کجا رفتی؟
کجا ماندی؟
ای عشق تورامن گم کرده ام امروز
واکنون تمام لحظه های من اسیر سکوتی سردوسنگینند
واکنون چشمانم که تادیروز به عشقت میدرخشیدند نمیدانی چه غمگینند
نمیدانی که چشمانت چراغ روشن شب های من بودند؟
نمیدانی شانه هایت تکیه گاه بی پناهی های من بودند؟
نمیدانی که لبخندت شکوه آبشاربهاران من بودند؟
نمیدانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام امروز چه دلتنگم چه بیتابم چه دلگیرم
من امروز توراگم کرده ام ای عشق کجا رفتی؟ کجا ماندی؟
که من بی تودر هر لحظه هزاران بار میمیرم
تمام لحظات بارانی توی پیاده روهای خیس یادت هست ؟
خاطره آن درخت سبز را که کنارش قول دادی به اندازه همه روزهای بارانی با هم باشیم ؟
حالا هر روز صبح به انتظار ابری … پنجره را باز می کنم
اما سالهاست که ابر تنها می آید …
ولی باران … هیچ
و هر شب دعا می کنم که فردا باران بیاید
حتی از روی دلتنگی
قول می دهم که بگویم :هنوز هم دوستت دارم …
هیچ کس درد دلی از من نپرسید
اما من اقیانوسی شدم برای غرق کردن درد دلهای دیگران
هیچ کس جریان دریای دلم را طوفانی نکرد
اما من جریانی آرام و خنک شدم
برای خاموش کردن گرمای غمناک شن های ساحلها
هیچ کس من را آرام نکرد
اما من آرامشی شدم برای مضطربترین قلبها
هیچ کس آتشفشان درون من را خاموش نکرد
اما جریان مذاب درون من جریان زندگی را بخشید
به بستر یخ زده ی دریاها
هیچ حقیقتی جز تو در زندگی من نبود خدای من
اما بدمستی وصال ما محکوم شد به این گذراندن ها و گذشتن ها
تقدیم به حقیقت عشق
لبهایت که تشنه و
دلتنگ می شوند
باران را ببوس
من این جا زیر بارانم
وقتی که بسیار
از تو دورم
و مرا می خواهی
باران را ببوس
او تو را
قطره قطره
در من فرو می ریزد...
به اشـــک هـــایـَـم گــُـفـــتِه ام قــَــرارمـان شـَـب هــا
هـِــنگـــــــام مُــــرور خاطـــره هـــایــم
تــَلافـــی روزهـــای دِلــــتـنگـــی را دَر بیــــاور!!!
با هر نخ سیگار یک اندوه را دود می کنم...
یکی برای تنهایی هایم ...
یکی برای ترس ها...
و دیگری برای سادگی ها و...
به دلِ شکسته ام که می رسم پاکتم خالیست!
و غم های من ناتمام...
باشد...
دلِ شکسته ام بماند برای فردا... !
هزار روز مداوم
زیر آوار این کوه ها بمانی
کسی ریز علی تو نمی شود !
هیچ پیراهنی به عشق تو آتش نمی گیرد !
ریل ها ...
همان مسیر ممتد دیروزند ...
گنگ و بی انتها ...
هنوز هم ...
سوت قطار هیچ مرده ای را از خواب بیدار نخواهد کرد ... !
خیلی ها دلـــــــــمو شکستن؛
ولی تو با همه "فـــرق" داری!
آخــه یه ضرب المثل هست که میگه:
کـــــــــــار را آن کرد که تمــــام کرد...
وقتی که تو نیستی
با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟
انگار با نبودنت
نام رنگ می بازد
دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ..
چـقـــــدر سخــــت اســـت ،
کـه لبـــریـــز بـاشی از " گـفـتـــــن " ولــی ...
در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد ...
درد و دلـــــت فقطـــــــ درد ســـــــهم منــــــــــــــ شــد و دلــتــــــــــ ســــهـــم دیــگــریــــــــــ
کاش تو بــــودی و من !
نمـ نمـ باراטּْ،
یک جاده بــــــــے انتها ...
دســــت در دســـت همـ ...
بدون چـــــــتر !
زیـــــر باراטּْ،
خیـــس خیـــــس ...
علم را زیـر سوال می برد
آنقدر آرامت می کند
که هیـچ مُسکنی جــایش را نمی گیرد...
هـــــــــــزاران دست هم به سویم دراز شـــــــــود...!
پـــــــــــس خواهم زد...
تنها...
تمنای دستان تو را دارم....!