سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...
سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...
بیصدا رفتم ،ولی کنج دلم فریادهاست
بیصدا رفتن برایم عضو آن دشوارهاست
سخت بود،دشواربود،چون خاطره بسیار بود
دل ربودی،دل بریدی،دل شکستی ناروا
بعد ازین لطف شما دل کجا دلبر کجا؟
با خودم گفتم برو ماندن برایت انتهاست.
بیصدا رفتم دلم جاماند،نمیدانم چرا؟!
