ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

تنهـایی

تنهـایی یعـنی هیچ وقــت کسی نباشه اشکات رو پاک کنه…
تنهـایی یعـنی تو جاده بدون مقصـد…
تنهـایی یعـنی ندیدن روزهای خوب…
تنهـایی یعـنی نداشـتن سنــگ صـبور…
تنهـایی یعـنی جشـن تولد با قـرص خواب…
تنهـایی یعـنی سـر سـفره عـید تنهـای تنهـا…

تنهایی یعـنی روز عـید بدون تبریــک…
تنهایی یعـنی خونه بـی مهـمون…
تنهایی یعـنی مهـمونی یه نفـره…
تنهایی یعـنی حسرت قـدم زدن دو نفـره…
تنهایی یعـنی موقـع درد فـریاد زدن…
تنهایی یعـنی اشــک بی صـدا…
تنهایی یعـنی خسـته اما بدون تکـیه گاه…

تنهایی یعـنی بوی سیگار…
تنهایی یعـنی حسـرت دیدن چشـم نگران…
تنهایی یعـنی دسـتاتو با لـیوان چای گرم کنی…
تنهایی یعـنی حسـرت دیدن چشـمان منتظـر…
تنهایی یعـنی حسـرت شنیـدن صـدای نگـران…
تنهایی یعـنی اس ام اس بدون جواب…
تنهایی یعـنی حسـرت شنیـدن صـداـی آشـنا…

تنهـایی یعـنی حسـرت یه آغوش…
تنهـایی یعـنی حسرت دسـتاش…
تنهـایی یعـنی حسرت نگاهـش…
تنهـایی یعـنی حسرت گذشـته…
تنهـایی یعـنی زندگـی با خـاطرات…
تنهـایی یعـنی بسـتن چشـم و سیـر در خاطـرات…
تنهـایی یعـنی سفارش غـذا برای یه نفـر…

تنهایی یعـنی سیگـار پشــت سیگـار…
تنهایی یعـنی بغض خورده شـده…
تنهایی یعـنی نگـاه به آسمون…
تنهایی یعـنی درد دل با ماه…
تنهایی یعـنی تکیـه به دیوار…
تنهایی یعـنی لحـظه هـای بدون آرامـش…
تنهایی یعـنی زخم خوردن از آدم ها…
تنهایی یعـنی درد بدون مسـکن…

تنهایی یعـنی نگـاه کردن عکس…
تنهایی یعـنی گوش کردن صـدای ضبط شـده…
تنهایی یعـنی مـرگ بی صـدا…
تنهایی یعـنی جسد کـرم گـذاشتـه شـده تو خـونـه…
تنهایی یعـنی دفن بی صـدا…
تنهایی یعـنی قبر بی رهـگذر…
تنهایی یعـنی قبـر خاک گـرفتـه…
تنهایی یعـنی مرده متحرک…

سکوت لعنتی

دچار غمگینی مزمن شده ام.... 

بی هیچ اشکی... 

بی هیچ بغضی.... 

فقط ی نگاه خیره... 

فقط ی سکوت لعنتی...! 

من اون بچه پروییم ک روش کم نمیشه...! 

ولی الان بد جور درگیر زندگیشِه... ،!!!

دلنوشته ی آدم

روزهای آخر زمستان...روزهای تنهایی ست...هوا همچنان سرد است...

دلتنگی بی داد می کند...آدم برفی عینک دودی بر چشمانش برق می زند...

اَفکارم از تنهایی یخ زده...نوشته هایم دیگر مث قبل نیست...

قلمم دیگر رنگ نمی هد...جوهر چشم هایم خشک شده...

قلبم پینه بسته...عنکبوت گوشه ی دلم تار بسته...

انگشتانم حس گرفتن قلم را ندارد...

و حالا من روزهای آخر زمستان را با انگشتانم می شمارم...

و منتظر بهاری بی تو...و سال تحویلی بی تو می مانم...

کاش هیچ وقت سال نو نشود...کاش دنیا به آخر برسد...و کاش...

سردم........

دستانم سرد است سرد‎
مثل یک کوه یخ‎
چشمانم مات است مات‎
درست مثل یک مترسک تنها ‎
اومی گوید تو عشق منی‎
ومن همچنیان سردم ماتم
درسکوتی مرگ بار  بی هیچ طپش قلبی‎  نگاهش میکنم‎
وهنوز درخلوت خویش این اشک است که میگوید ‎
بــــــــ*اران هنوز زنده است‎

دعای آخر سال یادتون نره

دعای آخر سال ........................ خداوندا ! ای بهترین که در تمام لحظات سخت زندگی ام برخلاف دیگران تنهایم نذاشتی . و مرا در گرمی نگاه خود از تمامی مصیبت ها و آوارگی ها حفظ کردی . دوستت دارم چرا که دوست داشتن و عشق را به من آموختی و از تمامی محبتت سیراب ساختی . خدایا در این لحظات آخر سال مانند همیشه و هرصبح که با ذکر نام تو روز را آغاز می کنم شکرگزار نعمت های بیکران تو هستم . تمامی آن چیزهایی که دادی و تمام آرزوهایی که هنوز برایم گوشه ای نگاه داشته ای تا روزی غافلگیرم کنی . به خاطرتمام ثانیه های خوبی که در کنار بهترین دوستانم عطا کردی و به خاطر لحظه هایی که دیگران دلم را شکستند تا تو دلم را به دست آوری . خدایا ! به من توفیقی ده که فقط یک روز بنده مخلص تو باشم که می دانم حتی ساعتی این چنین بودن بس دشوار است. خدایا یا مهر آنان را که در دلشان بر من محبتی نیست از دلم بیرون کن یا به من صبری ده که کسانی را که دوستم ندارم دوست داشته باشم. خدایا سینه ام را چنان بگشای که درد های تمام عالم را در آن جای دهم. حتی درد محکوم شدن به گناه های ناکرده ام را. خدایا به من ذره ای از رحمت بیکرانت را ببخش تا بتوانم آنانکه محبتم را تقدیمشان کردم و تحقیر شدم ، آنان که دوستشان داشتم و دشمنم داشتند و آنان که درحقم ظلم کرده اند را ببخشم. خداوندا دستانم خالی اند و دلم غرق در آمال . یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتی خالی کن. خدایا می دانم که نادانم به ذره ای از علم بیکرانت دانایم کن. بارالها زبانم در ستایش تو قاصر است به من زبانی عطا کن تا گوشه ای اندک از رحمت بیکرانت را سپاس گویم. خداوندا راه گم کرده ام ، هدایتم کن. خدایا قلبم را از تمام کینه ها پاک کن که غیر از تو کسی را بر این کار قادر نیست. خدایا شکم را به باور ، باورم را به ایمان و ایمانم را به یقین مبدل فرما. خداوندا به من صبری ده که بر سیلی دشمنان بخندم و با خنجرهای دوستان به رقص آیم. خداوندا با تمام آنچه تو به من عطا کردی می خوانمت پس دعایم را اجابت فرما.

روزها میگذرد...

خبری نیست بجز بیخبری...دلتنگی...

بجز شب بیداری... بجز تنهایی...

روز ها میگزرد...میگیرد دل من از هوای این بهار پاییزی...

هیچ حرفی نیست...

دل من خشک شده...

لالم تا زمانی ک باران ببارد...

...سکوت کمر فکرم را شکست…


خسته ام…


از تظاهر به خندیدن،به بودن،به صبر،به ایستادگی…


کاش میشد به عزراییل رشوه داد…

اینجا !!!


در این سرزمین خاکی


پر است از ادم هایی که مرا نمی فهمند و فقط ترجمه ام می کنند…

آن هم به زبان خودشان…


خسته ام

Gün geçmez yüreğimdeki acı amansız
Yalnızlık yüzüme vurur geçer zamansız

Hüznün bile yorgun ahhh

Her damla gözyaşımdaki keder umutsuz
Sensizlik geceme akar gider mi sonsuz
Kalbim yine yorgun ahh

Yok elerimde aşk
Sevmek bana yasak
Yine bak ruhum eriyip gidiyor yavaş yavaş
Bir yanlızlık şarkısında yine uçurum kenarında
Ah dudaklarımdan aşk düşüyor kor gibi kalbime…

 

روز نمی گذرد…
در قلبم دردورنج امان بریده…
تنهایی بی وقفه با گذشت زمان به صورتم سیلی می زند

حتی اندوه من خسته شده است…
هر لحظه اشکهایم نا امیدانه می چکد
بدون تو شبهای من بی انتهاست
حتی قلبم هم خسته شده است…

در دستهایم عشق نیست
عشق برایم ممنوع است
دوباره ببین

روحم آرام آرام جدا می شود
در این شعر تنهایی
باز هم کنار صخره ها
آه…عشق از لبهایم
مثل زغال افروخته به قلبم
فرو می ریزد

سکوتم

انگار تمام دنیا جمع شده اند و مرا  نگاه می کنند..

تا ببینند که شانه های من تا کجا و تا کی می تواند

زیر بار این سکوت استوار بماند...

شاید خیال من اینگونه است..

و همه اینها تصورات من هستند

شاید هیچکس به اینها اهمیتی نمی دهد

و من در دنیای خودساخته خویش اسیرم

همه سکوت من

همه صبوری من

برای سکوتی ست که  کشیده ام...

      

نگاه

چند وقتیست هر چه می گردم  


هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم 


نگاهم اما گاهی حرف میزند 


گاهی فریاد می کشد 


و من همیشه به دنبال کسی میگردم 


که بفهمد این نگاه خسته چه می خواهد بگوید …

دلم یک ترانه ی غمگینِ خارجی می خواهد ...

 

با زبانی که نمی فهمم چیست ...

 

می خواهم به دردی که نمی دانم چیست ...

 

زار زار گریه کنم ...

 

هر جای دنیا میخواهی باش

من احساسم را

با همین

دست نوشته ها

به قلبم میرسانم…!

 

ایستاده ام

بگذار سرنوشت راهش را برود

من،

همین جا؛

کنار قول هایت

درست رو به روی دوست داشتنت؛

و در عمق نبودنت،

محکم ایستاده ام!

...



حوصله خوندن ندارم ! حوصله نوشتن هم ندارم !
این همه دل تنگی ، نه با خوندن حل میشه ، نه با نوشتن !

دلتنگی

دلت تنگ یک نفر که باشد !

تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد ؛

و لحظه ای فراموشش کنی ،

فایده ندارد .... تو دلت تنگ است ،

دلت برای همان یک نفر تنگ است !

تا نیاید ... تا نباشد ....

هیچ چیز درست نمی شود ... !!

روزی

روزی میــرسَد.

بـــی هیــــچ خَبـــَـــری.

بــا کولـــــه بــــآر تَنهـــاییـَم.

دَـر جـــاده هــای بـی انتهــــای ایـن دنیــای عَجیـــــب.

راه خــــواهم افتـــــاد.

مَـــن کـــه غَریبـــــم.

چـــه فَــــرقی دارد کجـــــای ایـــن دنیــــــا بـاشــــم.

همــه جــــای جهــــان تنهـــــایی بــــا مَـــن است ..