حالم خرابه دیگه هیچی معنا نداره نه روز و شب نه کارو دانشگاه فقط میخوام بگذره فک نمیکردم یه روزی به اینجا برسم چی فک میکردم چی شد از همه چی بریدم وقتی فک میکنم اونم حالش بده بیشتر عذاب میکشم ، دوست دارم برم یه جای خلوت تنها بمونم این تظاهرای خوب بودن حالمو بهم میزنه شدم شبیه بغض مونده تو گلو که نه میشکنه نه میشه بیخیالش شد...
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه تو صد بار بنا گشت و دگر بار
فرو ریخت!
کجایی مرگ؟ چرا دیگر سراغ از من نمی گیری؟
کجایی مرگ؟ مگـــر از مـن گــریزانی؟
چنان دلشوره دارم من،چنان دلتنگ دیدارم!
که گویی آسمان هم از حضورم شکوه ها دارد!
دل من خواب می خواهد کمـے آرامش مـطلق!
بیا ای مرگ،بیا از غـــــم رهـــایم کن...
اشــتباه از مــــن بود....
مـن از کسی انتظار داشتم
سـکوتم را بفهمد
کــــه حتی فـریادم را نـــــشنید....
بعضی وقتها از شدت دلتنگی دلم میخواهد های های بمیرم
مرد هم قلب دارد....
فقط صدایش..یواش تر از صدای قلب یک زن است....
مرد هم در خلوتش برای عشقش گریه میکند....شاید ندیده باشی..اما همیشه اشک هایش را در آلبوم دلتنگیش قاب میکند...
دلتنگی واژه ای است که این روزها دلم فریاد میزند
تو که نباشی ...آرامش ظاهرم گمراهت نکند ... آشفته تر از این حرفها هستم ... عاشقی میکنم !
لج میکنم ! بد اخلاق میشوم ! دست خودم نیست ... تو که نباشی زندگی به کام من تلخ میشود ...
دلتنگ توام !
فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد !!
به یکبــاره جــا خــوردم …
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد