ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..

ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..
از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!!
آیا تو میپذیرى ، عشق خدائیم را ؟..
تا این که بر نتابى ، دیگر جدائیم را؟!!
آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما..
لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!!
باید که خلوتى با ، افکار خود نمایم..
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!!
ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها براى یک شب ، از پیش او سفر کرد!!
وقتى که آمدش باز ، تا این که گوید آرى..
یک حجله دید و عکسى ، بر آن به یادگارى!!
خود را ز پیش ماهى ، دیشب که برده بودش..
آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش!!
نالید و یادش افتاد ، از ماهى آن صدایی..
وقتى که گفت با عشق ، میمیرم از جدایى!!
ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!!
آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی..
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی!!.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد