تـارهـای سـپـیــــــد را سـیــاه کـنـــــــد…..
و چـیـــــن و چـروک هـا را مـاسـت مـالـــــــی…
و حـتـی از آن خـنـده هـا کـه دوسـت داری بـرایـم بـکـارد
بـاز هـم از نـگـاهـــــــــم پـیـداسـت چـقــــدر …
بـه نــبـــودنـــت خـیـره مـــانــــــده ام

رفاقت را در مکتب خانه ای آموختم که بابت شهریه اش زندگی ام
را داده ام!!..!!..!!

بر دیوار قلبم اسمت را حک کردم
تا همیشه باهر نفش به سینه ام بکوبمت
میبوسمت حتی ازدور
همسرعزیزم:
نگرانی ها هرگز از غصه ی فردا نمی کاهند
بلکه فقط شادی امروز را از بین میبرند
"شاد باش"
شادیت آرزوی من است

کــاشـــ میـــــــــ دانـستـمـــ
چــطـــور بــه صبـــح بـرسـانـمــــ
تــمـــامـــِ شبــــ ـــهـایـی را کـــ ه بــا رفـتـنـتـــــ
یــلـــدا شـــدنـــد …!!

مینویسم برایش تابداند دوستش دارم
تابداند وجودم سر شار از عشق اوست
هرشب را به امید دیدارش
سر به خواب میگذارم
او را در خواب میبینم
در حقیقت نه
کاش خوابم هرگز تمام نمی شد
باتمام وجود دلم برایش
تنگ شده است
کاش او هم مرا کمی دوست داشت
ولی چه بخواهد چه نخواهد
من او را
دوست دارم

سرم را روی شانه ات بگذار تاهمه بدانند
"همه چیز"
زیر سر من است...

مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه میهی؟
میشود وقتی مینویسی
دست راستت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیت م ی م ی ر م.
وقتی نیستی
میخواهم بدانم چی پوشیدهای
و هزار چیز دیگر...
تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بیایی؟
خندههای تو
کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دستهای تو
اعتمادی که به انسان دارم
...
چقدر از نداشتنت م ی ت ر س م
حاضرم همهی دنیا را
ساکت کنم
تا تو در آغوشم آرام بخوابی.
حالا تب تنت را
ببوس روی تن من...
مثل بازی آب و خاک
لجوج و تمامخواه
به تنت بپیچم؟
مثل برکهای زلال
در آغوش زمین
جایی برای خودم
دست و پا کنم؟
خب حالا مرا ببوس
مثل نیلوفر آبی...
موهام خیس خیس است.
بپیچمش به انگشتهای تو؟
نمیدانم.
میخواهم بیایم توی بغلت.
با لباس بیایم؟
نمیدانم.
میخواهم شروع کنم به بوسیدنت.
تا همیشه؟
...
صبح که چشم باز کنم
موهام فرفری شده
این را میدانم.
جاذبههای تو
تمام نمیشود
تمام میشوم در آغوشت
و باز به دنیا میآیم
با همین تولد مکرر
بهخاطر دوباره دیدنت
میچرخم و میبوسم و نگاهت میکنم
...
چند بار دیگر
زمین دور خورشید بچرخد
و من خیال کنم هنوز نچرخیدهام؟
آنقدر آرام بوسیدمت
که خدا هم نفهمید
و خوابش برد... 