-
کفش تنگ....
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 15:02
حتــــی [!] کفش هم اگه تنگ باشه ... زخــــــم مـــــی کنه .... وای بــحال وقـتی که ... دل تنــــــگ بــاشــه ... / .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 12:27
دفتر شعرم کنار پنجره ورق خورد شعرم را باد برد و «تو» ... ورد زبان همۀ کوچه شدی...
-
کاش.....
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 11:39
کاش دلبستن فقط رویا نبود کاش شیرین قطره ای احساس داشت تا که فرهاد این چنین تنها نبود کاش لیلی دست مجنون میگرفت تا که مجنون در پی صحرا نبود
-
دل دیوانه
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 11:34
چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟ با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟ گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟
-
چرا چنین دلتنگی ؟؟؟
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 11:06
گاه دلتنگ میشوم دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم و صدای شکستها و خنده ها را و وجدانم را محاکمه میکنم! من کدام قلب را شکستم؟ و کدام امید را ناامید کردم کدام خواهش را نشنیدم و کدام احساس را له کردم؟ و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم!
-
قانع ام...
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 10:23
من قانـــع بودم... به اینکه صبح با هم بیدار شویم... تو آنجا... من اینجا... قانع بودم به اینکه خودم برای خودم چایی بریزم و تو آنجا... قانع بودم به اینکه ظهر بگویی ناهار... من بروم ناهار... تو هم آنجا... بعدازظهرها بروم خیابان، پیاده قدم بزنم روی برفها... و جای اینکه دستانم را دستانت گرم کند، آنها را محکم در جیبم مشت...
-
تنهایی...
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 10:22
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خود که مرگ من تماشائیست
-
....
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 10:22
گاه آدم ها در بیست سالگی میمیرند ولی در هفتاد سالگی به خاک سپرده میشوند صادق هدایت
-
سپردمش بخدا
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 09:54
خیلی خسته م دلم میخوادبخوابم واقعابخوابم خوابی که دیگه هیچ کس نتونه بیدارم کنه امروزبنیامین روخیلی بوسیدم بارهابوییدمش نمیدونم چرااین حس سردودارم وجسمم سرده وقلبم منجمدشده تنهانقطه ی گرم ودلچسب زندگی من پسرمه اگه خوابم ببره کی ازش مواظبت میکنه؟امروزصبح به همسرم گفتم اگه یه روزمن نبودم مثل چشمهات مواظب بنیامین باش...
-
دنیای من...مجازی اش هم ....غمگین است...
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 09:50
مانند شیشه شکستنـــــم آسان بـــود . . . ولی دیگـــر به مــن دست نزن این بار زخمی ات خواهم کرد! روی هــر کــس دســت گــذاشـتـیـم .... روی مـا پـا گــذاشـت ....!!
-
زندگی
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 09:09
گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر پرستو، قفسی تنگ نبود زندگی، عشق، اسارت ، قهر، آشتی ، همه بی معنا بود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 09:07
خدایا موج دلتنگیها طوفان دلخوشیهایم شده ... ناصبوری ام را لغزش به حساب نیاور ...
-
اسیر دل
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 09:07
-
گذشته
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 08:59
یادت باشه گذشته رو اگه به دوش بکشی ، کمرت خم میشه ولـی اگه بـذاری زیـر پـات ، قـدت بلنـد میشـه ... !!!!
-
مرد باش
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 08:58
قله ی قاف که سهل است من قله ی کاف ولام ومیم واو راهم بخاطر تو فتح میکنم اما تو با تمام وجودت مرد باش!!! اگر سراغ نگاهت را گرفتند بگو که واگذار شده.....
-
من شاه شطرنجم
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 08:57
گیرم که باخته ام !!! اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه بازی بیرونم بیاندازد . شوخی که نیست , من شاه شطرنجم !!! آرزو نمیکنم، آرزو میسازم . لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر میکنی ، من همانی ام که حتی فکرش را نمی توانی بکنی . زانو نمی زنم، حتی اگر سقف آسمان ، کوتاهتر از قد من باشد ! زانو نمی زنم، حتی اگر...
-
خانه دل ما اینجاست
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 08:54
دلم می خواهد/خانه ای داشته باشم پر دوست/کنج هر دیوارش/دوستهایم بنشینند آرام/گل بگو گل بشنو هرکسی می خواهد/وارد خانه پر عشق و صفایم گردد/یک سبد بوی گل سرخ/به من هدیه کند شرط وارد گشتن/شست و شوی دلهاست/شرط آن داشتن/یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم/روی آن با قلم سبز بهار/می نویسم ای یار خانه ی ما اینجاست
-
دل تنگی
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 17:31
آن طوری ها هم که تو فکر می کنی نیست...!!! شاید عاشقت بودم ، روزی!!! ولی ببین بی تو ، هم زنده ام... هم زندگی می کنم... فقط گاهی در این میان یادت زهر می کند به کامم زندگی را... همین
-
دلتنگ ...
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 16:22
.... هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم، نه برای تو ... برای آن کسی که فکر می کردم تو بودی ...
-
.....
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 16:19
دوستت دارم.... جملهٔ کوتاهیست که هر کسی لیاقت شنیدنش را ندارد....... هدیه ایست که هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد...... قیمتی دارد، که هر کسی توان پرداختش را ندارد...... جایگاه معرفتی می خواهد، که هر کسی برازندگی آن جایگاه را ندارد...... فرصتی می خواهد، که هر کسی لایقش نیست....
-
...
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 16:17
یاد گرفتـــه ام انسان مدرنی باشــــم و هر بار که دلتنـــــــگ میشوم بـه جای بغـض و اشــــک تنها به این جمله اکتفا کنم که هوای بـد ایــن روزها آدم را افسـرده میکنـد ...!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 16:16
آدمها، غــمهایشان را پُک می زنند! تا ریه هایشان زندگی را کـم بیاورد؛ و شرعی ترین خودکشی را تجربه کنند!!
-
قرارنبود...
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 16:15
لطفـاً هـی نپرس دلتـ ــ ـنـ ـگـیـﮯ ،چه معنی دارد ؟ دلتـ ــ ـنـ ـگـیـﮯ ، معنی ندارد درد دارد".. . .
-
کاش می دانست .......
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 16:13
-
ترنم دل
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 15:46
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد...
-
عشق و جزا
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 15:27
دلمــ کسی را میخواهـــد... کسی که از جنس خودمــ باشد ... دلــــــش شیشه ای ... گونه هــــــــــایش بارانی... دستانش کمی سرد...! نگاهش ستاره بــــــــــــاران باشد... دلم یک ساده دل میخواهد... بیایــــــد... با همـ برویمـ... نمیخواهمـ فرهاد باشد... کوه بتراشد... میخواهمـ انسان باشد... نمیخواهمـ مجنون شود... سر به...
-
پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 14:55
پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟ عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست! گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند! گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد… و برای قدم زدن، می خواندت برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد باران، همه بهانه است موهبتی ست از سوی ِ خدا گاه،...
-
سکوت
شنبه 22 مهرماه سال 1391 17:50
وقتی سکوت می کنی ... دلم می خواهد تمام دردها و دلتنگی هایم فریاد شوند ... فریادی بلند ... آنقدر بلند که گوش زمین و زمان را کر کند ... کر کند گوش زمین و زمان را تا بار دیگر... که باز به رسم عادت دیرینه ات ... سکوت کردی ... دیگر کسی صدای تپش های دلهره را از قلبم نشنود ... و به جرم دلتنگی و دلهره ... قلبم را محکوم به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مهرماه سال 1391 17:48
من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم ... نام مرا گذاشتند "با جنبه" بی انکه بدانند خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود…
-
زمانی ...
شنبه 22 مهرماه سال 1391 17:45
زمانی شعر میگفتم برای غربت باران ولی حالا خودم تنهاترم تنها تر از باران......!