ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

تُــ♥ــو

صِدایِ گــآم هآیِ تـُــ♥ـــو ضَرَبــآنِ زِندِگـیِ مَن اَست

بـآمِن رآه بیآ

بآ تُــ♥ــو تِشنِــه یِ زِندِه بودَنَـم... 

 

جرم نا بخشودنی

گندمها به جرم طلایی شدن درو شدند . . . .

غنچه به جرم شکوفا شدن چیده شد . . .

سیب چیده شد درست وقتی  از عشق لبریز شد . . .

جرمش سرخیش بود که او را از شاخه جدا کرد . . . .

بالاترین جرم سیب عشق آتیشنی بود که سرخیش سبب شد . . .

تو به کدامین جرم به این حال و روز افتادی ؟ ؟ ؟ ؟

آخرین فردی که...

ドット のデコメ絵文字 آخـــــرین فـــハート のデコメ絵文字ــردی کـــــه , ドット のデコメ絵文字
 
درســـــت قبـــــل از خـــــواب ,
 
ドット のデコメ絵文字 در مـــــوردش فکـــ森ガール のデコメ絵文字ــر می کنیـــــد ... ドット のデコメ絵文字
 
کســـــی اســـــت کـــــه ,
 

ドット のデコメ絵文字 " قلــ♥ــب " شمـا بـــه او تعلـق دارد .........゜*記号*゜ のデコメ絵文字 ドット のデコメ絵文字

 

دلنوشته

    

               اینجا-میان زنده ها-بی تو هنوزهم نفس میکشم


                دم و بازدمهایم بی رمق شده اند


                کمر صبرو طاقتم شکسته است.


                چشمانم کم سو شده ا ند.


                دیگر تاب میزبانی اشکهایم راندارند.


                 روزم را به شب میرسانم


                 وشب انتظار دیدارتورا میکشم.


                 - چه انتظاربیهوده ای-


                  آنقدر بی انصافی که حتی به خوابم هم نمی آیی!!!


                  بی انصاف بودی که تنهارفتی وتنهایم گذاشتی...


                  بر من خرده میگیرند که تقدیربود...


                  و چه تقدیر تلخی...


                   روزها از پروازت گذشته است  روزها ازآخرین دیدارمان...


                     اما!!!


                    من ودل _هردویمان_همچنان عزاداریم .


                    ومن غبطه میخورم به آن خروارهاخاکی که تورا


                  _چه سرد_درآغوش فشرده است


                   درنبودمن!!!


                   غبطه میخورم به آن سنگ سیاه


                    که روی زیبای تورا پوشانده ومن محرومم ازدیدار_دنیای خودم_

خدایاخسته ام...

                                                  


با غمها میسازم


با کنایه ها میسوزم


به آدمهایی که مرا شکستند...


لبخندمی زنم ــــ لبخندی تلخ ــــ


خدایــــــــــــا! ! !


میشه بگی :کجای این دنیا جای من است؟ ؟ ؟


ازتو ودنیایی که آفریده ای


فقط در اعماق زمین یک قبر


میخواهم که در دورترین


نقطه از جهانت باشد


خدایا خسته ام...

می‌نویسم از تو

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم.تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!!.

لیلی

لیلی گفت:بس است...دیگر بس است و از قصه بیرون آمد.

مجنون دور خودش می چرخید؛لیلی را نمی دید.

رفتنش را هم...

   لیلی گفت:کاش مجنون این همه خودخواه نبود؛کاش من را هم میدید.

خدا گفت:لیلی بمان.قصه ی بی لیلی را کسی نمی خواهد. 

لیلی گفت:این قصه نیست.پایان ندارد.حکایت است.حکایت چرخیدن. 

خداگفت:مثل حکایت زمین...مثل حکایت ماه...  لیلی!!!بچرخ! 

لیلی گفت کاش مجنون چرخیدنم را تماشا می کرد.

مثل زمین که  چرخیدن ماه را می بیند. 

خدا گفت چرخیدنت را من می بینم.

لیلی چرخید و چرخید. . . دور ؛دور ِ  لیلی ست.

لیلی میگردد و قصه اش دایره است.  هزار نقطه  ی دَوار. 

دیگر نه نقطه و نه لیلی. لیلی ؛بگـــرد! تنهــــا حکایت دایره باقیست.ـ.ـ.

!!!!!!!!!!!

 برای خــــــودم  مَــــردی شـُـــــده ام  ... !

 این  روزهــــآ در سکوت  سرسخـت ،

 بی  صـدآ گـریه می کنم...

 ولی...

 دنیـآ مــــوآظبـم  بـآش !

 قــــلبـم هـنـوز دخترانه می تپد...

...

mray0tal0dtntlubz80s.jpg

زن بودن یعنی...

"مــــــن"

که با عشوه هایم...

دود میکنم ابهت مردانــــــــه ات را...

تولدم مبارک.....

امروز تولدمه.........
صدای یک پرواز
فرود یک فرشته
آغاز یک معراج
و شروع یک زندگی



” تولدم مبارک “



امروز روز من است و من
تمام دلتنگیهایم را
به جای تو
در آغ وش می کشم



روز تولدمن

روز نگاه باران

بر شوره زار تشنه
بر این دل بیابان
روز تولد من
گویی پر از خیال است
یاس و کبوتر و باد
در حیرت من خواب است
........

        
   کسی تولد مرا آیا به خاطرم می آورد


                          برای خاک قلب من گل و شکوفه می خرد؟
                                
    کمی بزرگ میشوم ، تنم جوانه میزند

                                                               فقط دلم یواشکی تو را بهانه می کند

اگرچه با سرودو شعر، دلم پر از چکاوک است


                                        تو خود بگو ، بدون تو تولدم مبارک است؟؟؟؟؟

       

باران

نمی دانم شبها من شاعر می شوم و تو را غزل باران می کنم
 
 
یا " تو "
 
 
 
                     بهانه می شوی و من غزل غزل می بارم.............

بادکنک

عکس کودکان

http://dl.baran2pic.com/badkonak/baran2pic%20%2813%29.jpg

اگه یه روز فرزندی داشته باشم

بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک می‌خرم...

بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده...

بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره...

بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه

حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن...

پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه...

و مهم‌تر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره

نباید اون قدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده...

چون ممکنه برای همیشه از دستش بده.

!!!!!!!!!!

 

چـه شـده ؟

آمـده ای دنبــالم؟؟؟

دیـر آمــدی

انقـدر در دریـای تنهـایـی هـایـم غـرق شـده ام

کــه جنــازه ام را هـم مــوجهــا بــه تــو

پــس نمیـــدهنــد

 

لیلی و مجنون....



پا به پای من بیا

دست در دست تو می مانم

لیلی می شوم

مجنون باش

بگذار دور شویم از این شهر

من بانو می شوم برای لحظه هایت

تو آقای ثانیه هایم باش

بیا و ببین من جور دیگر دوستت خواهم داشت

مثلا باران بیاید

دستت را می گیرم

با هم به خیابان می رویم

و بلند بلند برایت لیلی و مجنون می خوانم

برایت لاک قرمز می زنم

و میان جمع تو را می بوسم

پا به پای من بیا

من

شهر بهتری می شناسم

میان بازوانم

میان بازوانت

دست مریزاد

 

دست مریزاد پروردگارم

چه پوست کلفتی برایم آفریدی ...

که تاب تازیانه سرنوشت را بیاورد 

چه دل صبوری به سینه ام سپرده ای ...

که شده گورستان آرزوهایم

و چه شانه هایی ..

که این چنین بارسنگینی را بدوش میکشند و نمیشکنند

و چه چشمان منتظری که باید ببینند و نخواهند

وچه گوش هایی که ...

از نصیحت نصیحتگران زاهد امروز دنیا پر است

دیروز را باید بشنوند

 

بازهم میگویم « الحمدلله  »

 

تلنگر

سائل از گوشه‌ی مسجد برخاست ،پرسید: یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟واجب تر

کدام است؟ نزدیک کدام است؟ نزدیک تر کدام است؟ عجیب کدام است؟ عجیب تر کدام

است؟ مشکل کدام است؟ مشکل تر کدام است؟

امیرالمومنین (ع) در پاسخ فرمود:

واجب ،ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است.

 نزدیک ، قیامت است و  نزدیک تر از آن مرگ است.

عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و  عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست.

مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است.

]چند شبه دیگه ................

امشـــــــبـــــ ـ ـ نه

چند شب دیگه تولد من است ولی

چیزی برای ترکاندن ندارم جز بغض !

عشق من ...

من از مسافر این دنیا شدن پشیمانم

 

خدا چه میکشد از خلقتم نمیدانم

اگر زبان به گلایه بگشایم 

میترسم تمام شهر را بگریانم

سکوت میکنم در این شب تیره

خودم که سوخته ام

کسی را نسوزانم

بهانه مرا بگیر...

بهانه هم اگر میگیری بهانه مرا بگیر
من تمام خواستن را وجب کردم
هیچکس…
هیچکس به اندازه من عاشق تـو و بهانه هایت نیست…

........

هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم.

. هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..

این روزها دیگر پشت پنجره می‌نشینم

و به استقبال باران می‌روم. می‌دانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است.

. می‌دانم  یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است، کسی که جز تو نیست بازمی‌گردد..

می‌دانم تمام می‌شود و ما رها می‌شویم؛

پس بگذار بخوانم:

اولین عشق من و آخرین عشق من تویی نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی.. 

خزان دل

پاییز است، نه در بیرون،
 

 بلکه در درون من، سرما در درون من است،

 
 بهار و جوانی، دور نرفته‌اند
 

 اما این منم که به پیری گراییده‌ام.
 

 مرغان در هوا به پرواز درآمده‌اند،

می‌خوانند و گرمِ ساختن آشیانه‌اند؛


 همه‌جا
زندگی در تکاپوست،


 مگر در درون سینه‌ی تنهای من...@

 

من...

مـن مـاننــد هـم سـن و سـالهای خـویـش نیستـم . . .

 

کـه هـر روز یکــ آرزویـی دارنـد بـرای آینـده ،

 

مـن تنـهـا یکــ آرزو دارم و آن ایـن استــ کـه :

 

شبـی بخـوابــم و دیگــر بیــدار نشـوم . . .

 

تــا نشنــوم . . .

 

تــا نبینــم . . .

 

تــا نشکنـم . . .

...

هیچ وقت کسی رو پس نزن که

دوست داره

مراقبته

نگرانته

چون

یه روز بیدار میشی می بینی

ماه رو از دست دادی

وقتی که

داشتی ستاره هارو میشمردی!!!!!!!!!!!!

 

پاییز

**بهـ طـــرز وحشتناکی غمگینمــ**


خوش به حال ماهیــــــــــها...

تکلیفشان معلوم استـــــ هوایی که میشوند، میمیـــــــــــرند...

....

چه בرבے בارב !

نمـیــבانـے،

چه בرבے בارב !

وقـتـے ...

פـالـم ...

בر واژه هـا هـم نـمے گنجـב …!


!!!!!!!!!!!

چقــــدر ســـخت

✘.. می دانــــی چقــــدر ســـخت اســـت که مـــن باغـــم قلـــم بـــردارم

با بغــــض واژه هـــــــایم را انتخــاب کــنــم

وبا اشــکـــ آن هارا بنــویســـم

وتـــو با خنـــده آن هـــارا بخوانـــی؟

می دانــــی ✘..؟؟؟

..........

 

 

بیخـــــود دلتـــون رو به عشــــق خـــوش نکنیـــد !


من عاقبــــت آنـــم !


چشــــم های گریــان !


موهـــای پریـشان !


او با دیــگری خنــــدان !!