از پایان بی دیدار میترسم

وحالا من مانده ام وحلقه طنابی در مشت که با رفتنت به زندگی کردم پشت

رفتم که نبینی پریشان شدنم را غمناک ترین لحظه ویران شدنم را

و من چه تنها وغریبم که حتی دل خوشیم مرگه من که

حتی زندگیم به کم طاقتی مرگه

آرزوی من

من مانند هم سن و سال های خودم نیستم که هر روز یک

 آرزویی دارند برای آینده …

من تنها یک آرزو دارم و آن این است که

شبی بخوابم و دیگر بلند نشوم

تا نشنوم

تا نبینم

تا نشکنم

تا هر روز چندین بار نمیرم …

بعضی دردها مثل "قهوه" میمونن
با گذشت زمان "سرد" میشن ،ولی " تلخیش " از بین نمیره
http://www.uplooder.net/

دیوانه نیستم کمی تنهاوخستم....خسته ازتکراربیهوده.

        خسته ازاین الکی زنده بودن.......

چرانگاه میکنی؟؟؟؟؟                   خسته ندیده ای؟؟؟؟؟

به من نخند...............................منم روزگاری عزیزدل کسی بودم

رفت...

یه وقــــتایی که دلت گــــرفته،


بغض داری، آروم نـیستی، دلت بـــراش تـنگ شده



حــــوصله هـیـچـکسو نــــداری



به یــاد لحظه ای بیفت کـه اون هــمه ی بی قــــراری هــای



تــــو رو


دیــــــد، امـــــــا



چـشمـاشـو بست و رفــت


مــتــنــفــرم

مــتــنــفــرم از بـودن بـا کـسی کـه بـرای ِ دوسـت داشـتـنـم بـاید بـا او هم خـواب


شوم . . .



کـسـی کـه می دانـم فـردا مـرا هـرزه مـی خـوانـد !



کـسی کـه نـمـی دانـم مـی مـاند !




یـا مـی رود در آغـوش ِ دیــگــری . . . !


دلت که گرفته باشد...
شادترین آهنگ ها، روضه خوانی میکنند!!
شلوغترین مکانها، تنهایی ات را به رُخت میکشند
...و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست!!
دلت که گرفته باشد...
نقض میشود همه ی قانون ها
دل کجـــا... قانون کجـــا
مدتها طول میکشد تا خاک بگیرد خاطره های رنگارنگ!!
میگذاری تار شود این خاطره ها...
اما یک خواب ِ ناغافل، گرد و خاک تمام خاطره ها را می گیرد!!!
میشود مثل روز ِ اول!
میشود خاطره های ناب...
زخمها تازه میشود باز ...

...

هوا پر است از هوای آدم ها...

 

ولی من هنوز هم

 

بی آدم ترین حوایــــــــــــــــــــــــــــــــــم...

 

 

” خوبم ”

باید بازیگر شوم ، 


آرامش را بازی کنم … 


باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم … 


باز باید مواظب اشک هایم باشم … 


باز همان تظاهر همیشگی :


” خوبم ” . . . !!!

برای خود فاتحه ای بفرستم...

گاهی اوقات دلم میخواهد خرمایی بخورم

 و برای خود فاتحه ای بفرستم ؛

شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !

تنهایی

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!

در ساحل کنار دریا ایستاده ای

هوای سرد‌‌...

صدای موج...

انتظار انتظار انتظار...

به خودت می آیی

یادت می اید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند

نه دستی که شانه هایت را بگیرد

نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد

اسم این تنهایی است...

pd8z9b5fm3d5h2oe9zgm.jpg

گور باباشــــــ که نیستـــــ

این روزها فقط کافیه کمیـــــ حضور نداشته باشیـــــ ،

فراموشتــــــ نمی کننـــــ ،

بلکه براتـــــ یه جایگزینــــ انتخابــــ میکننـــــــ کهــ سرگرمــــ بشنــــــ...

بعد تو دلشونــــ میگنـــــ گور باباشــــــ که نیستـــــ ...!!!

چـــیز مـــهمی نیــــست

خــــستــ ه امـ....
کـــَمی صـــبرَم تمــام شــده...
انــدکــی از دنـــیا و ســاکنانــَش دل زَده و دلگــیرم....
و یـــک دنیـــآ با خـــُ دم مشــکل پیدا کـــرده ام....
همـــین....
چـــیز مـــهمی نیــــست

از من مگُذر وقتی از دلم آگاه نیستی ...



از روبرویم به کنارم بیا، دنیا را از چشمان من ببین ...



جوابِ محبت و دلدادگی این نیست ...



برایم رجز نخوان ...من اهل جنگ نیستم ...



شــــاعرم ...



روح دارم ... احساس دارم ...



خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم



چشمانم خیس می شود، دلم غزلِ غم می سُراید...



آنوقت بی حضور من و در پس دل به درد آمده ام



حال و روزت دیدنی که نه ...



ســـــــــرودنیست ....



دنیاست...



تو هم یک روز شـــــاعر میشوی ...

چرا نگاه می کنی ؟ تنها ندیده ای ؟



به من نخند ...



من هم روزگاری



عزیز دل کسی بودم ...

خوش به حال آن روزهایی

 

                   که تنهاییم

 

                    در مشت جا میشد

 

            و در جیبم گم میشد ... !!

خوش به حال آن روزهایی

 

                   که تنهاییم

 

                    در مشت جا میشد

 

            و در جیبم گم میشد ... !!

 

 

گاهی مجبورم به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم . . .


چقدر خیالش آسوده ست . . .


چقدر تحمل سکوتش طولانیست . . .

چقدر. . .

 

فقط...گاهی

بغض ها را گاهى باید قورت داد ،



عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …



گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !

پایییییییییییییییییییییییییز

بوی پاییز سرزمینم را دربر گرفته

گفتم پاییز شاید حالم را بفهمد

اما

بدون تو...

دلم در سردی زمستان یخ زده است

داستان من

اگر روزی داستانم را نقل کردی

بگو :بی کس بود ولی کسی را بی کس نکرد

تنها بود اما کسی را تنها نذاشت

دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست

کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد

شاید بد بود ...

ولی برای کسی بد نخواست

حافظه ی انسان های غمگین قوی است....

        به یاد می آورنـــــــد که در کدامــــــین لحظه...

        کدام کوچه و خیــــابان ...

        کدام ثانـــــیه ها...

        به دار آویخته شد...
 

        احساس

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

آپلود عکس رایگان و دائمی

بگذار که درها همگی بسته بمانند

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیستاتشان....

وصف حال منه

مرا به تختم ببندید و تنهایم بگذارید...

هر چقدر هم نالیدم و فریاد زدم

به سراغم نیایید...

من دارم او را...

خودم را...

زندگی را...

ترک می کنم...