تا جایی که فهمیده‌ام قرار نبوده...

تا جایی که فهمیده‌ام قرار نبوده این ‌قدر وقت‌مان را در آخور‌های سرپوشیده‌ی تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن در دشت‌های بی‌مرز.

قرار نبوده تا نم باران زد، دست‌پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.

قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. ناخن‌های مصنوعی، دندانهای مصنوعی، خنده‌های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه‌های مصنوعی.

حتما‌ً قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگ‌نوردی مصنوعی در سالن می‌کنند به جای فتح صخره‌های بکر زمین.

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این‌چنین با بغل دستی‌های‌مان در رقابت‌های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاه‌ها و مدرک‌های ما رد بشود … باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند…

قرار نبوده این ‌همه در محاصره‌ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،

قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌های غوزکرده‌‌ی آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده؛

تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟… کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست… این چشم‌ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

قرار نبوده خروسها دیگر به هیچ‌کار نیایند و ساعت‌های دیجیتال به‌جایشان صبح‌خوانی کنند. آواز جیرجیرک‌های شب‌نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگی‌مان، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان.

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ها نخوابیده باشیم.

قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا علیه خورشید عالم‌تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.

قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پای‌مان یک‌بار هم بی‌واسطه‌ی کفش لاستیکی/چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین‌قدر می‌دانم که این‌همه “قرار نبوده”‌ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی‌مان را آشفته‌ و سردرگم کرده…آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سردر نمی‌آوریم چرا

 

سه پاكت نامه

آقای اسمیت كه به تازگی مدیرعامل یك شركت بزرگ شده بود مدیرعامل قبلی یك جلسه خصوصی با او ترتیب داد و در آن جلسه سه پاكت نامه دربسته كه شماره های 1 و 2 و 3 روی آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: «هر وقت با مشكلی مواجه شدی كه نمی توانستی آن را حل كنی، یكی از این پاكت ها را به ترتیب شماره باز كن.»
چند ماه اول همه چیز خوب پیش می رفت تا اینكه میزان فروش شركت كاهش یافت و آقای اسمیت بد جوری به درد سر افتاده بود. در ناامیدی كامل، آقای اسمیت به یاد پاكت نامه ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره 1 را باز كرد. كاغذی در پاكت بود كه روی آن نوشته شده بود: «همه تقصیرها را به گردن مدیرعامل قبلی بینداز.»  
آقای اسمیت یك نشست خبری با حضور سهامداران برگزار كرد و همه مشكلات فعلی شركت را ناشی از سوء مدیریت مدیرعامل قبلی اعلام كرد. این نشست در رسانه ها بازتاب مثبتی داشت و باعث شد كه میزان فروش افزایش یابد و این مشكل پشت سر گذاشته شد.
 
یك سال بعد، شركت دوباره با مشكلات تولید توأم با كاهش فروش مواجه شد. با تجربه خوشایندی كه از پاكت اول داشت، آقای اسمیت بی درنگ سراغ پاكت دوم رفت. پیغام این بود: «تغییر ساختار بده.»
 
آقای اسمیت به سرعت طرحی برای تغییر ساختار اجرا كرد و باعث شد كه مشكلات فروكش كند. بعد از چند ماه شركت دوباره با مشكلات روبرو شد. آقای اسمیت به دفتر خود رفت و پاكت سوم را باز كرد.
 پیغام این بود: «سه پاكت نامه با شماره های 1و 2و 3 آماده كن.»

سرابی به نام عصر ارتباطات


این عصر ، عصر ِ ” تنهایی و در خود فرو رفتن ” است ! اینکه در جیب ِ همه ، از پیرمرد ِ ۸۰ ساله ی محله ی ما تا بچه های ۵ ساله  مهد کودکی یک تلفن ِ همراه است ، دلیلی بر با هم بودن ِ آدم ها نیست . هیچ کس یک ظهر ِ دلگیرِ جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی ،  زنگ نمی زند و نمی پرسد ” حالت خوب است ؟ ” ، هیچ کس تو را دعوت نمیکند! هیچ کس نمی گوید بیا با هم برویم بیرون و حال و هوایی عوض کنیم  . هیچ کس تو را به پیاده روی یک عصر ِ پاییزی دعوت نمیکند. هیچ کس حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمیشود. وقتی زنگ می زنند با خودت شرط می بندی که حتما کاری از تو توقع دارد و بدتر از آن شرط می بندی برای پرسیدن حالت زنگ زده است یا کاری دارد و همیشه می بازی.  و تماشایی است تعجب دوستان و اقوام وقتی فقط بخاطر دیدنشان بهشان سر می زنی یا تماس می گیری . سهم ِ ما از ارتباطات ،گسترش ِدردسرها و گرفتاریهایمان است .

عصر ِ ارتباطات  فقط یک فریب است . ما وسایل ِ ارتباطی را گسترش داده ایم که مادرها هر زمان دلشان خواست به فرزندان ِ بخت برگشته زنگ بزنند که ” کدوم گوری هستی ؟ ” و زن ها به شوهرهایشان زنگ بزنند ” کجایی؟ چرا دیر کردی؟ ” و شوهرها زنگ بزنند که ” به مامانم زنگ بزن حالش را بپرس ” و فرزندها به پدرهایشان بگویند” سر ِ راه برای من سی دی جدید ِ بِن ۱۰ هم بخر با چیپس ِ فلفلی و ماست ِ موسیر! “

ما هی هر روز تنها تر شدیم . هر روز منزوی تر شدیم. هر روز مجازی تر شدیم. ما در دنیای مجازی غرق شدیم ! ما یادمان رفت به پدربزرگ و مادر بزرگ هایمان سر بزنیم ، چون هر بار که می خواهیم از خانه بیرون برویم ، چراغ ِ اسم یک عالمه از دوستان ِ مجازی ِ ما روشن است و دلمان نمی آید بدون ِ ” گپ زدن ” با آنها برویم و وقتی ” گپ ” ِ ما تمام میشود دیگر دیر شده و خسته شده ایم از بس با کیبورد حرف زده ایم!

این گونه است که وب کم ها زیاد میشود و اِسکایپ و اوووو !  همه گیر تر می شوند و اینگونه است که ما مجازا عاشق ِ ” ع ” میشویم و “ع ” مجازا عاشق ِ ” الف ” و ” واو” می شود و آنها مجازا عاشق ِ دیگرانی که خود مجازا عاشق ِ دیگران اند!

اینگونه است که ما دلمان نمی خواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا ” ع ” بیاید و برود و ما نبینیمش! اینگونه است که هی آدم ها تنها تر میشوند. اینگونه است که ما دوستمان را دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم.

اینگونه است که نیمه شب می فهمیم پدرمان ده روز است که بیمار است و ما نمی دانستیم ، ولی می دانیم که دختر ِ فلان دوست ِ ندیده ، دیروز عروسکی خریده است که وقتی دلش را فشار دهی ” آی لاو یو ” میگوید! و پسر ِ فلان بلاگر تازگی ها نقاشی میکند و عکس نقاشی اش را هم دیده ایم ، اما سه هفته است که برادرمان را ندیده ایم !

اینگونه است که دیگر همسایه از همسایه خبر ندارد . کبری خانم دارد از فلان سایت ِ خانه داری دستور ِ تهیه ِ دسری که هفته پیش در “بفرمایید شام” خیلی مورد استقبال واقع شد را می خواند  و اصغر آقا دارد برای سفر به کرمان بجای علی آقا همسایه کرمانی مان  از سفرتور دات کام مشورت می گیرد!

اینگونه است که مردها درمحل ِ کارشان با زنان ِ خانه دار ِ بیکاری که از تنهایی مینالند چت می کنند و آنها را دلداری میدهند و میگویند زندگی همین است دیگر ! در حالی که  زن هایشان در خانه با مردهای دیگری از تنهایی و بی توجهی ِ همسران مینالند و دلداری داده میشوند!

قضاوت با شما

دانستنیهای بامزه


 
آیا میدانید :  دندان تنها بخش از بدن انسان است که ترمیم نمی شود ؟

آیا میدانید :  هر چروک ایجاد شده در ابرو نتیجه ۲۰۰۰۰۰ اخم است ؟

آیا میدانید :  ورزش کردن در گرما به کاهش اشتها کمک می‌کند ؟

آیا میدانید :  عمر پرزهای چشایی انسان از ۷ تا ۱۰ روز است ؟

آیا میدانید :  اندازه قلب هر فرد به اندازه مشت اوست ؟

آیا میدانید :  قلب انسان بطور متوسط ۱۰۰ هزار بار در سال میتپد ؟

آیا میدانید :  سریع ترین عضله بدن انسان زبان اوست ؟

آیا میدانید :  بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد ؟

آیا میدانید :  تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیه چشم است ؟

آیا میدانید :  استرس تا ۵ برابر سیستم ایمینی بدن را پایین می آورد ؟

آیا میدانید :  اولین دوقلوهای آزمایشگاهی اولین بار در سال ۱۹۸۱ به دنیا آمدند ؟

آیا میدانید :  در طول یک سال، قلب یک انسان عادی ۴۰ میلیون بار می تپد ؟

آیا میدانید :  معده شما باید هر دو هفته یکبار ماده مخاطی جدید ترشح کند در غیر اینصورت خودش را هضم خواهد کرد ؟

آیا میدانید :  شش سمت چپ کوچکتر از شش سمت راست است تا فضایی برای قلب ایجاد شود ؟

آیا میدانید :  جراحی چشم یکی از پیشرفت های چشمگیر در طب باستان به شمار می رود ؟

آیا میدانید :  عطسه در هنگام خارج شدن از دهان، سرعتی بالغ بر ۱۰۰ مایل بر ساعت دارد ؟

آیا میدانید :  ما یک داروخانه کامل در بدن خود داریم و می توانیم هر دارویی را در بدن خود تولید کنیم ؟

آیا میدانید :  طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست ؟

آیا میدانید :  محـقـقان اخیـراً بـه ایـن نتیجه رسیده اند که کلیه انسان ۵۰۰ عملکرد متفاوت دارد ؟

آیا میدانید :  ساختمان عملکرد دست وال، سگ، پرندگان (بال ها) و انسان دقیقاً مشابه است ؟

آیا میدانید :  شبکه چشم ۱۳۵ میلیون سلول احساس دارد که مسئولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد ؟

آیا میدانید :  چشم انسان حدود ۱۳۵ میلیون سلول بینایی دارد که معادل یک دوربین ۱۳۵ مگاپیکسل عمل می کند ؟

آیا میدانید :  چشم سالم انسان میتواند ده میلیون رنگ را مختلف را ببیند و آنها را از یکدیگر تمیز دهد ؟

آیا میدانید :  گوش و بینی شما در تمام طول عمر به رشد خود ادامه می دهند ؟

آیا میدانید :  شواهد نشان داده است که انسان از هفتاد هزار سال پیش لباس بر تن می کرده است ؟

آیا میدانید :  عمر مفید انسانها در کف دستشان اینگونه (۸۱ – ۱۸ = ۶۳) نوشته شده است ؟

آیا میدانید :  ضریب هوشی انسان های معمولی بین ۸۵ تا ۱۰۵ است ؟

آیا میدانید :  هر تار موی انسان میتواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند ؟

آیا میدانید :  یک انسان نهایتا میتواند با سرعت ۳۵ کیلومتر در ساعت بدود ؟

آیا میدانید :  کالبد شکافی انسانهای جدید بسیار بیشتر از انسانهای قدیمی طول میکشد ؟

آیا میدانید :  انسان با خوردن ۲۰ نیش از زنبور عسل در آن واحد خواهد مرد ؟

آیا میدانید :  هر انسان میتواند ۱ دقیقه نفس خود را حبس کند و رکوردش در جهان ۸۵ ثانیه است ؟

آیا میدانید :  وزن اسکلت انسان بالغ ۱۳ تا ۱۵ کیلوگرم است ؟

آیا میدانید :  انسان اولیه (ناندرتال ها) و اجداد اولیه انسان هر دو در یک زمان در اروپا بودند ؟

آیا میدانید :  یک انسان ۸ ثانیه بعد از قطع گردن هنوز به هوش است ؟

آیا میدانید :  لایه بیرونی پوست انسان هر ۲ هفته یکبار با سلولهای جدید تعویض میشود ؟

آیا میدانید :  انسان ۹ هزار سال پیش از میلاد برای اولین بار به کشاورزی پرداخت ؟

آیا میدانید :  دویست میلیون موجود زنده روی زمین وجود دارد که انسان یکی از آنها است ؟

آیا میدانید :  کبد انسان در ۳۰۰ تا ۵۰۰ روز نو میشود، یعنی اینکه از سلولهای جدیدی برخوردار میشود ؟

آیا میدانید :  تقریبا ۶۵ ٪ وزن انسان را اکسیژن تشکیل میدهد ؟

آیا میدانید :  جنین انسان بعد از ۱۷ هفته (۴ ماه) می تواند خواب هم ببیند ؟

آیا میدانید :  تنها موجودای که میتواند به پشت بخوابد انسان است ؟

آیا میدانید :  بدن یک انسان در طول عمرش به طور متوسط ۱۳۰۰ لیتر عرق تولید میکند ؟

آیا میدانید :  انسان‌های راست دست به طور میانگین ۹ سال بیش از چپ دست‌ها عمر می‌کنند ؟

آیا میدانید :  کره زمین از ۱۰۲ عنصر بوجود آمده و این ۱۰۲ عنصر در بدن انسان وجود دارد ؟

آیا میدانید :  حس بویایی انسان قادر به دریافت و تشخیص ده هزار بوی متفاوت است
آیا میدانید :  حدود ۱۰ درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل میدهند ؟

آیا میدانید :  از دست دادن تنها ۱% از آب بدن موجب تشنگی میشود ؟

آیا میدانید :  بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است ؟

آیا میدانید :  ناخن‌های انگشتان دست، تقریبا چهار برابر ناخن‌های پا رشد می‌کنند ؟

آیا میدانید :  دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید می‌کند ؟

آیا میدانید :  وزن پوست بدن انسان بالغ بر ۲/۷ کیلوگرم (دو و هفت دهم) است ؟

آیا میدانید :  کمبود خواب، زودتر از کمبود غذا موجب مرگ انسان می‌شود ؟

چیزهای کوچک زندگی


After Sept. 11th,  one company invited the remaining members of other companies who had been decimated by the attack on the Twin Towers to share ! their available office space.

 

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد ، یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند.

 

At a morning meeting, the head of security told stories of why these people were alive... and all the stories were just:

 

در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود:

 


The ''L I TT L E'' things.

 

چیزهای کوچک


As you might know, the head of the company survived that day because his son started kindergarten.

 

مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود.و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت .


Another fellow was alive because it was his turn to bring donuts.

 

همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد

 

  One woman was late because heralarm clock didn''t go off in time.

 

یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد!

 

One of them missed his bus...

 

یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد.

 

One spilled food on her clothes and had to taketime to change.

 

یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تأخیر کرد.

 

One''scar wouldn''t start..

 

اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود.

 

One went back toanswer the telephone.

 

یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.

One had achild that dawdledand didn''t get ready as soon as he should have.

 

یکی دیگر بچه اش تاخیر کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود.

 

One couldn''tget a taxi...

 

یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.

 

The one that struck me was the man who put on a new pair of shoes that morning, took the various means to get to work but before he ! got there, he developed a blister on his foot. He stopped at a drugstore to buy a Band-Aid. That is why he is alive today.

 

و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد.و به همین خاطر زنده ماند!

 

Now when I amstuck in traffic, miss an elevator, turn back to answer a ringing telephone... all the little things that annoy me. I think to myself,
this is exactly where God wants me to beat this very moment..

 

به همین خاطر هر وقت;

 

در ترافیک گیر می افتم

 

آسانسوری را از دست می دهم

 

مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم...

 

و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهد

 

با خودم فکر می کنم

 

که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم..

 

Next time your morning seems to begoing wrong, the children are slow getting dressed,you can''t seem to find the car keys, you hit every traffic light, don''t get mad or frustrated;God is at work watching over you!

 

دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است

 

بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند

 

نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید

 

با چراغ قرمز روبرو می شوید

 

عصبانی یا افسرده نشوید

 

بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست

 

 

بله همیشه در کار خدا حکمتی هست ...... خدایا شکرت

 

هشت ابزاری که همه جا به کار می آید

تا به حال برای خودتان نامه نوشته اید چه حسی به شما دست می دهد وقتی نامه ای را که چند سال قبل برای خودتان نوشته باشید و بعد از مدتها به دستتان برسد و موضوعات و مواردی که برای خودتان پیش بینی کرده بودید را بررسی بکنید ببنید آیا محقق شده یا نه ؟

این سایت آدرس ایمیل ، زمان ارسال ایمیل و حتی عکس شما را هم دریافت می کند تا در تاریخ معین شده ، نامه را برایتان ارسال کند .

FutureMe

Bandwidth Place

این ابزار یکی دیگر از چندین ابزار تست Bandwidth اینترنت است که تازه به جمع ابزار آنلاین ها پیوسته است. شما می توانید پس از Load شدن سایت دکمه شروع تست را بزنید و نتیجه را بسیار سریع  و دقیق مشاهده کنید .

Document Corrupter

فرض  کنید در جایی هستید که می خواهید پاورپوینتی را در دانشگاه یا محل کارتان ارائه دهید به طور ضرب الاجل نیاز به دانلود فایل تان دارید یا برعکس فایلی هست که باید آن را همراه داشته باشید تا بتوانید در جایی دیگر به آن دسترسی داشته باشید . این سایت به شما امکان آپلود فایلهای Excel ، Word ، Power Point را در سریعترین زمان ممکن می دهد. می توانید هر زمان که خواستید از لینک دانلودی که سایت در اختیارتان قرار می دهد استفاده کنید .

Privnote

فقط یکبار می توانید نامه را بخوانید و پس از آن دیگر نامه ای وجود نخواهد داشت . در این وبسایت شما می توانید پیام های خود را به ۷ زبان مختلف تایپ کرده و پس از زدن دکمه Create Note ، سایت لینکی را به شما می دهد که می توانید آن لینک را برای دوست خود بفرستید پس از خوانده شدن نامه و بستن صفحه دیگر هیچ اثری از متن ارسالی در وب باقی نخواهد ماند .

i2type

اگر می خواهید به صفحه کلیدی که ۶۷ زبان مختلف را ساپورت می کند دسترسی داشته باشید این سایت بهترین راه حل را به شما ارائه می دهد . همچنین این ابزار به شما امکان می دهد به طور مستقیم در موتورهای جستجو از این صفحه کلید استفاده کنید و متن هایتان را کپی نمایید حتی این سایت امکان دانلود فایلها را هم به شما می دهد .

Make Some Time

در برخی پروژه ها شما سخت پیگیر زمان های انجام کار هستید و یا گاهی نیاز به صرف وقت با مشتری تان برای انجام دیگر پروژه ها هستید که نیاز به زمانبندی دقیقی برای این حجم کار است . این سایت به شما کمک می کند تا زمان خود را به روز نگه دارید ، امکان ایجاد فاکتورهای حرفه ای در کسب و کار یکی دیگر از امکانات این سایت می باشد ، فقط لازم است شما یک حساب کاربری ایجاد کنید تا پروژه ها و مشتریان را در یک صفحه کنار خود داشته باشید .

BeatLab

یک کار خلاقانه آسان و هیجان انگیز که بتوانید برای موبایل خود با استفاده از مربع های موجود در سایت آهنگ دلخواه ایجاد کنید . آهنگ های ایجاد شده را می توانید ذخیره و یا آنها را با دوستان به اشتراک بگذارید .

Textify

این وبسایت به شما اجازه می دهد تا هر گونه نمادی را در صفحه ای اضافه کنید تا نتیجه تصویری از هنرنمایی شما شود . استفاده از این ابزار آنلاین بسیار ساده است فقط کافی است عکسی را روی سایت Drag کنید و بقیه ماجرا که بسیار ساده است. این سایت تنها با گوگل کروم و فایرفاکس ۴ سازگار است .

برای تا ابد ماندن باید رفت ….

برای تا ابد ماندن باید رفت … گاهی به قلب کسی … گاهی از قلب کسی
خدایا وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی
فهمیدم که معادله زندگی
نه غصه خوردن برای نداشته هاست
و نه شاد بودن برای داشته ها
آنچه که از هستی به تو می رسد”همان چیزی است که تو به هستی بخشیده ای
حالا دیگر……
نه از حادثه خبری هست
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا
از دلتنگی ها هم بگذریم
تنهایی
تنها اتفاق این روزهای من است

موضوع انشا : کشور خارج کجاست؟

خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !
مملکت خارج جایی است که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند !
در حالی که در مملکت ما چند نفر با ناموس همه کار دارند !!!

کشور خارج جایی است که رییس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد بس که تشریفاتی و مرفه است !
تازه در خارج کراوات هم می زنند که همه میدانند یک جور فلش و علامت راهنمای رو به پایین است !

خارجی ها همه غرب زده هستند بی همه چیز ها !!!
مردم خارج ، همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند: یو آر ... !!!
اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی از خانواده طرف مقابل هستیم بس که مودب و بافرهنگیم !

ما در ایران خیلی همه چیز داریم ! نان ، مسکن و حتی به روایتی آزادی !
اما فرق اصلی ما در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم ، ولی مقاماتمان میگویند دارید !
و ما از بس که نفهم هستیم ، اصرار میکنیم و میگوییم پس کو ؟!!!
آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش !!!
در خارج اما اینطوری نیست بس که آنها بی منطق هستند !

خارج جای عقب افتاده ای است که گشت نسبت ندارد ! آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند !
در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است !
خارجی ها بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند ، با دیدن موی نامحرم ، هیچ چیزیشان نمی شود !!!
اما ما اگر یک تار مو ببینیم ، دچار لرزش می شویم ! بس که محکم است این اعتقاداتمان !

آنجا کشیش ها و پاپ حوزه علمیه ندارند بس که بی فرهنگ هستند !
خارجی ها بس که بی دین و کافر هستند ، نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست !
خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است و
هیچ استاد پاک و مطهری نبوده که بهشان بگوید نخیر ! هر 4 تا زن میشود یک مرد !!!
ما استاد پاک و مطهری داشتیم که استاد اخلاق بود و پسرش هم برای
نشان دادن اصل و نسب پدرش ، در مجلس به یکی دیگر گفت : فیوز !!!
البته او قبل از فیوز یک ( پ ) هم گذاشت که ما نفهمیدیم چرا !

آن ها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش می روند و عود روشن میکنند، در حالی که همه می دانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است !

آن ها تمام شعر های مذهبی خود را با آهنگ میخوانند، بس که الاغند،
در حالیکه وقتی آدم با خدا حرف میزند ، اجازه ندارد شاد باشد !
خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمیداند این را !

ما میدان آزادی داریم ولی خارجی ها فقط مجسمه آزادی دارند !!!
و هر بچه ای میداند که اصلا مجسمه یعنی هیچ کاره ! پس ما آزادی داریم ولی خارجی ها ندارند !

آن ها خواننده هایی دارند که همش اعتراض میکنند بس که بی ادبند ،
در حالی که خواننده های ما میخوانند همه چی آرومه بس که هنرمندهای مودبی هستند !

آن ها بس که به بزرگترشان احترام نمیگذارند ، هیچ وقت آل پاچینو و جرج کلونی و آنجلینا جولی را ،
نمی فرستند دست بوس اسقف و پاپ تا بلکه عبرت بگیرند و کار بد نکنند در فیلم ها !

ما در ایران تعداد صندلی های دانشگاه هایمان از متقاضی ها بیشتر است بس که علم داریم !
فیلم های ما در ایران هیچ وقت پایان غمگین ندارد بس که ما شادیم ،
ولی خارجی ها همه افسرده هستند و همه اش در فیلم ها در حال خون ریزی و کارهای بد بد !
در حالی که همه میدانند لذت هر فیلمی به عروسی انتهای آن است !

ما در ایران خانواده خود را خیلی دوست داریم و هر وقت کاره ای شدیم ،
تمام فک و فامیل خود را میکنیم مدیر !
اما آن ها بس که بنیان خانواده قوی ندارند ، این کارها را بلد نیستند !

ما از این انشاء نتیجه میگیریم که خارج جای بدی است !
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !

عشق یک دختر سرطانی

دختری را که در تصویر می بینید ، کتی کرکپاتریک نام دارد؛‌ کتی 21 ساله به همراه نامزد 23 ساله خود نیک برای جشن عروسی شان آماده می شوند.


این عکس تنها چند دقیقه قبل از مراسم عروسی این دو جوان ، در روز 11 ژانویه 2005 گرفته شده است.


کتی مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود قرار دارد؛ وی مجبور است هر روز ساعاتی زیر نظر پزشک و دستگاه های مخصوص قرار بگیرد. در این عکس ، نیک منتظر است تا کتی یکی دیگر از شیمی درمانی هایش به پایان برساند.


کتی علیرغم تمام درد و رنج ناشی از بیماری سرطان ، ضعف بدنی ، شوک های ناشی از تزریق پی در پی مورفین ، قصد دارد مراسم عروسی خود را بدون هیچ عیب و نقصی برپا کند . وی به خاطر بیماری اش همیشه در حال کاهش وزن است ، به همین خاطر مجبور شد هر چه به روز عروسی اش نزدیک تر می شود ، لباس عروسی اش را کوچک تر و کوچک تر کند.

وی مجبور بود در طول مراسم عروسی اش کپسول تنفسی اش را به دنبال خود داشته باشد . در این تصویر پدر و مادر نیک را می بینید. آنها از اینکه می بینند پسرشان با عشق دوران دبیرستان خود ازدواج می کند بسیار خوشحال هستند.


کتی در ویلچیر خود نشسته و به ترانه ای که نیک و دوستانش می خوانند گوش می دهد.
طی مراسم عروسی ، کتی مجبور می شد برای لحظاتی استراحت کند. او به خاطر ضعف و درد نمی توانست به مدت طولانی بایستد.

کتی تنها پنج روز بعد از مراسم عروسی اش فوت کرد. دیدن زنی که علیرغم بیماری سرطان و آگاهی به عمر کوتاه مدت اش ، ازدواج می کند و تمام مدت لبخند بر لب دارد ما را به این فکر می برد که خوشبختی دست یافتنی است ، مهم نیست چقدر دوام می آورد.


باید از منفی بافی دست برداریم ؛ زندگی آنقدرها هم که فکر می کنیم پیچیده نیست

هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن

هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، كه شما هیچ گاه آنان را نمی دانستید. بله، همگی ما می دانیم كه انیشتن این فرمول [e=mc2] را كشف كرد. اما واقعیت آن است كه چیز های كمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم، خودتان را با این هشت مورد،شگفت زده كنید!


1- او با سری بزرگ متولد شد
وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی كه مادر وی تصور می كرد، فرزندش ناقص است، اما او بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.

2- حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود
مطمئنا انیشتین می توانسته كتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ كند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یكی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشكاری، مختص دانستن آن [تولد] برای بچه های كوچك بود.

3- او از داستانهای علمی- تخیلی متنفر بود
اینیشتین از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا كه احساس می كرد ،آنها باعث تغییر درك عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی كه حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او من هرگزدر مورد آینده فكر نمی كنم، زیراكه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می كرد كسانی كه بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند

4- او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگی، انیشتن كه قطعا یكی از بزرگترین نوابغی است كه تا كنون متولد شده، در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تكنیك سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی كه بعدها از او در این رابطه سوال شد؛ او گفت: آنها بی نهایت كسل كننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی كرد.

5 - علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
انیشتن در سنین جوانی یافته بود كه شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود. سپس تصمیم گرفت كه دیگر جوراب به پا نكند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند و یا نمی شناسند. پس این مورد قبول واقع شدن [آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد

6- او فقط یكبار رانندگی كرد
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش كمك می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می كرد، بلكه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت. انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می كرد.

یك روز انیشتن در حالی كه در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید: چه كسی احساس خستگی می كند؟
راننده اش پیشنهاد داد كه آنها جایشان را عوض كنند و او جای انیشتن سخنرانی كند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود. انیشتن تنها در یك دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی كه وقتی برای سخنرانی داشت، كسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.

او قبول كرد، اما كمی تردید در مورد اینكه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیشتین جعلی شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند.
در این حین راننده باهوش گفت سوالات بقدری ساده هستند كه حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی كه باعث شگفتی حضار شد.

7- الهام گر او یك قطب نما بود
انیشتن در سنین نوجوانی یك قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت كرده بود.
وقتی كه او طرز كار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می كرد طرز كار آن را درك كند. او بعد از انجام این كار بسیار شگفت زده شد. بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درك كند.

8- راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.
اما اینكار بصورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تكه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود كه مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها، مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال كه مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنین مغز انیشتن مقدار كمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، كه این مسئله امكان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایكدیگر فراهم می سازد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراكم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همكاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است

کاربرد گرافیک در دنیای تبلیغات بازرگانی

باید پذیرفت هنر گرافیک به عنوان ابزاری پیام‌رسان بیشترین جلوه و کاربرد را در دنیای تبلیغات بازرگانی از خود نشان داده است. با نگاهی گذرا به عکس‌های تبلیغاتی زیر، این مهم ملموس‌تر به نظر می‌رسد.


تبلیغ آدامس با جمله تبلیغاتی «برای براق شدن دندان‌ها»



باغ وحش



تبلیغ یک شرکت بیمه



تبلیغ دوربین دیجیتال



تبلیغ حشره کش و مرگ مرد عنکبوتی



اتومبیل متفاوت



تبلیغ پنجره عایق



شیر و دیگر هیچ

گوش مصنوعی یک دختر چینی


الیزه لوتز، دختر نوجوانی که به‌دلیل سوختگی شدید گوش راستش را از دست داده بود، در کلینیک آناپلاستولوژی دورهام در کارولینای شمالی درمان شد و با دریافت یک گوش مصنوعی، چهره کامل خود را بازیافت.


به گزارش خبرآنلاین، الیزه در حادثه آتش‌سوزی در چین دچار سوختگی شد و گوش راست و بخشی از صورت خود را از دست داد. او در گفت‌وگو با خبرنگاران گفت، بالاخره به آرزویش که استفاده از گوشواره است، رسید.

خنده‌دارترین کشفیات علمی امسال

 

چگونگی جمع‌آوری فین نهنگ، تاثیر ناسزاگویی بر کاهش درد، اثبات مخلوط شدن آب و نفت، کارایی مدیریت شانسی ، کشف میکروب ریش، درمان آسم با شهربازی، استفاده از کپک برای طراحی راه‌آهن و پوشیدن جوراب روی کفش
جایزه سالانه ایگ‌نوبل که یک هفته قبل از معرفی برندگان جایزه نوبل معرفی می‌شود، توسط بنیاد ایمپروببل ریسرچ پایه‌گذاری شده و هدف از آن، توجه به تحقیقاتی است که شاید در نگاه اول شما را به خنده بیاندازد، اما در پس این خنده تفکر عمیقی نهفته که ارزش واقعی این تحقیقات را مشخص می‌کند.

به گزارش خبرآنلاین برندگان امسال ایگ‌نوبل، پژوهشگرانی از اقصی نقاط جهان که همگی آنها در یک ویژگی با هم مشترک بودند؛ آن هم این که به تحقیق روی چیزهایی پرداخته بودند که کمتر کسی آن‌ها را جدی می‌گیرد، کسی چه می‌داند شاید حتی خود آنها هم در ابتدا از چنین فکری به خنده افتاده باشند!

گروه فورت دتریک و دیگر برندگان برای اولین بار در تاریخ ایگ‌نوبل برنده یک جایزه نقدی هم شدند: در رقابت با 1.3 میلیون دلار امریکا که به برندگان جایزه نوبل داده می‌شود، به هر برنده این جایزه 10 تریلیون دلار! تعلق گرفت، ولی متاسفانه این بنیاد به جای دلار امریکا، دلار زیمبابوه در اختیار داشت!!!

ایگ‌نوبل مهندسی برای فین کردن نهنگ

دایان جندرون از انستیتوی ملی پلی‌تکنیک مکزیک و همکارانش با اثبات این که می‌توان از هلیکوپترهای کنترل از راه دور برای جمع‌آوری ترشحات بینی نهنگ‌ها استفاده کرد، جایزه ایگ‌نوبل مهندسی را به خود اختصاص دادند.

این گروه در حال تحقیق بر روی سلامت نهنگ‌ها با نظارت بر مایعی است که از بینی (اگر بتوان آن را این‌گونه نامید) نهنگ‌ها خارج می‌شود. در تحلیل میکروسکوپی، از این خروجی می‌توان استفاده کرد تا دریافت که کدام گونه‌هایی از باکتری‌ها در داخل بدن یک نهنگ سالم و یا بیمار از هر سن و سالی یافت می‌شود.

ولی به وضوح روشن است که جمع‌آوری این ترشحات به سادگی فین کردن در یک دستمال نیست؛ اما هنگامی که یک نهنگ آب را با فشار از سوراخ بالای سر خود بیرون می‌داد، پاسخ این سوال به معنای واقعی کلمه به صورت این پژوهشگران برخورد کرد(!). جندرون توضیح می‌دهد: «خیلی بو دارد! و حتما باید در آن باکتری یافت شود».

گروه از هلیکوپتری یک متری که از روی یک قایق کنترل می‌شد، استفاده کرد تا ظروف کشت میکروب را بالای سر نهنگ‌ها و در معرض آبی که می‌پاشند، به پرواز درآورند. این روشی غیرتهاجمی است که هرچند نهنگ‌ها متوجه آن می‌شوند، ولی اهمیتی به آن نمی‌دهند.

کارنا آسودو وایت‌هاوس از انجمن جانورشناسی لندن می‌گوید: «آیا هیچ راه دیگری برای نمونه‌گیری از بزرگ‌ترین پستاندار جهان بدون دست زدن به او به ذهن شما می‌رسد؟»

ایگ‌نوبل صلح: ناسزاگویی درد را کاهش می‌دهد

اگر کسی از افراد مورد علاقه شما بتواند بارانی از ناسزا را بر زبان جاری کند، احتمالا خبر از چیزی دارد که شما ندارید: ناسزا گفتن نوعی واکنش به درد است و واقعا می‌تواند به تسکین درد کمک کند! دست‌کم این ادعایی است که گروهی از پژوهشگران دانشگاه کیل انگلیس مطرح کرده‌اند و توانسته‌اند با ادعای خود، جایزه صلح امسال را به خود اختصاص دهند.

این پژوهشگران با طراحی تحقیقی گسترده، از داوطلبان خواستند تا دست‌های خود را تا هر وقت که می‌توانند، در آب بسیار سرد قرار دهند. کسانی که اجازه داشتند که یک ناسزا را تکرار کنند، در مقایسه با گروه دیگر که مجاز به انجام چنین کاری نبودند، توانستند درد را دست‌کم 50 درصد بیش از گروه دیگر تحمل کنند.

ناسزاگویان همچنین ضربان قبل بالاتر و سطح درد کمتری را به نسبت گروه مودب‌تر از خود نشان دادند، که شاید به دلیل پاسخ «بجنگ یا بپر» بود که با فعل و انفعالاتی مانند کاهش سطح آدرنالین، سطح تهدید را کمتر می‌کند.

ولی تحقیقات بیشتر نشان می‌دهد که این کاهش درد در کسانی که به طور معمول بددهن نیستند، خیلی بیشتر است؛ در حالی که این کاهش برای کسانی که عادت به ناسزاگویی دارند کم و یا ناچیز است.

ریچارد استیونز از روانشناسان دانشگاه کیل که در این تحقیق مشارکت داشته، می‌گوید: «ناسزا گفتن خوب است، ولی در آن افراط نکنید».

ایگ‌نوبل شیمی: واقعیت در مورد آب و نفت

حادثه چاه نفت شرکت بریتیش‌پترولیوم (بی‌پی) و لکه نفتی خلیج مکزیک شاید توانسته باشد باور قدیمی عدم امکان ترکیب آب و نفت را نقض کرده باشد. اکنون این شرکت به همراه اریک آدامز از ام‌آی‌تی (انستیتو فناوری ماساچوست)، اسکات سوکولوفسکی از دانشگاه ای‌اند‌ام تگزاس و استفان ماسوتانی از دانشگاه هاوایی برای اثبات این که آب و نفت با هم ترکیب می‌شوند، توانسته‌اند جایزه ایگ‌نوبل شیمی را از آن خود کنند.

این سه دانشمند، یک دهه پیش با سرویس مدیریت معادن ایالات متحده و 23 شرکت نفتی همکاری کردند تا تاثیرات یک لکه نفتی را در آب‌های عمیق بررسی کنند. آن‌ها 60 متر مکعب از انواع ترکیبات نفت خام و گاز طبیعی را در عمق 800 متری آب در دریای نروژ آزاد کردند و تلاش کردند تا بر خروجی آن نظارت کنند و ببینند که چه اتفاقی می‌افتد. آنها با شگفتی دریافتند که جریان‌های اقیانوسی در 300 متری بالای بستر دریا، ترکیباتی از نفت و حباب‌های گاز را در توده‌هایی به دام می‌اندازد. ولی البته شگفتی آنها به اندازه شریکشان در این جایزه نبود! ‌شرکت بی‌پی در بهار و تابستان سال جاری نتایج تحقیقات آنها را در مقیاسی بسیار بزرگ‌تر و طولانی مدت‌تر (و البته پر هزینه‌تر) در خلیج مکزیک تجربه کرد.

سوکولوفسکی می‌گوید: «اگر اقیانوس بی‌حرکت بود، آن‌گاه نفت چاه حادثه دیده به سرعت به سطح آب می‌آمد و با آب اقیانوس ترکیب نمی‌شد. ولی آزمایش‌ها و پژوهش‌های میدانی که ما انجام دادیم، نشان داد که جریان‌های اقیانوسی و تفاوت چگالی منجر به این می‌شوند که قطرات کوچک نفت از توده اصلی جدا شوند و با آب مخلوط شوند. احتمالا این خوب است که حجم وسیعی از نفت با آب مخلوط شده و در زیر سطح آب باقی مانده، چرا که میکروب‌ها راحت‌تر می‌توانند آن را تجزیه کنند و تاثیر آن را بر حیات وحش کاهش دهند».

ایگ‌نوبل مدیریت: کارایی بهینه مدیریت شانسی

شاید بی‌پی بتواند از پژوهش‌هایی که برنده جایزه مدیریت سال جاری شد نیز سود ببرد. آلساندرو پلوچینو، آندرئا راپیساردا و سزار گارافالو از دانشگاه کاتانیای ایتالیا، نگاه تازه‌ای به اصل پیتر انداختند. این سه نفر با استفاده از نظریه بازی‌ها نشان دادند که بهترین راه برای ارتقای بازدهی یک سازمان، این است که یا هر بار به طور تصادفی به یک نفر از کارمندان ارتقای رتبه داده شود، و یا به طور تصادفی به بهترین و بدترین اعضا ارتقا داده شود. و این یعنی این‌که برای ارتقا نیازی به داشتن شایستگی نیست!

اصل پیتر که موضوع کتابی محبوب در سال 1969 / 1348 بود، بیان می‌دارد که در یک نظام سلسله مراتبی، هر کارمندی به طور مداوم ارتقای شغل می‌گیرد تا این‌که بالاخره به جایی می‌رسد که لیاقت آن را ندارد! نکته جالب‌تر اینجاست که در این رتبه به طور نامحدود باقی می‌ماند.

گروه راپیساردا برای این مشکل راه‌حل عجیبی یافتند؛ ارتقای تصادفی کارمندان. با خلق مدل‌های کامپیوتری از سازمانی با 160 نفر کارمند، آنها دریافتند که چنین سیستمی می‌تواند کارایی بالاتری به نسبت سیستمی داشته باشد که در آن افراد بر حسب شایستگی‌های خود ارتقای مقام می‌گیرند. حتی ارتقای متناوب بهترین و بدترین کارمندان نیز از مدل استاندارد ارتقا بر حسب شایستگی بهتر بود.

به گفته راپیساردا، دلیل این امر این است که نمی‌توانید بگویید که چون افراد در کار قبلی خود خوب بوده‌اند، پس در شغل فعلی نیز خوب خواهند بود؛ در نتیجه ارتقای تصادفی در عمل بازدهی کلی را بهبود می‌بخشد: «ایده این است که اگر کسی واقعا خوب کار می‌کند، بهتر این است که جابجا نشود! به او پاداش بدهید، ولی او را در جای خود نگاه دارید. کسی که یک دکتر خوب است، شاید یک رئیس خوب برای بیمارستان نباشد».

ایگ‌نوبل بهداشت عمومی: کشف میکروب ریش

مانوئل باربیتو, چارلز متیوز و لری تیلور از اداره سلامت و ایمنی فورت دتریک مریلند به خاطر کار بر روی یک خطر آزمایشگاهی که اولین بار در سال 1967 / 1346 به وجود آن پی برده شد، جایزه امسال ایگ‌نوبل بهداشت عمومی را به خانه بردند.

باربیتو توضیح می‌دهد: ‌«دانشمندی که هیچ‌گاه برای ما مشکلی ایجاد نکرده بود، هنگامی که در یک آزمایشگاه قرنطینه شده کار می‌کرد، ریش گذاشته بود. این دانشمند از اصلاح صورتش خودداری می‌کرد، چرا که هیچ‌گونه شواهدی وجود نداشت که نشان دهد این ریش‌ها یک خطر محسوب می‌شوند».

این شد که باربیتو و سه داوطلب ریش‌های خود را به مدت 73 روز نتراشیدند و سپس باکتری‌های بی‌خطری را روی آن‌ها اسپری کردند و نشان دادند که شستشو و پاک کردن جرم از روی یک صورت ریش‌دار خیلی سخت‌تر از یک صورت صاف است!

آنها که به همین حد قانع نشده بودند، ریش مصنوعی را روی یک مانکن گذاشتند،‌ یک باکتری بیماری‌زا را روی آن اسپری کردند و در نهایت مانکن را در معرض جوجه‌ها و خوکچه‌های هندی قرار دادند. نتیجه آزمایش مشخص بود: برخی از این موجودات مریض شدند. البته این تنها نتیجه نبود، حاصل دیگر این آزمایش، پذیرفتن واقعیت و آشتی همکارشان با ادوات اصلاح صورت بود.

ایگ‌نوبل پزشکی: تجویز شهربازی برای آسم

افراد مبتلا به آسم به این که همیشه دارو مصرف کنند و دست‌کم یک اسپری تنفسی در جیب بغل خود داشته باشند، عادت کرده‌اند. ولی پژوهشگرانی از هلند با ابداع روش درمانی غیرعادی برای این بیماری، جایزه ایگ‌نوبل پزشکی را به خود اختصاص دادند:‌ سوار شدن بر رولر اسکیت!

سایمون ریتولد از دانشگاه آمستردام و از اعضای این گروه توضیح می‌دهد: «احساسات منفی پیش از سوار شدن بر رولر اسکیت، با تنگی نفس ارتباط دارد. چنین چیزی حتی برای کسانی که سابقه بیماری‌های تنفسی ندارند هم صادق است. ولی ما همچنین دریافتیم که احساسات مثبت بعد از پایان سواری با رولر اسکیت، با برطرف شدن مشکل تنگی نفس همراه است؛ حتی در بیماران با سابقه پیشین آسم».

نتیجه اخلاقی این کشف این است که شهربازی، بهترین درمان آسم به شمار می‌رود.

ایگ‌نوبل طراحی سیستم حمل‌ونقل: راه‌آهن کپک‌زده

در سال 2008، گروهی از پژوهشگران ژاپنی و مجارستانی با اثبات این که کپک لجن می‌تواند با موفقیت در یک مسیر پر پیچ و خم مسیریابی کند، برنده ایگ‌نوبل طراحی سیستم حمل‌ونقل شدند. در سال جاری برخی از اعضای این گروه بار دیگر این جایزه را برنده شدند، البته این بار برای طراحی یک شبکه راه آهن کارامد با استفاده از همان کپک‌ها.

آن‌ها، کپک لجن را بر روی نقشه‌ای که توکیو و شهرهای اطرافش را نشان می‌داد، کشت کردند؛ به جای هر یک از شهرها یک ذخیره غذایی قرار دادند و اجازه دادند که کپک‌ها با رشد طبیعی، یک شبکه را تشکیل دهند.

مارک فریکر از کالج پمبروک دانشگاه آکسفورد می‌گوید: «ما می‌دانیم که انسان‌ها چگونه شبکه خود را ایجاد کرده‌اند، ولی آیا راه‌حل کپک‌های لجن هم می‌تواند راه حل مفیدی باشد؟ شبکه‌ای که کپک‌های لجن ایجاد کردند تا حد زیادی شبیه به شبکه موجود راه آهن توکیو بود؛ و جالب اینجاست که شبکه جایگزینی که کپک‌های لجن پیشنهاد دادند، بازدهی کمتری از شبکه فعلی ندارد! با اعمال الگو‌های طبیعی شبکه‌سازی کپک‌های لجن به یک مدل کامپیوتری، دانشمندان می‌توانند طراحی شبکه‌های هوشمند حمل‌ونقل را از یک منبع عجیب و غریب بیاموزند».

ایگ‌نوبل فیزیک: جوراب را روی کفش بپوشید

نتایج عجیب یک آمارگیری عجیب‌تر (!) نشان می‌دهد که وقتی افراد جوراب به پا داشته باشند، احتمال اینکه روی یخ لیز بخورند، کمتر از وقتی است که جوراب به پا نداشته باشند. و شگفت‌انگیزتر (و یا شاید احمقانه‌تر) این که این امر وقتی محقق می‌شود که افراد جوراب خود را روی کفش یا چکمه خود به پا کنند. این تحقیق عالمانه! و این نتایج نبوغ‌آمیز را لیان پارکینز، شیلا ویلیامز و پاتریشیا پریست از دانشگاه اوتاگو در نیوزیلند به دست آورده‌اند.

در روزهای متعددی در هر زمستان، خیابان‌های شیب‌دار داندین در نیوزیلند با لایه‌ای از یخ پوشیده می‌شود و برای افرادی که هوس پیاده روی در این خیابان‌ها را داشته باشند، دام خطرناکی را پهن می‌کنند.

پارکین می‌گوید: «در گذشته‌ها هم واقعا برخی از افراد در چنین روزهایی جوراب خود را روی کفش به پا می‌کردند. تصور انجام چنین آزمایشی در ابتدا سبب خنده اعضای گروه شده بود، ولی در ادامه به طور جدی آنها را به فکر فرو برد. به عنوان افراد دانشگاهی بهداشت عمومی، ما احساس کردیم که وظیفه داریم این مورد را به طور مناسب بررسی کنیم و دریافتیم که چنین تجربه‌ای واقعا به انسان تعادل بهتری بر روی سطوح شیب‌دار یخ زده می‌دهد».

داوطلبان آزمایش که جوراب به پا کرده بودند به نسبت دیگران خیلی راحت‌تر و با اطمینان بیشتری راه می‌رفتند و هیچ کدام نیفتادند؛ حتی با وجود این‌که خیلی از کسانی که جوراب‌های خود را به طریقه درست! به پا کرده بودند، پایشان لیز خورد

مغز متفکر BBC درگذشت

"برایان هانراهان" که بیشتر به دلیل پوشش اخبار مربوط به جنگ فالکلند شناخته می شود، امروز در سن 61 سالگی و پس از یک دوره مبارزه با بیماری سرطان درگذشت.
یکی از مشهورترین خبرنگاران بی بی سی که مغز متفکر این شبکه تلویزیونی محسوب می شد، درگذشت.

به گزارش برنا به نقل از BBC، "برایان هانراهان" که بیشتر به دلیل پوشش اخبار مربوط به جنگ فالکلند شناخته می شود، امروز در سن 61 سالگی و پس از یک دوره مبارزه با بیماری سرطان درگذشت.

از جمله گزارش های مهمی که "هانراهان" تولید کرده بود، می توان به خبر مربوط به ایجاد تغییرات در ساختار ناتو و اتحادیه اروپا، بروز جنگ و درگیری در بوسنی، کوزوو و خاورمیانه اشاره کرد.

وی زمانی را نیز به عنوان خبرنگار BBC در خاور دور و مسکو سپری کرد و شاهد ایجاد تغییرات بزرگ در چین و روسیه بود.

"هانراهان" همچنین اخبار مربوط به اعتراضات ضد کمونیستی مردم چین را در میدان مشهور تیان آن من و همچنین خبر مربوط به فروپاشی دیوار برلین را پوشش داد.

اما مهم ترین خبری که باعث شهرت وی شد، خبر مربوط به جنگ فالکلند میان آرژانتین و انگلیس بود. عمده شهرت وی در این زمینه به دلیل جمله ای است که وی در مورد نقش نیروی هوایی انگلیس عنوان کرد: من اجازه ندارم بگویم که چند هواپیمای انگلیس در این جنگ شرکت کردند، اما می توانم بگویم که تمام هواپیماها را چه در زمان ترک کشور و چه در زمان بازگشت به کشور شمردم و متوجه شدم که از تعداد آنان کم نشده است.



مغز BBC متلاشی شد

زندگی بهتری خواهیم داشت اگر:

همه ما خودمان را چنین متقاعد می كنیم كه زندگی بهتری خواهیم داشت اگر:

شغلمان را تغییر دهیم
مهاجرت كنیم
  
با افراد تازه ای آشنا شویم
ازدواج كنیم
 
فكر میكنیم،‌ زندگی بهتر خواهد شد اگر:

ترفیع بگیریم
اقامت بگیریم
با افراد بیشتری آشنا شویم
بچه دار شویم



و خسته می شویم وقتی:

می بینیم رییسمان نمی فهمد
زبان مشترك نداریم
همدیگر را نمی فهمیم
می‌بینیم كودكانمان به توجه مداوم نیازمندند
بهتر است صبر كنیم ...

  
با خود می گوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد كه :


رییسمان تغییر كند،  
شغلمان را تغییر دهیم
به جای دیگری سفر كنیم
به دنبال دوستان تازه ای بگردیم
همسرمان رفتارش را عوض كند
یك ماشین شیك تر داشته باشیم
بچه هایمان ازدواج كنند
به مرخصی برویم
و در نهایت بازنشسته شویم....



حقیقت این است كه برای خوشبختی، هیچ زمانی بهتر از همین الآن وجود ندارد.


اگر الآن نه، پس كی؟


زندگی همواره پر از چالش است.


بهتر این است كه این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم كه با وجود همه این مسائل، شاد و خوشبخت زندگی كنیم.


به خیالمان می رسد كه زندگی، همان زندگی دلخواه، موقعی شروع می شود كه موانعی كه سر راهمان هستند، كنار بروند:
مشكلی كه هم اكنون با آن دست و پنجه نرم می كنیم
كاری كه باید تمام كنیم
زمانی كه باید برای كاری صرف كنیم
بدهی‌هایی كه باید پرداخت كنیم
و ...
بعد از آن زندگی ما، زیبا و لذت بخش خواهد بود!



بعد از آن كه همه ی این ها را تجربه كردیم، تازه می فهمیم كه زندگی، همین چیزهایی است كه ما آن ها را موانع می‌شناسیم


این بصیرت به ما یاری میدهد تا دریابیم كه جاده‌ای بسوی خوشبختی وجود ندارد. خوشبختی، خود همین جاده است.. بیایید از هر لحظه لذت ببریم.

  
برای آغاز یك زندگی شاد و سعادتمند لازم نیست كه در انتظار بنشینیم:
در انتظار فارغ التحصیلی
بازگشت به دانشگاه
كاهش وزن
افزایش وزن
شروع به كار
مهاجرت
دوستان تازه
ازدواج
شروع تعطیلات
صبح جمعه
در انتظار دریافت وام جدید
خرید یك ماشین نو
باز پرداخت قسط ها
بهار و تابستان و پاییز و زمستان
اول برج
پخش فیلم مورد نظرمان از تلویزیون
مردن
تولد مجدد
و...



خوشبختی یك سفر است، نه یك مقصد.
 هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد.
زندگی كنید و از حال لذت ببرید.


  
اكنون فكر كنید و سعی كنید به سؤالات زیر پاسخ دهید:


1. پنج نفر از ثروتمندترین مردم جهان را نام ببرید..
2. برنده‌های پنج جام جهانی آخر را نام ببرید.
3. آخرین ده نفری كه جایزه نوبل را بردند چه كسانی هستند؟
4. آخرین ده بازیگر برتر اسكار را نام ببرید.
 نمیتوانید پاسخ دهید؟ نسبتاً مشكل است، اینطور نیست؟
نگران نباشید، هیچ كس این اسامی را به خاطر نمی آورد..

  
روزهای تشویق به پایان می رسد! نشان های افتخار خاك می گیرند! برندگان به زودی فراموش میشوند!  


اكنون به این سؤالها پاسخ دهید:


1. نام سه معلم خود را كه در تربیت شما مؤثر بوده‌اند ، بگویید.
2. سه نفر از دوستان خود را كه در مواقع نیاز به شما كمك كردند، نام ببرید.
3. افرادی كه با مهربانی هایشان احساس گرم زندگی را به شما بخشیده‌اند، به یاد بیاورید.
4. پنج نفر را كه از هم صحبتی با آن ها لذت می برید، نام ببرید.
حالا ساده تر شد، اینطور نیست؟


افرادی كه به زندگی شما معنی بخشیده‌اند، ارتباطی با "ترین‌ها" ندارند، ثروت بیشتری ندارند، بهترین جوایز را نبرده‌اند ....
 

آنها كسانی هستند كه به فكر شما هستند، مراقب شما هستند، همان هایی كه در همه ی شرایط، كنار شما می مانند ...
 

كمی بیاندیشید. زندگی خیلی كوتاه است.
 شما در كدام لیست قرار دارید؟ نمی دانید؟
اجازه دهید كمكتان كنم. شما در زمره ی مشهورترین نیستید...،

یادداشتی از نلسون ماندلا

من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد.
 


من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.


من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.


من باور دارم ...
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب محبوبمان ویا خودمان را به درد آورد.


 


من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى را که صمیمانه دوستشان داریم با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.

 

من باور دارم ....

که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدمی بشوم که  مى‌خواهم.

 


من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.


من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.


من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.


من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.


من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.


من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.


من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.


من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.


من باور دارم ...
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.


من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.


من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.


من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.


من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.


من باور دارم ...
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.

تصاویر ‌حیرت انگیز‌ از دو شعبده باز

دو شعبده باز اهل شیلی جلوی چشم مردم و رسانه ها 200 دقیقه در هوا معلق ماندند. ژان پل اولهابری و نیکولاس لوئیستی حرکت بالا رفتن و معلق ماندن در هوا را در جنوب شهر سانتیاگو در برابر چشمان حیرت زده مردم نمایش دادند. عکاسان خبری با گرفتن تصاویر مختلف از زوایای مختلف سعی کردند بفهمند چگونه آنها این حرکت خارق العاده را انجام دادند. ژا همچنین با گرفتن چوب روی قالیچه ایرانی ساعتها روی هوا مانند مرتاض ها چهارزانو می نشیند





آیین های محرم در فرهنگ مردم شهر ویس

مردم شهر ویس نیز همچون دیگر جوامع اهل تشیع جهان مراسم دهه محرم را با شكوه و علاقه خواص برگزار میكنند.

مساجد - حسینیه ها و مضایف شهر :همه ساله در چنین روزهایی حسینیه ها و مساجد شهر حال و هوای خواصی پیدا می كنند و هر شب مساجد و حسینیه ها و مضایف ، پذیرای عزاداران حسینی می باشند و روحانیون شهر با بازگو كردن واقعه عاشورا و روضه خوانی در این مكانهای مقدس، مراسم را اغاز میكنند كه روضه خوانی های روحانیون به زبان عربی و بعضا زبان فارسی انجام می گیرد.

تجمع های دسته های سینه زنی :تجمع مردم از شب هفتم و شب هشتم  محرم در قالب دسته های سینه زنی در مسیرهای مختلف سطح شهر برگزار میكنند و همچنین در بعد از ظهر روز نهم محرم ، دسته هایی از قبیل دمام - علم بازها - سینه زنی و زنجیر زنی مسیر ابتدا تا انتهای شهر را می پیمایند و به عزاداری می پردازند .

این عکس در شب هشتم محرم گرفته شده است . شبی که به حضرت قاسم (ع) منسوب می باشد که به همین مناسبت در پایان مراسمی ویژه این شب بصورت شبیه برگزار شد .

عاشورا و بانوان شهر ویس :بانوان شهر نیز اقدام به برپای مجالس و مراسمات ویژه محرم به صورت كاملا زنانه و خواص می كنند كه در این مراسم روحانیون خانم اقدام به موعضه و روضه  خوانی برای جمع نساء می ورزند . و بانوان شهر بسیار پرشكوه در این مراسمات شركت می كنند .در حسینیه های ویژه بانوان شهر ویس ( ویس و مولحه ) در دهه محرم به مناسبت وقایع عاشورا مراسمی همچون مثل " یوم الطفل " - "عرس القاسم " و . . . كه به صورت تعذیه نمایشی ویژه بانوان اجرا میشود  و در روز دهم مراسم مقتل خوانی و دادن غذای نذری در حسینیه های ویژه بانوان سرو می شود .

مراسم روز دهم :روز دهم روز خواصی در شهر ویس می باشد . همه مردم پیر و جوان ، زن و مرد این  مراسم خواص را همراهی میكنند .در ابتدای صبح روز عاشورا با نواخته شدن دمام در ابتدای شهر مردم در غالب دسته های مختلف عزاداری در آن محل تجمع میكنند تا از بركات و ثواب این همراهی عمومی فیض ببرند . در زبان محلی و مرسوم عربی مردم شهر ویس به این مراسم " الدایره " می گویند .

مسجد الزهراء (ع) شهر ویس ، یکی از قدیمی ترین مساجد شهر ویس می باشد.


ترتیب دسته های مختلف عزاداری :
دسته های حاضر در مراسم روز عاشورا در ابتدای كاروان حركتی این مراسم (الدایره) گروه دمام قرار دارند و بعد از آن علم بازها كه بعضی از آنها از قدمت خواص و از اوایل تاسیس این عزاداری ها ، این علم ها تاسیس شده اند و سالانه برپا می شوند . همچنین از شهر مولحه نیز یك هیئت عزاداری بزرگ مردمی كه متشكل از گرو ههای مختلف دمام - علم بازها  و دسته های سینه زنی می باشند از شهر مولحه به حركت در می آیند و در پایان به محل قبرستان شهر ویس به دسته های شهر ویس ملحق می شوند و در آن محل اوج تجمع مردمی عزادار و عاشقان حسینی می باشد .در شهر ویس و مولحه مرسوم است كه حسینیه های اصلی هر كدام دارای علم مربوط به آن حسینیه  می باشند و مردم آن علم را با نام حسینیه های وذكور می شناسند . گروه های بعدی" الدایره " را گروه بزرگ زنجیر زنان تشكیل میدهند كه این عاشقان امام حسین (ع) در دو ستون و پشت سرهم ، با فاصله مشخص و منظم و با مداحی مداحان  شهر ویس با ضربه واحد به عزاداری از نوع زنجیر زنی می پردازند كه زنجیر زنی در حین حركت و با گام های موزون و با ضربه واحد و هماهنگ انجام می شود .

باید اضافه كنم مسیر حركتی زنجیر زنان از ابتدای شهر ویس تا انتهای شهر مولحه می باشد كه مسیری حدود 3 كیلومتر می باشد را طی میكنند .گروه بعدی را گروه بزرگ سینه زنی  تشكیل می دهند كه در این گروه مردم با مداحی مداحان شهر اقدام به سینه زنی و عزاداری می كنند.نهایت مسیر حركت " الدایره "به قبرستان شهر ختم می شود و مردم با تجمع در آن مكان اقدام به قرائت فاتحه برای مرحومین  همدیگر می كنند .به جرات میتوان گفت كه این مراسم از بزرگترین و باشكوه ترین نوع خود در بین شهر های شهرستان باوی می باشد و همه ساله مردم كثیری از روستاها و شهر های اطراف در این مراسم باشكوه و مقدس شركت میكنند و از بركات این روزهای پر بركت سعی به بهره مندی معنوی كافی می ورزند .

مراسم تعذیه ( شبیه خوانی ) شهر ویس :مراسم تعذیه (شبیه خوانی ) شهر ویس به زبان عربی فصیح برگزار می شود و نقش آفرین ها را كسانی انتخاب می شوند كه اولا از جوانان با ایمان و پاك شهر باشند و ثانیا مسلط به زبان عربی فصیح باشند و نقش های مقدس این شبیه خوانی را به هر كسی جهت ایفای نقش وا گزار نمی كنند و معمولا از روحانیان جوان و مداحان و شعرای مذهبی عرب شهر واگزار میكنند و علت آن تسلط این اشخاص مذكور به زبان عربی فصیح می باشد .در این مراسم از ابزار هایی همچون اسب - كلاه خود و زره های جنگی شبیه سازی شده آن زمان - شمشیر و غیره استفاده میشود این مراسم در مساحت ارضی بزرگ انجام می پزیرد كه در گوشه ای اقدام به برپایی خیمه های شبیه سازی شده بزرگ - و محل پر از آبی كه (بلاتشبیه) حضرت ابولفظل(ع) اقدام به كسر كسار و پر كردن مشكها نمود  و . . .  در طرفی دیگر خیمه  عمر ابن سعد و یزید  و . . . ( لعنت الله علیهم ) برپا میگردد و در نهایت شروع به تعذیه و اجرای نمایش واقعه میكنند تا برای كودكان و نوجوانان جامعه واقعه عاشورا ملموس تر شود و بهتر آن را درك كنند .نكته جالب این مراسم این است كه در اجرای نمایش تعذیه خوانی از یك سیستم صوتی مطلوب استفاده می شود كه به همراه هر نقش آفرین این مراسم یك میكروفون بی سیم كوچك تعبیه می شود تا صدا به صورت واضح و مطلوب به گوش جمعیت حاظر برسد و همچنین در حین اجرای مراسم شخصی از طریق بلند گو اقدام به توضیح واقعه می كند و نیز به صورت زنده اقدام به صداگزاری و پخش موزیك خواص محرم و آن روز می كنند !

از پر حضور ترین حسینیه های شهر ویس در ایام محرم می توان به حسینیه سادات ذهبی  اشاره کرد که متعلق به خانواده سادات ذهبی می باشد و سالهای سال است این خانواده محترم از خدام امام حسین (ع) و اهل البیت بحساب می ایند و از احترام بخصوصی در بین مردم شهر ویس برخوردار هستند و روحانیون بزرگی همچون سید حسین ذهبی و سید حسن ذهبی و . . . از همین خانواده هستند .

قرائت مقتل امام حسین(ع) در حسینیه ها و مساجد شهر :همچنین در روز دهم محرم در تمام حسینیه ها و مساجد شهر به بركت این روز اقدام به سرو نهار و در ابتدا به قرائت كتاب مقتل الحسین می كنند كه بعد از اتمام قرائت واقعه یك وعده نهار در محل از مردم پزیرایی میشود كه هزینه این غذا ، از نزورات مردم تامین میشود و مردم   این غذای متبرك را تناول می كنند .دهه محرم یعنی لباس مشكی؛یعنی بوی چای دارجینی؛بوی غذای نذری؛صدای روضه؛اشك ریختن .در پایان باید اضافه كنم كه مراسم محرم در شهر ویس با به پایان رسیدن روز دهم به اتمام نمی رسد  و هر شب تا روز اربعین حسینی در گوشه و كنار و مساجد و حسینیه های شهر به همان شكوه مراسم موعضه و ذوضه خوانی برگزار می شود . و علت اسرار مردم به تداوم این مجالس در روزهای بعدی ،عشق آنها به امام حسین (ع)می باشد . باید بگویم در بازگو كردن همه اداب و رسوم مردم در این ماه مقدس قلم و كلام غاصر می باشد و این گوشه هایی از اداب و مراسمات مردم  شهر ویس در این روزهای بود .

منبع : مجله علمی جوانان شهر ویس

زندگی !!!

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید كه هیچ زندگی نكرده است

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.

داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سكوت كرد

جیغ كشید و جار و جنجال راه انداخت

خدا سكوت كرد

آسمان و زمین را به هم ریخت

خدا سكوت كرد

به پر و پای فرشته ها و ا نسان پیچید

خدا سكوت كرد

كفر گفت و سجاده دور انداخت

خدا سكوت كرد

دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد

خدا سكوتش را شكست و گفت : عزیزم...

اما یك روز دیگر هم رفت

تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی

تنها یك روز دیگر باقی است

بیا و لااقل این یك روز را زندگی كن

لا به لای هق هقش گفت : اما با یك روز ؟

با یك روز چه كار می توان كرد ؟

خدا گفت : آن كس كه لذت یك روز زیستن را تجربه كند  گویی كه هزار سال زیسته است

و آنكه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به كارش نمی آید

و آنگاه سهم یك روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت

حالا برو و زندگی كن

 او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گوی دستانش می درخشید

اما می ترسید حركت كند ، می ترسید راه برود ، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد


قدری ایستاد

بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این

 یك روز چه فایده ایی دارد

بگذار این مشت زندگی را مصرف كنم

آن وقت شروع به دویدن كرد

زندگی را به سر و رویش پاشید

زندگی را نوشید و زندگی را بویید

و چنان به وجد آمد

كه دید می تواند تا ته دنیا بدود

می تواند بال بزند

می تواند

او درآن یك روز آسمان خراشی بنا نكرد ، زمینی را مالك نشد

مقامی را به دست نیاورد

اما

اما درهمان یك روز دست بر پوست درخت كشید ، روی

 چمن خوابید

كفش دوزكی را تماشا كرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید

و به آنها كه او را نمی شناختند سلام كرد

و برای آنها كه او را دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد

او در همان یك روز آشتی كرد و خندید و سبك شد

لذت برد و سرشار شد و بخشید و عاشق شد و عبور كرد

و تمام شد

او در همان یك روز زندگی كرد

اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند

امروز او در گذشت ، كسی كه هزار سال زیسته بود...

ویلون زن

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.
این مرد در عرض 30 دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت.
از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند.
سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد.
از سرعت قدمهایش کاست و چند ثانیه ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.
یک دقیقه بعد، ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد.
خانمی بی آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.
چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد.
کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان به همراه می برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.
در طول مدت 30 دقیقه ای که ویلون زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند.
بیست نفر انعام دادند، بی آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون زن شد.
وقتیکه ویلون زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد.
نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت.
هیچکس نمیدانست که این ویلون زن همان”جاشوا بل” یکی از بهترین موسیقی دانان جهان است، و نوازنده ی یکی از پیچیده ترین قطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، میباشد.
جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تئاتر های شهر بوستون، برنامه ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.
این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت های مردم بود.
نتیجه: آیا ما در شرایط معمولی و ساعات نامناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟
لحظه ای برای قدردانی از آن توقف میکنیم؟
آیا نبوغ و شگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره میتوانیم شناسایی کنیم؟
یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد،
اگر ما لحظه ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟

ولفرام آلفا!!!!!

امروز تو اینترنت راجع به یه مطلبی  سرچ میکردم با یه مطلب فوق العاده جالب مواجه شدم

ولفرام آلفا :

شاید بپرسید این دیگه چیه – اسم یه ماموریته ؟ً! – اسم حیوونه ؟! – خوردنیه ؟! ......

این یه سایته !!!!!!!

ولی با تمام سایت هایی که شاید تا بحال دیده باشید فرق داره

شاید اگه همین الان به این سایت برید فکر کنید با چیزی شبیه یاهو یا گوگل آشنا شدید ولی ولفرام برای شما چیزی جستجو نمیکنه بلکه دقیقا به سوالهای شما جواب میده.

شاید یکمی گنگ گفته باشم

ببینید وقتی میگم به سوالای شما پاسخ میده یعنی هر چی بپرسید رو جواب میده – هرچی که  فکرشو بکنید .


اینم یه نمونه از کارایی که واسه شما میکنه ، حل مساله با راه حل کامل و ترسیم نمودار

جالبه ، نه ؟!!!

 شما تو این سایت میتونید هر نوع اطلاعاتی که نیاز دارید رو بدست بیارید و مطمئن باشید که این اطلاعات تا حد زیادی درست هستن. شاید جالب ترین سوالهایی که این سایت بتونه جواب بده، حل هر نوع مساله ریاضی باشه. از ساده ترین مسائل ممکن تا انواع انتگرال های معین و نا معین. و جالب تر اینه که ولفرام فقط به شما جواب نمیده، راه حل هم میده! همین الآن تو سرچ باکس ولفرام بنویسید Integrate و جلوی اون سخت ترین تابعی که به ذهنتون میرسه رو بنویسید. جالبه نه! با کلیک بر روی Show Steps میتونید مراحل حل رو هم ببینید.

 سوالهای دیگه ای هم دارین ؟ چرا از ولفرام نمیپرسین ؟ میتونین جواب انواع اطلاعات اقتصادی، سیاسی، جغرافی و علوم شیمی، فیزیک ریاضی و … بدست بیارید. همین الآن امتحان کنید. اصلا شاید دلتون بخواد صورفلکی آسمون رو بشناسید یا بخواهید همه ی آمار تیم های فوتبال بارسلونا و رئال رو مقایسه کنید یا مقایسه نرخ تورم کشورها. Wolfram حتی میتونه تو حل کردن جدول و یا پیدا کردن وساده سازی نسبت های فامیلی هم کمکتون کنه.

 اما این سایت در اقدامی جدید میتونه پاسخگوی سوالهای پزشکی شما هم باشه. شما میتونید با وارد کردن علائم بیماری تون از نوع بیماریتون اطلاع پیدا کنید و همچنین با تجویز این سایت خودتون معالجه کنید! البته این واضحه که این سایت تنها سایتی نیست که همچین اطلاعاتی ارائه میده و همچنین واضحتره که اطلاعات این سایت هرگز نمیتونه جای دکتر رو بگیره !

 با رفتن به قسمت مثالهای این سایت میتونید انواع اطلاعاتی رو که از این سایت به جوابشون برسید رو ببینید.

 موسس این سایت فردی به اسم  استفان ولفرام. این نابغه ی فیزیک و ریاضیات، دانشمند ۵۰ ساله ی انگلیسی است که به همراه ۱۰۰ نفر دیگه این سایت رو راه اندازی کردن. ولفرام در سن ۱۵ سالگی اولین مقاله ی خودش رو چاپ کرد و در ۲۰ سالگی مدرک دکترای فیزیکش رو هم از انیستیتوی تکنولوژی کالیفرنیا دریافت کرد. وی همچنین در سال ۱۹۸۸ نرم افزاری به اسم Mathematica ارائه کرد که پایه واساس نوشتن و تاسیس این سایت شده.

 امیدوارم که خوشتون بیاد

واسم بنویسید که وقتی رفتید تو این سایت چه سوالایی ازش پرسیدید .

مصاحبه با خدا

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟

پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.

خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟

من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

خدا جواب داد:

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.

- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...

سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد:

- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.

- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.

- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.

- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.

با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟

خدا لبخندی زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"

ایمیل موقت 10 دقیقه ای (رایگان)

حتما تابحال واستون پیش اومده که خیلی سریع به یه ایمیل نیاز داشته باشین ،
وقت هم ندارید که ایمیل بسازید ،
یا اصلا نمی خواهید از ایمیل خودتون استفاده کنید .
خب چطوره که از یه ایمیل 10 دقیقه ای استفاده کنید !
منظور من اینه که اعتبار این ایمیل تنها 10 دقیقه است و پس از ده دقیقه دیگه اون آدرس ایمیل کار نخواهد کرد.
این کار بیشتر بدرد ثبت نام در سایت ها ، فروم ها ، نرم افزار ها و .... میخوره که خیلی سریع یه آدرس ایمیل به دست بیارید و از اون برای ثبت نام خودتون استفاده کنید.

سایت " Minute Mail 10 "  این امکان رو به شما میده

با ورود به این وبسایت آدرس ایمیلی رو مشاهده می کنید که تا 10 دقیقه اعتبار داره و اگر در این 10 دقیقه برای شما به این آدرس ایمیلی فرستاده بشه می تونید اون ایمیل رو در همون صفحه مشاهده کنید.


برای ورود به سایت "ایمیل 10 دقیقه ای" اینجا کلیک کنید

ارسال مستقیم فایل ها برای دیگران بصورت مستقیم بدون نیاز به آپلود

حتما در مورد ارسال peer to peer دیتا چیزی شنیده‏اید.ارسال peer to peer یا نظیر به نظیر، به نوعی از معماری شبکه های کامپیوتری اطلاق می شود که در آن دو یا چند گره مى توانند بدون نیاز به هرگونه ابزار میانجى به طور مستقیم با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.از ساده ترین نمونه ارتباط نظیر به نظیر می توان، ارسال فایل در یاهو مسنجر را نام برد.یعنی بدون اینکه فایل شما در فضایی بر روی وب ذخیره شود، فایل از روی هارد کامپیوتر میزبان نظیر به نظیر به کامپیوتر درخواست دهنده منتقل می شود.به همین دلیل به این شبکه ها، شبکه های نظیر به نظیر(peer to peer) یا همتا به همتا یا کاربر به کاربر هم می گویند.

اسکایپ و بیت تورنت از دیگر نمونه های رایج، بر مبنای توزیع فایل، در شبکه‌های نظیر به نظیر هستند.

در تمام مثال های بالا انتقال فایل به کمک نرم افزارهای پیام رسان یا IM صورت می گیرد، اما آیا راهی وجود دارد تا به کمک مرورگر و بدون نیاز به نرم افزار جانبی انتقال نظیر به نظیر را تجربه کنیم؟ پاسخ مثبت است. isendr نمونه ای از معماری نظیر به نظیر به کمک مرورگر است.

برای انتقال فایل به این شیوه باید هر دو کامپیوتر(کامپیوتر میزبان و میهمان) آماده دریافت فایل باشند.فرض کنید کامپیوتر میزبان، A و کامپیوتر میهمان B باشد. بعد از ورود به سایت# فایل مورد نظر برای انتقال، با کلیک روی Send file و توسط کاربر میزبان مشخص می شود.isendr برای فایل مورد نظر یک آدرس کوتاه در نظر می گیرد.با ارسال این آدرس کوتاه توسط کاربر A  به کاربر B و باز کردن این آدرس در مرورگر B عمل انتقال شروع می شود.از دیگر ویژگی های isendr رمزگذاری روی فایل هاست.تصویر زیر مثالی ست از تمام عملیاتی که از ابتدا تا انتهای کار یعنی دریافت فایل، باید انجام داد:


اما چند نکته دیگر که ممکن است برای شما هم جالب باشد:
۱-در سیستم هاى نظیر به نظیر یک گره مى تواند هم سرویس دهنده و هم سرویس گیرنده باشد.بنابرای شما می تو انید این سرویس را خودتان به تنهایی هم تست کنید.برای این کار ابتدا با کلیک روی Send file فایل خود را انتخاب کنید و بعد از دریافت آدرس، این آدرس را در tab یا پنجره  دیگری از مرورگر خود باز کنید.می بینید که عملیات انتقال صورت می گیرد.

۲-در انتقال نظیر به نظیر به صورت پیش فرض هیچ گونه محدودیت حجمی برای انتقال وجود ندارد.

۳-برای تست این سرویس، باید شرایط دسترسی فایل، هم برای کامپیوتر میزبان و هم برای کامپیوتر میهمان فراهم باشد.به این معنی که فایروال ویندوز محدودیتی برای این کار ایجاد نکند.


 امکانی جدید اين ابزار اينه  که میشه بصورت همزمان با 5 نفر فایل مورد نظر رو به اشتراک گذاشت.

با من یک قهوه میخوری؟

پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.


وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت   و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.


سپس  از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟


و همه دانشجویان موافقت کردند.

سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛   سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.


بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگرپرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".


بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند.


در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان ، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.

اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل تحصیتان، کارتان، خانه تان و ماشینتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند- مسایل خیلی ساده."


پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.


همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.

.....


اول مواظب توپ های گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند."


یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟

پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در زندگی شلوغ هم ، جائی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست! "


حالا با من یک قهوه میخوری؟

باز این چه شورش است که در خلق عالم است ....

 فرا رسیدن ماه محرم را به عموم مسلمانان جهان تسلیت عرض می نماییم

از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید

محشر الله الله است می دانی چرا؟ 

یک بغل باران الله الصمد آورده ام

نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟ 

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف

راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟ 

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ 

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ 

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد

باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟

 التماس دعا  

فکر کن که...

فکر کن جای این آدم ایستادی



بقیه در ادامه مطلب


 
ادامه نوشته

به آرامی آغاز به مردن میکنی!!!

به آرامی اغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی,

اگر چیزی نخوانی,
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی,
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانیکه خودباوری رادر خودت بکشی,
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگربرده عادات خودشوی

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی...
اگر روز مرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی,

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شورو حرارت,

از احساسات سرکش,
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند
و ضربان قلبت را تندتر میکنند,
دوری کنی...

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامیکه با شغلت,یا عشقت شاد نیستی,
انرا عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نا مطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی,

اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یکبار در تمام زندگیت ورای مصلحت اندیشی بروی...

امروز زندگی را آغاز کن!

امروز مخاطره کن!

نگذار که به آرامی بمیری

امروز کاری بکن!

شادی را فراموش نکن!

شعر از پا بلو نرودا

عکس ماهواره ای از حرم امام حسین(ع)

ازدواج پسر 5 ساله با دختر 3 ساله

در یك اقدام عجیب و باورنكردنی یك پسر پنج ساله سوری با دختربچه‌ای سه ساله ازدواج كرد.

به گزارش ایسنا، رسانه‌های سوریه اعلام كردند كه یك پسر بچه پنج ساله به نام «خالد» روز گذشته با دختری سه ساله به نام «حله» در منطقه «هومز» در 180 كیلومتری شمال «دمشق» پیمان زناشویی بستند.




به گزارش ایسنا، براساس این گزارش كه در پایگاه اطلاع‌رسانی شورت نیوز منتشر شد، والدین این دو كودك با برگزاری مراسم عروسی مفصل و كامل ازدواج آنان را جشن گرفتند.

همچنین پدر این پسر پنج ساله هم در مصاحبه‌ای با رسانه‌های دولتی سوریه، گفت كه این وصلت هیچگونه اختلالی در تحصیل آنان ایجاد نمی‌كند و این دو كودك می‌توانند به درس و مدرسه خود برسند.

این مرد در ادامه افزود: من نمی‌دانم شاید نگرش این دو كودك در آینده تغییر كند، اما هم اكنون آنان با هم خوشبخت هستند.

به گزارش ایسنا، برای اعلام رسانه‌های سوریه ازدواج این دو كودك در جهان برای اولین بار رخ داده و در نوع خود بی‌نظیر است