خوشــــــــــبختی داشتن کســـــی است که
بیشـــتر از خـــودش تــ ــ ــ ــ ــو را بــخواهد ...
و بیشـــتر از تــ ـ ـ ـ ـــو هیـــــ♥ــــــچ نخواهد
و تــــــ♥ــــو ... برایش تـــ ــ ــ ــمام زندگی باشی ...
خدایا گفتی و سخرنا لکم ما فی السماوات و ما فی الارض ! ....
آسمان ها و زمین را نمیخواهم ! ....
تنها نگاهت مرا بس است ! ....
کنار خیابون ایستاده بودم .
با خودم گفتم !
آخرین مدل ماشینی که سوار میشم چیه ؟؟؟؟؟؟
کمی بعد
آمبولانسی از کنارم رد شد . که روش نوشته بود :
فکرش رو نکن آخرش مسافر خودمی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ای فلک گر من نمی زادی اجاقت کور بود؟؟
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود
من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست!!
من بمیرم یا بمانم هیچکس دلتنگ نیست!!!!
گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی
گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی ، کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...
نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام
در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ،
نیست روزی که از تو نگفته باشم
امروز آمد و از تو گفتم ،نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم ،
دلم خالی نشد و گرفته دلم ، کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟
نیستی و حتی سراغی از دلم نمیگیری ، یک روز نباشم که تو مثل من نمیمیری....
نمیبینی چشمهایم را ، نمیمانی تا دلم را ، به نقطه خوشبختی برسانی ،
مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد از اینکه همیشه تو را خواهم داشت
نمیخواهی دلم را ، نمیدانی راز درونم را ، نمیگذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد ،
به یاد داشته باش
این « دل نــوشــته » ها را
یک « دل » نوشته ...!
هیچ گـاه فکــر نمی کـردم فاصـله بینمــان آنقــدر زیـاد شـود کـه...
تـو بی خـــیـال زنـدگی کنــی ...
و مــن با خیــالـت ،
بـی خیــال زندگــی شــوم !!!
هیچ گـاه فکــر نمی کـردم فاصـله بینمــان آنقــدر زیـاد شـود کـه...
تـو بی خـــیـال زنـدگی کنــی ...
و مــن با خیــالـت ،
بـی خیــال زندگــی شــوم !!!
شبیه برگ پائیزی، پس ازتو قسمت بادم خداحافظ
ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم خداحافظ واین یعنی
در اندوه تومیمیرم دراین تنهایی مطلق که میبندد به زنجیرم
بدون تو حتی دلم لحظه ای طاقت نمیارد وبرف ناامیدی برسرم یک
ریز میبارد چگونه بگذرم ازعشق؟از دلبستگی هایم؟ چگونه میروی با این که
میدانی چه تنهایم؟ خداحافظ تو ای هم پای شبهای غزل خوانی خداحافظ به پایان آمد
این دیدار پنهانی خداحافظ
دلم به کما رفته
برای مردنش دست به دعا شوید
پیراهنم را اتو می زنم
کفش ها را دستمال می کشم
زندگی اما
مرتب نمی شود
هـمـه گفـتـند : "او" کـه رفــت ، زنـدگی کــن !
ولـــی...
کـسـی درک نـکـرد کــه "او" ...
خـود زنــدگــی ام بــود....
تـــمـامـــــ تــرســـمـــ از ایــنــه کـــه...
عــاشـــق کــســی بــشــمـــ و...
تـــو بــرگــردیــــ...
بســـ کنــــ سآعتــــ…..
دیگــــــر خستـهـ شده امـــ….
آرهـ مَنـ کم آورده امــ….
خودمــ میدآنمــ کهـ نیستـــ…
اینقدر بآ بودنتـــ نبودنشــ رآ به رُخـــَم نکشـــ!
این دل که میگویند نمیدانم کجاست؟
اما گاهی عجیب میگیرد!
گاهی دلتنگ می شود!
گاهی به در بسته میخورد و هر چه به هر جا میرود باز هم ...
این دل که میگویند نمیدانم کجاست مثل عقل مثل خدا ...
مثل خدا که نمیدانم کجاست
مثل خدا که تا به حال ندیدمش...
مثل خدا که گاهی دلگیر میشوم از اینکه
چرا سرش اینقدر شلوغ است که مرا فراموش کرده
غافل از اینکه من او را فراموش می کنم...
مثل خدا که گاهی عجیب دلتنگش میشوم
مثل خدا که گاهی میخواهم از همه چیز به او پناه ببرم
مثل خدا...
اما خدا تو که بی مثالی!
خدای بی مثال دلم گرفته ...دلی که نمیدانم کجاست !
شاید آمده پیش تو
دلم را پس نفرست فقط راه را نشانم بده تا من هم بیایم....
سیر شده ام بس که
گاه از جنس اشــکند ....
و گاه از جنس بغــــــــض
گاه سکـــوت میشوند و خاموش میمـــــــانند
گاه هــق هـــق می شوند و می بارند
دلتنگــــی من برای تــــــــو اما
جنس غریبــــــــی دارد
گاه از جنس اشــکند ....
و گاه از جنس بغــــــــض
گاه سکـــوت میشوند و خاموش میمـــــــانند
گاه هــق هـــق می شوند و می بارند
دلتنگــــی من برای تــــــــو اما
جنس غریبــــــــی دارد
رفتن تو نمی تونه مرگ این خاطره ها شه
بذار بین ما همیشه یه نفس فاصله باشه
رفتن تو نمی تونه تو رو از دلم بگیره
تو به هر راهی که میری پای من سمت تو میره
سهم من از تو همین بود : پای عشق تو بشینم
تو چه باشی چه نباشی من ............
سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف، یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض.
..
سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.
اما نمیدانم
خیلـــــــی را چگونهـــ بنویسم
کهـــ
"""خــیــلـــــی"""
آرامش محصول تفکرنیست،
آرامش "هنرنیندیشیدن" به انبوه مسایلی است که"ارزش فکرکردن " ندارند.
خسته ام .. خسته تر از همیشه و دلتنگ تر از تمام روزهایی تنهایی
سکوت بغض گلو روحم چشمهایم را چنگ رسوایی می زند و من آرامتر از قبل
با لبخندی از اشک می بارم ..
خسته ام .. خسته ای اسیر در قفسی سرد و ساکت ..
هر وقت دلتنگ می شوم به جای دنج خود سر می نم..
کاش هیچ وقت جای دنجم را ازم نمی گرفتی .
کاش در دریای سکوت غرقش نمی کردی ..
امشب او گفت و من گریه کردم او نوشت من خواندم..
دردهای خود را در سطر سطر واژه هایش دیدم ..
در سکوتش زجر بغض ابرها را دیدم و
در جاری شذن واژه هایش هزار فریاد بی صدا شنیدم..
کاش هیچ وقت شادی داشتن جای دنج را ازم نمی گرفتی ..
دلم تنگ شده تنگتر از همیشه .
و چه همراه خوبیست باران که چشمهایم را رها نمی کند
و بر دشت تیره ی دلم با دلی پر غم می بارد ..
گاه پر می شویی از حرفهایی برای نگفتن...آن زمان که نمی توانی حال و هوای دلت را وصف
کنی...
نمی توانی از بغضت بگویی...از صحنه هایی که رنجت داده با همان توصیف سخن
بگویی...نمی توانی
سکوت میکنی...اما با همان سکوتت قضاوتت می کنند
مـــوهـــایـــم ..
که یـکدسـت ..
هـــمرنـــگ ِ دنــــدانـــهـایــــم شـد !
بـــــاز هــــم ..
بـــــا عـشق ..
می نویـسم :
**********دوســــــــــتـت دارم ***********
متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم…
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را…
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم…
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم…