ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

گاهی..

گاهی می شود...


گاهی میشود به سادگی خدایت را والاترین ببینی..آن هنگام حقارت چیز دلنشینی ست...

 

AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان

.........

دوباره شروع می شود

باران های تند

چتر های باز

دلشوره های خیس خورده پشت چراغ قرمز

فال های نم کشیده

انار های سرخ

نارنگی های سبز

دوباره شروع می شود

روزهای نصفه نیمه

شب های بی پایان

عطر قهوه های تلخ کنج کافه ها

نیمکت های خط خطی

ایستگاه های شلوغ

ترافیک های صبور

 شروع دوباره ی زندگی

پر از بوی برگ.بوی خاک.بوی عشق . . . حیف !

از تابستانی که می رود . . .

جان . . .

به پاییزی که می آید . . .

توکل بخدا

توکل به خدا چون راه رفتن روی سیم شل است .
تردید و ترس سبب می شود که تعادل و توازن را از دست بدهید و به ورطه تنگدستی و محدودیت بیفتید .
البته اشکالی ندارد چون توکل به خدا نیز مانند سیرک بازی تمرین می خواهد .
مهم نیست که چند بار شکست بخورید ، دیگر بار برخیزید و از نو آغاز کنید .
چندی نخواهد گذشت که توازن و تعادل برایتان به صورت عادت در خواهد آمد .

                                                                                                           

اسکاول شین 

 

فصل محبوب من در راه است...

رفتگر

تنها پاییز

           شاعر می شود

بقیه فصل ها

آشغال جمع می کند!

 

 

 

 

 

پ.ن: فصل محبوب من در راه است...

 

دلم به حال عشق میسوزد...

می اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق.
بی اندیش که اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟

آثار عشق در کجای زندگیت است؟

دلم به حال عشق می سوزد
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است

رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد

زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند

حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
به تکاپو می افتی ... در غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر...

 

 

این دعا را یه جایی دیدم ، به نظرم زیباست :

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد .

خدا فرمود : خودت باید آنها را رها کنی.

از او خواستم روحم را رشد دهد .

فرمود : نه تو خودت باید رشد کنی . 

من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی .

از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند . 

فرمود : صبر حاصل سختی و رنج است .

عطا کردنی نیست ، آموختنی است . . 

گفتم : مراخوشبخت کن . 

فرمود : " نعمت " از من خوشبخت شدن ازتو .

از او خواستم مرا گرفتار درد وعذاب نکند .

فرمود : رنج از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیک ترت می کند . 

از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد ، من هم دیگران را دوست بدارم .

خدا فرمود : آها ، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد !

همه با هم بگویید : خدایا مرا آن ده ، که آن به .

آمین یا رب العالمین

حرفهایت...

 

حرف هایت را با کسی بزن که ...

 

با جغرافیای کلماتت اشناست ...

 

کسی که ...

 

می تواند وقت هایی که شبیه یک کوه یخی می شوی...

 

افتابی شود و آبت کند ...

 

آرام ...

آرام ...

 

کسی که می داند وقت هایی که سکوت می کنی ...

 

یعنی حرف هایت جایی گیر کرده اند ...

 

کسی که ناگفته تو را بفهمد ...

 

!!!!!!!!!!!!!

ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑــﺮﺍﯼ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻨــﺘﻈﺮ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻣﻦ ﻓــــﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ ...ﭘـــــﺲ ﺳﺎﮐﺖ ﻧﻤﯽ ﻧﺸﯿـــﻨﻢ !ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤــﺎﻡ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺳﺘﯽ ﻫﺎ
ﺷﺎﻫـــﮑﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ .ﮐﺎﻓـــﯽ ﺍﺳﺖ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺭﻫـــﺎ ﮐﻨﻢ ...ﻭ ﺑــــﺮﺍﯼ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔـــﯽ ﮐﻨﻢ !ﭼـــﻮﻥ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ...ﻭ ﻣﻦ،
ﻓﻘــﻂ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻓــﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ..

............

خدایا کجایی؟

به چه مشغولی؟

حواست است

شهریور دارد تمام میشود

پاییز در راه است

به فکر باران باش

دیگر نمی توانم بغض هایم را قورت بدهم و نگه دارم

پر از بارانم لبریز شدم

 میدانم تو هم مثل من دوست داری به بهانه قدم زدن زیر باران...

 گریه کنی...

 تا کسی به خیسی چشمانت نخندد

...

 

 

مــــــیگویند خــــــــدا همه جاهست.....

 

اما نمـــــی دانم چه حکمـــــتی ست که هربار میخواهم....

 

 صــــــــدایش کنم....

 

نگاهـــــــم به آن بالاها گـــــــره می خورد....

 

گویــــــــی دیگر دلهره ی از دست دادنش را ندارم.....

 

گوش هایــــــــم را می گیرم.....

 

چشم هایــــــــم را می بندم.....

 

ولی حریف افـــــــــکارم نمی شوم....

 

چقدر دردناک است فهمـــــــــیدن....

 

خـــــــــــــــــدایا....کاش یکبار روبرویم بنشـــــینی...

دل

درد میکند،

 

      آنجا که اسمش را دل گذاشته اند، 


                آن قسمتی که کمی پایین تر از مغز قرار میگیرد، پایین تر ولی نافرمان تر!

                 به هر کجا که بخواهد میرود و اجازه ای هم از تو نمیگیرد! نه از تو، نه از مغزت، نه از وجدانت، نه از هیچ جای دیگرت!

                       به خودت می آیی و میبینی افسارت را به دست گرفته و با خودش میبرد...

وقتی بالای ابرها که میرود که هیچ!

      وای آن دم که تو را با خود به قعر اشک میبرد...             

         احترام بگذار،

           به اشکهایت وقتی بی محابا بر چهره ات می دوند،

     به تپشهای قلبت که بر سینه ات می کوبند،  

                       به تمامی نشانه های آسمانی عشق احترام بگذار.

آن ها را بپذیر و روی قلبت حک کن، برای همیشه،

برای ابد... .

               فقط برای خودم هستم مـــن ؛

                   همچین که -سُکوت- می کنی
                دلَت-     آشوب می شود.
       پُر   از-کلمه- هایی
     که نمی دانی از کجا-سَرازیر- می شوند در دلت یا شاید
       یک جایی میان آن جسم صنوبری  -می جوشَند-
    و باز دوباره یک تکه کاغذ    -کاهی-   برمی داری
  و   یک- خودکار آبی  -آسِمانی-
         روان می شوی و از چشمش
                                               -می باری-

        -نُقطه - را می گذارم و سر ِ خط ِ -بَعد- می نویسم

             بیا که شبها تنهایی میترسم  بیا این بغض هی اشک نمی شود  هی اشک نمی شود

بیا که دیگر تمام شدم .... !!!!!

تب پاییز

 

این هم از آسمان شهریور

دلش با پاییز است و 

پایش بند تابستان

 

بی تو بودن ...

 

ای شراب تلخ من !

ترک تو تسکینم نداد

بی تو بودن هم

شبیه با تو بودن مشکل است...

حسین دهلوی 

حرف های دلت...

 

حرف هایت را با کسی بزن که ...

 

با جغرافیای کلماتت اشناست ...

 

کسی که ...

 

می تواند وقت هایی که شبیه یک کوه یخی می شوی...

 

افتابی شود و آبت کند ...

 

آرام ...

آرام ...

 

کسی که می داند وقت هایی که سکوت می کنی ...

 

یعنی حرف هایت جایی گیر کرده اند ...

 

کسی که ناگفته تو را بفهمد ...

پادشاه بی نیاز.

خدا تنها پادشاه بی نیازیست که ما را

 بی نهایت دوست دارد

و ما عجیب بی محلی میکنیم...!

آخرین ها

چندماهی هست که باران نباریده....گلوی خشک این عشق هنوز هم گیر توست...

همیشه آخرین ها خوب در دل آدم ها ماندگار میشوند...

آخرین صدا..آخرین نگاه و اخرین دعا.

نمیدانم ولی از آخرین باران چیزی بادم نمی آید...

فقط میدانم از آن روز به بعد همه چیز آخرین شد...

امان از این باران های بی موقع!! 

دلتنگم....

 

دلتنگ دلتنگم ...

هر کس جای من بود "می برید" 

اما ..

من هنوز "می دوزم" 

دلم تنگ شده برایت ...

اما نمی شود برایت بگویم از این همه "دلتنگی" 

دلتنگی را نشانت می دهم با این نوشته

جایی می گذارم که شاید یک روز از آنجا گذر کنی و بخوانی، و کاش بدانی

مخاطب من  …"تو"…  بوده ای

تویی که اگر اجازه داشتم، نشانت می دادم به همه و می گفتم:

او را نگاه کنید

"تمام دنیای من است" ..

کاش اندکی از دیوانگی "من" سهم "تو" بود

تا آنقدر منطقت را

به رخم

نمی کشیدی... 

تولد امام رضا(ع)

بـاز هـم زائـِرتـان نیـستـم، از دور سـَلام!
تـو زنـدگـی حـرفهـایـی هـستــ ،
که فقـط و فقـط ،
بـایـَد بـروی "بـابــــ الجـواد" . . .
کلمـه هـا را دانه کنـی ،
دانه هـای ِ اشـکــ .
بـِکِـشـانی شـان دنبـال ِ هـَم ،
شبیـه ِ یکــ تـسبیـح ،
بِـچـَرخـانی شـان تـوی ِصـورتـتـــ ،
ذِکــر بگیـری ،
و بـَعـد ،
انگـار کـه تـسبیح پـاره بـشـود ،
دانـه هـا بیـاینـد تـا بـِچـِکـَنـد روی ِ سنـگــهـای ِ حـرم . . .
بـاز هـم دَربـِدَر شـب شـدم ،
" ای نـور سـَلام "
بـاز هـم زائـِرتـان نیـستـم ،
" از دور سـَلام "
اَلسَّلامُ عَلَیکــ یـا عـلی ابـن ِ مـوسَی الـرِّضـا( ع )

تولد امام رضا رو تبریک میگم خوش به حال اونایی که امشب حرم هستن

دلتنگی

دلم تنگ است از این دنیا

از این رویای بی فردا

از این روزها از این شبها

از این تکرار ساعت ها

دلم تنگ است...

ز باورهای پوشالی

از این دنیای توخالی

دلم تنگ است...

ز بودن ها

ز رفتن ها

و از این کاش گفتن ها

دلم تنگ است.....

از این,سردرگمی ها خیالی

و باید دور شد از اینذحوالی

دلم تنگ است...

واین دنیا به چشم من چه بی رنگ است.

بوی پاییز

امان از این بوی پاییز و اسمان ابری!

که ادم نه خودش میداند دردش چیست نه هیچ کس دیگر!

فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود

دلش نگاه و اغوشی گرمتر میخواهد.....!