نـﮧ التماسـ میڪنم
نـﮧ خیره خیـره نگاهتـــ
فقط آهـ مے ڪشـم و{سڪـوتــ} میڪنـم
همینــ آهـ براے تمـام زندگیتـــ ڪافیستـــ
وقتـ ـهایی هستـ که جز به بودنتـ دلـ ــم رضایت نمی دهد …
حـ ـالا مـ ـن از کجـ ـا بیاورمتـ ــ ؟
کاش نجابتم را بهانه رفتنت نمی کردی...
تا با دیدن هر هرزه ای به خود نگویم
اگر مثل این بودم او نمی رفت...
از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری؟
دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را… !
گفتند : عشقت کیست؟
گفت:عشقی ندارم...!!!
خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟
گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ، وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ، بی وفایی نمیکنم با او مهربان خواهم بود ، برایش فداکاری خواهم کر د،ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…
گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ، اگر نامردی کرد ، اگربی وفابود ، اگر ترکت کرد چه…؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود که من “دیوانه” نمیشدم