-
مجنونِ لیلی
شنبه 6 آبانماه سال 1391 14:53
مــــجنون کـــــجایی؟؟؟ بـــــیـــا ایــــنجـــا لیلی زیاد شــــده است شــــهر پــُر از بـــــیمــارستان هایی ست که پـُر شده اند از لیلی هــایِ شکـــست خـــورده لیلی هـــــایی که خـــــسته انــــد از نبـــودنِ مجـــنونشان فکــــــرش را هم میکردی؟؟؟ باید یـــاد میگرفتم از هر چیزی عشق و خاطــــــره نسازم ... شاید منظور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبانماه سال 1391 14:51
چقدر سخته که عشقت رو با کس دیگه ای ببینی بعد بهش اس ام اس بدی کجایی ؟ بگه تو قلبتم!
-
سکوت
شنبه 6 آبانماه سال 1391 14:29
سکــوت مــن هیــچ گــاه نشــانــه رضایتــم نبوده ، من اگر راضــی باشــم شــادم و می خنــدم ، سکوت نمــی کنـــم ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبانماه سال 1391 11:56
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...
-
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
شنبه 6 آبانماه سال 1391 10:51
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته ای آســــمـــان زیــبـــــا امـــشـــبــــ دلـــــم گــــرفــــتـــــه از هــــــای و هــــــوی دنـیــــــا امـــشــبــــــ دلـــــم گــــرفــــتـــــــه یـــکـــــــ ســــیـنـــــه غـــــرق مــــســـتـــــی دارد هــــــوای بـــــــاران از ایــــن خــــرابـــــــ رســـــوا...
-
تقدیر
شنبه 6 آبانماه سال 1391 10:50
می خواهم سخن بگویم از بی رحمی تقدیر ازبی وفایی انسانها ازبی پناهی بیدهای مجنون می خواهم پرسه زنم در کوچه های بی انتهای تشویق بگویم ازارزوهایی که بردلها مانده ازقصهء اشفتگی زندگی می خواهم انقدر بگویم تاگوشی شنوابرای دل تنگی هایم پیداشود به راستی چه کسی سنگینی های کلامم را به دوش خواهد کشید؟
-
حالاکه رفته ای
شنبه 6 آبانماه سال 1391 10:48
حالا که رفتــــه ای،ساعتهـــــــا به این مـی اندیشم که چــــرا زنــــــده ام هنـــوز ؟ مگه نگفتـــــه بودم بــی تـــو میمیــــــــرم ؟ خدا یــــادش رفتــــــه است مــــرا بکشد، یا تـــو قـــرار اسـت بـــــــرگردی ؟
-
باران
شنبه 6 آبانماه سال 1391 10:48
روز رهـــایی نـــزدیک اســــت سکوت کن ... سکوتـــی پر از فــریاد.... آهـــای باران .... بغضت را بخور.قوی بـــــاش
-
دردناک ....
شنبه 6 آبانماه سال 1391 10:16
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند، حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او...
-
...
شنبه 6 آبانماه سال 1391 10:13
هنوز به دیدار خدا می روند ... خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !! خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست ! خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کتد ، خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ، خدا در جمله ی " عجب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 17:39
خدایـــا ... ایـن روزهــا حرفهـــایم بوی ناشـــکری می دهنــد امـــا تـــو بـه حســـاب تنهــایی و درد دل بگـــذار ...!!!
-
دنیای بی عشق
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 17:37
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود … چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ …! هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی …!
-
نه!کاش می دانستی ...
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 17:29
نه! تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم حتی با زندگی ...
-
قرارنبود
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 17:27
قرار نبود دیدنت ارزوم شه از غصه این روزام حروم شه با ریختن اشک ،چشام اینجوری کور شه دلم با این جدایی ،از غصه ها صبور شه
-
خدایا
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 17:19
لحظه های سکوتم.... پر هیاهو ترین دقایق زندگیم هستن....!! مملو از آنچه میخواهم بگویم و نمیگویم!!
-
...
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 17:19
این روزها بغض دارم...گریه دارم...آه دارم...تا دلت بخواهد!! بازیگر خوبی شده ام..!!میخندم...حتی خودم هم باورم شده که من خوبم...!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 17:18
خسته شدم از تظاهر به ایستادگی... از پنهان کردن زخم هایم... زور که نیست! دیگه نمیتونم بی دلیل بخندم...و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز روبراست! اصلا دیگه نمیخواهم که بخندم.. میخوام لج کنم...با تو ... با خودم...با همه ی دنیا! چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هرروز باشی...؟! خسته ام...از خودم... از همه...
-
خدایا....
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 15:53
خدایا..... حواست هست؟؟؟ صدای هق هق گریه هام ازهمون گلویی میادکه تو از رگش به من نزدیکتری....
-
"فقط کمی..."
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 15:43
وضعیت خوبی ندارم مرا ببخش... دستم از اشیا رد می شود!!! از همه چیز... "فراموشت نکرده ام" فقط کمی... کمی.. کمی مر ده ام!
-
فقط دلم!!!
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 15:42
کم کم دارم با نبودنت کنار میام فقط دلم با بودنت کنارش کنار نمیاد...
-
بغض
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 15:37
هـــــر آهنگـــی که گــــوش میدهم، به هر زبانی کــــه باشد، بــــــغضم را میشکند.. نمیدانم بغضــــــــم به چـــــنـــــد زبان زنده دنیـــــا مسلط استـــــــــ!
-
کاش
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 14:40
منتظر تو هستم و منتظر رسیدنت دوباره باز دیدنت عمر دوباره میدهد روح دوباره میدمد بر جسم بی قرار من! پ.ن: کاش همیشه انتظارها در همین اندازه شیرین بود!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 14:38
از خودم دور شده ام.. اما مگر گریزی هست از خودم؟! به کجا می گریزم من؟!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 14:36
شکهایم که سرازیر میشوند…… دیری نمی پایدکه قندیل می بندد… عجیب سرد است هوای نبودنت * * * * * * * * * * * * * * * * امروز… انگار کسی آمد… و هوای دلتنگی ات را … هی در آسمان اتاقم پاشید … و تو نبودی…
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 12:49
من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه که هیچ کدام از واژهایش مترادف “دلتنگی” نمیشود… کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد!! درددارد درد دارد…
-
دلتنگ
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 09:05
دلتنگ که باشی آدم دیگری می شوی.. خشن تر , عصبی تر , کلافه تر , تلخ تر .. و جالب تر اینکه با اطرافت هم هیچ کاری نداری.. همه اش را نگه می داری.. و دقیقا سرهمان کسی خالی می کنی که دلتنگ اش هستی..!!
-
خدایا...
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 09:04
دیشب خسته تر از همیشه بودم. کاش میتوانستم گوشه ای بنویسم : خدایا من خیلی خسته ام فردا صبح بیدارم نکن !!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 09:03
گل راتوگل گفتی وگل گل شد... ورنه گل نباتی بیش نبود روئیده برکنارجادهءقول وقرارها مشتاق نورو رزق وروزی َخویش!
-
یـک عطر آشنـا...
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 17:40
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی یـــک نقطـــــه یـــک لبخنـــــد یـــک نگــــــــاه یـک عطر آشنـا یــک صــــــــدا یــک یـــــــــــاد از درون داغونـــت می کــــند هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی.....!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 17:10
دلم از کسی گرفته که میخوام براش بمیرم....