سهراب...

اهل آبادي در خواب.
روي اين مهتابي ، خشت غربت را مي بويم.
باغ همسايه چراغش روشن،
من چراغم خاموش ،
ماه تابيده به بشقاب خيار ، به لب کوزه آب.
غوک ها مي خوانند.
مرغ حق هم گاهي.
کوه نزديک من است : پشت افراها ، سنجدها.
و بيابان پيداست.
سنگ ها پيدا نيست، گلچه ها پيدا نيست.
سايه هايي از دور ، مثل تنهايي آب ، مثل آواز خدا پيداست.
نيمه شب با يد باشد.
دب آکبر آن است : دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبي نيست ، روز آبي بود.
ياد من باشد فردا ، بروم باغ حسن گوجه و قيسي بخرم.
ياد من باشد فردا لب سلخ ، طرحي از بزها بردارم،
طرحي از جاروها ، سايه هاشان در آب.
ياد من باشد ، هر چه پروانه که مي افتد در آب ، زود از آب در آرم.
ياد من باشد کاري نکنم ، که به قانون زمين بر بخورد .
ياد من باشد فردا لب جوي ، حوله ام را هم با چوبه بشويم.
ياد من باشد تنها هستم.
ماه بالاي سر تنهايي است.

یاد باد...

روز وصل دوستداران ياد باد

ياد باد آن روزگاران ياد باد

کامم از تلخي غم چون زهر گشت

بانگ نوش نوشخواران ياد باد

گر چه ياران فارغند از ياد من

از من ايشان را هزاران ياد باد

مبتلا گشتم در اين بند و بلا

کوشش آن حق گزاران ياد باد

گر چه صد رود است در چشمم مدام

زنده رود باغ کاران ياد باد

راز حافظ بعد از اين ناگفته ماند

اي دريغا رازداران ياد باد

برو ای دوست...

برو ای دوست که دلم از تو چه پنهان،به مهرت بند نیست

          همــــــــان مهـــــــری که بــــــود،اما دگـــر دربــــــند نـیســـت

برو ای دوســـت که دیگــر،نخـــواهم،نتوانــــم با تو بمـانم

          تـــو دلت بــه مـهــر دیگـــری بنــد اسـت و برای دلبــند نـیســت


                                                                                             مـــهــــــــــــرانــــــه

تو...

—من از وقتی تو نوشته هایم را می خوانی، می نویسم.
از وقتی اولین نامه را نوشتم. نامه ای که نمی دانستم مفهومش چیست.
نامه ای که معنایش را تنها در چشمان تو می شد یافت.
من هیچ گاه بیش از سه جمله اول این نامه چیزی ننوشته ام:
هیچ باوری نداشتن، منتظر چیزی نبودن، امید داشتن به آن که روزی اتفاقی بیفتد.
کلمه ها از زندگی ما عقب هستند.
تو همیشه از آنچه من از تو انتظار داشتم، جلوتر بودی.تو...

خدایا

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم‌های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

خدایا بی پناهم، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا برده‌ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به باغ غمت رها در کهکشانها

چو نیلوفر عاشقانه چونان می‌پیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد ؟!
به آه و زاری اگر نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد ؟

عکس های عاشقانه | عکس های رمانتیک | عکس های عاشقانه خارجی | بکگراند عاشقانه | عکس عاشقانه | عکس عاشقانه با کیفیت | عکس عاشقانه دختر و پسر | عکس عشقی | عشق و عاشقی | i love you | عشق | lovely photos

تنهای تنهایم

به که پیغام دهم؟

به شباهنگ که شب مانده به راه

یا به انبوه کلاغان

به که پیغام دهم

به پرستو که سفر می کند از سردی فصل

یا به مرغان نکوچیده ی مرداب گناه

به که پیغام دهم

دست من دست تو را می طلبد

چشم من روی تو را می جوید

لب من نام تو را می خواند

پای من راه تو را می پوید

بی تو از خویش گریزانم من

دل من باز تو را می خواهد

به که پیغام دهم...

من دارم میمیرم,چرا هیچکس نمیفهمه؟

مرگ من

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلودو دور

یا خزانی خالی از فریادو شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی هم چو روزان دگر

سایه ای زامروز ها دیروز ها!

دیدگانم هم چو دالان های تار گونه هایم هم چو مرمر های سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد

می خزند آرام روی دفترم دست هایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله می زد خون شعر

خاک می خواند مرا هر دم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غم ناکم نهند

بعد من ناگاه به یک سو می روند پرده های تیره دنیای من

چشم های نا شناسی می خزند روی کاغذ ها و دفتر های من

در اتاق کوچکم پا می نهند بعد من با یاد من بیگانه ای

در بر آینه می ماند به جای

تار مویی

نقش دستی

شانه ای.......

می رهم از خویش و می مانم ز خویش هرچه بر جا مانده ویران می شود

روح من چون بادبان قایقی در افق ها دور و پنهان می شود

می شتابند از پی هم بی شکیب روز ها و هفته ها و ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای خیره می ماند به چشم را ه ها

لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد خاک دامن گیر خاک

بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد ان جا زیر خاک

بعد ها نام مرا باران وباد نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام وننگ...

حواسم پرت است

تو دروغگو نيستي من حواسم پرت است!

 

گفته بودي دوستم داري بي اندازه،

 

 خوب كه فكر مي كنم تازه مي فهمم

 

 كه "بي اندازه" يعني چه...

آری سهراب

آری تو راست می گویی آسمان مال من است.
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است...
اما سهراب تو قضاوت کن
بر دل سنگ زمین جای من است؟!!
من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست.
......صبر کن ای سهراب...!!! قایقت جا دارد...؟!
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم

عــــــــــــشــــــــــــــق

تنهام ولی دوستت دارم

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی
گریه میكنم
و آرزو میكنم كه ای كاش
   یك لحظه فقط یك لحظه را احساس كنم
میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم
تا دیگر از گریه كم نشوم
  دلم را به تو دادم و كلیدش را به سوی
 آسمان خوشبختی ها روانه كردم
چه شبها كه تا سحر به یادت
با دلتنگیها به سر بردم
چه روزها با خاطراتت نفس كشیدم
پس تو ای سخاوت آسمانی من
مرا دریاب که دیوانه وار
دوست دارم

بازی باکلمات

 زيباترين كلمه؟................. عشق

زشت ترين كلمه؟..........بي وفايي

پاك ترين كلمه؟....................اشك

بي همتاترين كلمه؟...........تنهايي

بي معناترين كلمه؟............جدايي

جذاب ترين كلمه؟.............آشنايي

یا نرو یا اگه میری...

اگه میری...

منم باخودت ببر...

من بی تو هیچی نیستم...

این حقمه؟

چشمهامو میبندم

انگشتهای اشاره ام رو روبه روی هم میگیرم

و بهم نزدیکشون میکنم:

"عاشقم بودی

عاشقم نبودی

عاشقم بودی

عاشقم نبودی

عاشقم بودی..."

آره ، عاشقم بودی ولی عاشقم نموندی

صبرکن

صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ، صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو ...

برای عشق باش


برای عشق تمنا کن ولی خار نشو.

برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن .

برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر .

برای عشق وصال کن ولی فرار نکن .

برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن .

برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش .

برای عشق خودت باش ولی خوب باش

یادت نره دوست دارم,یادت نره عاشقتم

مهربانم:

با توعهدی میبندم ناگسستنی

فراموش نشدنی

و ماندگار

قلبم را به تو هدیه میدهم

به تو که سرتاپای وجودت را ذره ذره دوست میدارم

به تو که روحت را

سرشتت را

عصاره ی وجودت را میپرستم

وبه آن عمیقا عشق می ورزم

ای عزیز دوست داشتنی

مهربان و ماندنی

نازنین و خواستنی

بدان و آگاه باش که من

تو را

هیچ گاه

هیچ کجا

هیچ لحظه ای

تنها نخواهم گذاشت

ولحظه ای از تو غافل نخواهم شد

مطمئن باش ...

دلم گرفته

love65 عاشقانه ها

امشب به یاد تک تکِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ی غم ها، دلم گرفت
انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
در التهابِ خیسِ ورق ها، دلم گرفت
از خواندن تمام خبرها تنم بسوخت
از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت
در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو
در آتشِ گرفته سراپا دلم گرفت
متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت
یک ردِ پا که سهمِ من از بی نشانی است
از ردِ خون که مانده به هر جا، دلم گرفت
اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ
اقرار میکنم، درآمدم از پا دلم گرفت

تنهام نذار

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

انـــــقدر، با خــــــــیالِ شیرینِ تـــــــــو هــــــــــرزگی کرده ام،

 

 که برایِ یک آغـــــــــــوشِ بیــــــــگانه خسته ام...

 

کسی را ســُـــــراغ من نـــــــــفرست...

 

هــــِـی...

 

تـــــــو...

 

 چــــــــه ارزان فروختی...

 

 این هـــــــــــرزۀ وفــــــادار را!

کجایی عشقم

من عشق را با نام تو آغاز کردم

هر جای عشق که هستی مرا یاد کن

شوق بودن

به پایان فکر نکن

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ میکند

بگذار پایان تورا غافلگیر کند

درست مثل آغاز.......

خدا همیشه بزرگ است نه وقتی مشکلی است

 
همیشه روی هر پله ای هستی خدا یه پله از تو بالاتره.

نه به خاطر این که خداست......

به خاطر این که همیشه دستتو بگیره و بیارت بالاتر...

حقیقتی در درون

دختر گفت:زیبایی هایی هستند که به هزار زیبایی ظاهری می ارزند.

پسر گفت:چه حرفا!با این صورت زشت حرف از زیبایی هم می زند.

و چشمهایش را با غرور از دختر بر گرفت.

دختر گفت:به نظر من درون آدم ها خیلی از ظاهرشان مهمتر است.

پسر برخاست و بی اعتنا به حرفهای دختر رفت.

اشک در چشمهای خوش رنگ دختر حلقه زد

و پسر هرگز زیبایی رنگ چشمهای دختر را

و از آن مهمتر

نجابتی را که نگذاشت به پسر بگوید:

چقدر صورت و اخلاقش ناهماهنگ و بدترکیب است،ندید...