صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم
می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی
و من می شنوم، می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد
آه ، ای شکوه بی پایان...
من می شنوم،
به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته
و می شنوم هر آنچه در سکوته تو نهفته...
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
باز هم دلم گرفته... انگار عمریست اسمان ابریست و باران نمیبارد
"خدایا ممنون از مهربونیات"