-
یکی بود....یکی نبود...
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 17:23
داغونی ام از آنجا شروع شد که فهمیدم … از میان این همه “بود”من در آرزوی یکی ام که ” نبود “
-
سکوت می کنم
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 17:18
سکـــــــــــوت می کنـــــم . . . نه اینـــــــــــــــکه دردی نیسـت . . . گلویی نمــــــــانده برای فــــــــــریـــــاد . . . این بار که آمدی دستانت را روی قلبم بگذار تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد میلـــرزد
-
دردتنهایی
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 17:11
چه سخت است از صبر گفتن و دلجویی دادن وقتی که لحظه هایت همیشه با درد آمیخته شده است. چه سخت است امید بستن به فرداهای دور از انتظار وقتی که تنها، درد مرهم زخم هایت باشد. میدانم چقدر سخت است وقتی صبرت را به ازای روزها تحمل رنج از دست می دهی و میدانم چه سخت است وقتی ناله های لحظه های تنهاییت را با شانه های بی کسی شب تقسیم...
-
دل ساده من
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 17:43
در چشمانم تنهاییم را پنهان می کنم در دلم دل تنگی ام را در سکوتم حرف های نگفته ام را در لبخندم غصه هایم را دل من چه خرد سال است ، ساده مینگرد ساده میخندد و ساده میپوشد دل من از تبار دیوار های کاهگلی است ساده می افتد ساده می شکند ساده می میرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 17:03
همه ی کارهایت را بخشیدم جز آن هنگام رفتنت... که هنوز مرا به برگشتت امیدوار نگه داشته...
-
تاوان
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 15:32
گاهی وقت ها ، برای صداقتت < تــــاوان > باید بپردازی ! گاه به سنگینی ِ زندگیت ...!
-
باز.....
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 15:22
شب که مــــی خـــواهَم بخــــوابم.. بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم... که دیگــــــر نه اشکــی از چشمـانم فـــرو آیــد... و نه نگاه هـــــــایم خیس آب شونـــد... امـّـا صُبــح که بـــلنـــد مــی شوم... مــی بینم که بالِــشَم خیس خیس است !!!
-
خسته ام
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 12:48
تمام شد تمامش کردی تو! دیگر نیازمندت نیستم خودم تنها زیر باران خواهم رفت بدون یادت خسته ام ، خسته ام کردی انقدر که دیگر در فکرم جا نمی شوی (قلبم ؟؟!) انقدر خسته، کــــــــــــه . . . . . . پر از حرفم اما فقط سکوت می کنم
-
بمیرم
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 12:47
فراموش کردنت کار سختی نیست ! کافیست دراز بکشم چشم هایم را ببندم و برای همیشه ... . . . . بمیـــــــــــرم ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 12:46
تا ابد چشم به اسمان خواهم دوخت شاید ببینمت یا خدا هم مرا به اسمانش ببرد وکنارت ارام بگیرم
-
اشک
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 12:45
وقتی می گریم در اشکهایم تو را می بینم اشکهایم را پاک می کنم تا کسی تو را نبیند.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 12:43
الهی تو را میخوانم که بهترینها هستی پس به بهترینهایم بهترینها را عطاکن . . . آمین
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 11:05
به دلتنگی هایمـــ دست نزن می شکند بغضــمـــــ یک وقت !! آنگاه غرقـــــ می شوی در سیلابـــــ اشکهایی که بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 11:03
نمی دانم امشب چه مرگم است! هی آیه های اشتیاق یوسف را میخوانم و بلند می گریم!!! نمی دانم امشب چه مرگم است! هی سوره ی تبسم یوسف را... و عــشق هنوز عشق زیباترین گناه کبیره است...
-
هی خدا...........
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 10:18
سهم من از دنیا چیه؟ سهم من... سهم من ازدنیا یه آســـــــــــــــمونه که اونم باانداختن یه پرده ازم گرفته میشه
-
تورانفس میکشم..........
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 10:16
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود ، وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم و بغضهایمان پشت سر هم میشکند ، وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان ؛ وقتی امیدها ته میکشدو انتظارها به سر نمیرسد ... وقتی طاقتمان تمام میشود و تحملمان هیچ ......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 10:15
در این خانه بوی تند خفگی می آید! دیگر.. نفسهایم به شمارش افتاده، نازنین.... من قربانی نمیخواهم، فقط .. کمی هوایم باش.. تا دوباره " هوایی" شوم...!!! . .
-
....
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 10:32
تنهایم... اما دلتنگ آغوشی نیستم ... خسته ام ... ولی به تکیه گاهی نمی اندیشم ... چشمهایم تر هستند و قرمز ... ولی رازی ندارم ... چون مدت هاست ... دیگر کسی را "خیلی" دوست ندارم !!!
-
روزی خواهد رسید...
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 10:24
روزی خواهد رســــــــید.... که دیگـــــــــر.... نه صدایم را بشنــــــــوی... نه نگــــــــاهم را ببنی... نه وجودم را حس کنـــــــــی.... ... و میشویی...با اشکت.... سنگ قبر خاک گرفته ی مرا..... .... و ان لحظه است...که معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی ولی....من ...دیگر ...نیستم....
-
حســـادت می کنم به تو ... !
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 10:22
حســـادت می کنم به تو ... ! کـــه آسان .. که آســـــــــــوده .. فراموش میکنــــــــی اما .. ... فرامــــــــــوش نمــــــــــی شوی ... ! آدمــــــا گاهی لازمه چند وقـــــت کرکره شونو بکشن پاییــــــن، یه پارچــــــه سیـــــــاه بزنن درش و بنـــــویسن: کسی نمـــــــرده؛ فقط دلـــــم گرفتــــــه...!
-
همراه کمی احساس
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 14:53
امشب دلم با حال عجیبی فریاد دلتنگی زد دلیلش را خودم هم نمی دانم اما دلتنگی ، امشب بیداد می کند شاید همه ی مردم شهر در عشق بازی عشق خود غوطه ورند و دله من یکه و تنها دلتنگ هیچ شده است چه می دانم هرچه هست ، دلم می تپد اما تنگ حاله غریبی ست می دانی ، عادت به تنهایی ، عادت به سکوت ... یاد دارم ، قبل تر ها برای تمام عادت...
-
آخه چراااااااااااا...؟؟؟
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:36
کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی بی آنکه خوب نگاهش کنی. بی آنکه او را در آغوش بگیری . بی آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی، بی آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ، و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می تونی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا کنی .
-
سکوت
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:30
سکوت میکنم.. چون وصف حال پریشانم در هیچ واژه ای نمی گنجد هیچ نمی گویم تو هم هیچ نگو چون این روزها می شکنم به آسانی سکوت
-
دلتنگی
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:28
مدت هاست دلم احساس سنگینی میکند مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم مدت هاست دلم نتوانسته خودش را سبک کند مدت هاست کسی در عمق قلبم لانه ندارد مدت هاست تمام باورم این است که هر چه بود تمام شد چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت مدت هاست دلتنگ بارانم مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام مدت هاست یاد گرفته ام بگویم,بنویسم خوبم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:27
دنبال کسی نیستم که وقتی میگم میرم بگه : نرو ! کسی رو میخوام که وقتی گفتم میرم بگه : صبرکن منم باهات بیام تنها نرو... !
-
یادش بخیر
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 11:16
روزی اگر نبودم، تنها آرزوی ساده ام این است; زیرلب بگویى: “یادش بخیر”
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 09:33
خدایا... از گناهانم بگذر همان گونه که از آرزوهایم ..........گذشتی.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 09:31
میـــــــان مانـــــدن و نمانـــــدن فاصـــــــــله تنها یک حرفــــــ ساده بود از قــــــول من به بــــــاران بی امان بگو : دل اگــــــر دل باشد ، آبـــــــ از آسیابــــــ علاقــــــــه اش نــــمی افتــــــد.
-
حسرت
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 09:19
یَعنــــی رو به رویَم نشستــــه ای . . . وَ باز خیســــیِ چَشمانَمـ را . . . آنــ دَستمــــالِ خُشکـــِ بی اِحساســـ پاکــــ کند . . . حَســــرَتـــ ! یَعنـــــی شانه هایَتــــ دوشــ به دوشَــــمـ باشَـــد . . . اَمــا نتوانَمـ از دِلتَنگـــی به آنــ پَنـــاه ببرَمـ . . . حَســــرَتـ ! یَعنـــــی تو که دَر عیـــنِ...
-
..........
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 15:26
زن جوری عاشقت میشه که حس میکنی هیچوقت از پیشت نمیره... ولی وقتی که میشکنه جوری میره که حس میکنی هیچوقت عاشقت نبوده...