دو هفته ای ست که ظرف نباتمان خالی ست
و چای می خورم و حسرت خراسان را
گشتم بر در رو دیوار حرم ات
جایی ننوشتن گنهکار نیاید
راسـتـش را بـگـو
نـکـنـد تـو هـمـان " ایـن نـیـز " هـسـتـی
کـه هـمـیـشـه مـیگـذری ؟
ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..
از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!!
آیا تو میپذیرى ، عشق خدائیم را ؟..
تا این که بر نتابى ، دیگر جدائیم را؟!!
آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما..
لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!!
باید که خلوتى با ، افکار خود نمایم..
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!!
ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها براى یک شب ، از پیش او سفر کرد!!
وقتى که آمدش باز ، تا این که گوید آرى..
یک حجله دید و عکسى ، بر آن به یادگارى!!
خود را ز پیش ماهى ، دیشب که برده بودش..
آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش!!
نالید و یادش افتاد ، از ماهى آن صدایی..
وقتى که گفت با عشق ، میمیرم از جدایى!!
ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!!
آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی..
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی!!.
چــــه دروغ بزرگــــیست!!!
زمان همه چیز را حل میکند...
زمــــان٬
فقط موهایمان را سفید کرد...
زخمهایمان را کــــهنه...
دردمان را بزرگــتر...
دلــــتنگیمان را بیشتر...
روزگارمان را سیاه تر...!!!
بیـــــــزارم از هر دردی
که درمانش
"زمــان" اســـت. . .
زمـــانی که دق
مـــﮯ دهد
تا بگذرد...
میگن منبر را از چوب درخت گردو میسازند که بسیار محکم و با کیفیت است درخت گردو علاوه بر چوب مرغوب سایه و بار خوبی هم دارد اما درخت چنار میوه ندارد سایه درست حسابی هم ندارد ازش چوبه دارمیسازند،
دعوای این دو درخت در شعر بلند شهریار شنیدنی ست!
گفت با طعنه منبری به چنار:
سرفرازی چه میکنی؟ بی بار!
نه مگر ننگ هر درختی تو؟
کز شما ساختند چوبه دار!
پس بر آشفت آن درخت دلیر، رو به منبر چنین نمود اخطار؛
گفت: گر منبر تو فایده داشت،کار مردم نمی کشید به دار.
(استاد شهریار)