-
میخواهم سفر کنم
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:24
دیگر از این شهر میخواهم سفر کنم… روی ریل قطار ... اما نه در ایستگاه… نشسته ام منتظر قطار… اگر خدا بخواهد امروز میروم… چمدانم را بسته ام…
-
روزهای بی تو ...
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 15:50
چـِشمهایـَم را میبـَندَم زَبانَـم را گـاز میگیرَم ولی وَقـتی حریـف افکارم نمیشـَوم دلتنگم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 15:47
مـــى خــواهــى بــروى (؟) بــهــانه مــى خــواهـى (؟) بـگـذار مــن بـهـانـه را دســتــت دهــم ... بـرو و هــرکــس پرسـید بـگو لـجـوج بــود ... همیــشه سرسخــتانه عاشـــق بــود ... بــگو فریــاد مى کــرد ... هـمه جا فریــاد مى کــرد فــقط مــرا مى خواهــد ! بــگو دروغ مى گفــت ! مى گــفت هــرگز ناراحــتم نکــردى ......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 16:08
همیشه حرفهایم همان هایی بود که هیچگاه نگفتم! همان سه نقطه های معروف!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 14:58
کوله بارسفرت رفت و نگاهم را برد نه تو دیگر هستی نه نگاهی که در آن دلخوشی ام سبز شو د سایه می دان د که به دنبال نگاهت همچون ابر سر گردانم هیچ کس گمشده ام را نشناخت تابش رایحه ای بی خبر آورد کسی در راه است چشمی از درد دلم آگاه است کاش هیچوقت عشقی متولد نمی ش د که روزی احساسی بمیرد .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 14:56
ت و چه میفهمی روزگارم.... از دلتنگیم.... گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم میفهمی؟؟؟؟؟ فقط خوابت را....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 14:55
دیگر هوای برگرداندنت را ندارمـ! هر جا که دلت میخواهد بــــــرو!!! فقط آرزو میکنم، وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که، با هزار شب گریه آرامـ نگیری...!!!
-
دلگیرم از تمام الفبای بی کسی...
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 14:47
دلم گرفته!!! گمان می برم که اگر خداوند، صد هزار گونه خنده می آفرید اما رسم اشک ریختن را نمی آموخت، قلب ، حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمی آورد!!! گریه چه نعمتی ست واقعا برای آنکس که قلبی دارد!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 16:04
آهـــــــــــــــــــــای ســـــــــــــرنوشــــــــــت اسکار حق توست سال هاست مــــــــرا فیلـــــــــــــــــم کرده ای!!
-
......................
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 15:21
چه دنیای ساکتی.... دیگر صدای تپش قلبها غوغا نمیکند.... بی گمان همه شکسته اند....
-
خدایا...دلتنگم
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 15:13
چه سخت است، تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی ، و دل سپردن به قبرستان جدایی ، وقتی که میدانی پنج شنبه ای نیست ، تا رهگذری ، بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند… دلتنگم...نه برای کسی... از بی کسی ... خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری... نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی... تنهایم... تنهاتر از آن سنگ کنار جاده......
-
تنــهایـــــــــی...
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 15:33
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم یه دل گرفته یه زندگی پر از خالی من سرشارم از تنــهایـــــــــی
-
نامه دلتنگی
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 16:54
برای تونامه ای مینویسم از دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد. دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور…دور…دور ! تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است. تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند… پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند! فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه...
-
انتظار
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 16:51
ای کسی که مامور دفن من هستی به حرف من گوش کن دستم را از تابوت بیرون کن تا همه بفهمند آرزو داشتم و به آن نرسیدم چشمهایم را باز بگذار بفهمند که چشم براه بودم و به آن نرسیدم قالب یخی به شکل صلیب بر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع آب شود و به جای عزیزی که دوستش دارم بر سر مزارم گریه کند
-
یادگرفته ام
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 09:04
یاد گرفته ام وقتی بغض میکنم و وقتی اشک میریزم وقتی میشکنم منتظر هیچ دستی نباشم وقتی از درد زخمهایم به خود میپیچم خود مرهمی باشم بر جراحتم!
-
من دیگر آرزویی ندارم
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 09:01
آرزوی من مـــ اند ن اوست.... امـــا.... اما خدایــا اگه آرزوی او رفتـن من است ؛ آرزوی او را بـــرآورده کـــن !! مــــــن دیگر آرزویی ندارم.
-
بــِﮧ مَــלּ یــآב بــבه
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 14:58
بـآ هَر کــَـس بـــآیَد مِثل ِ خــُــوבَش بـُود... بــِﮧ مَــלּ یــآב بــבه : " بے مَعــــــــــــرفَتے " رآ... " نـــآمَــــــــــــردے " رآ... " بے وجــــــــــــدآنے " رآ... !!
-
به تو می اندیشم
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 14:12
-
بخدا می ارزد!
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 13:45
بخدا عشق به رسوا شدنش می ارزد به همین لیلی و مجنون شدنش می ارزد بگشا دفتر عشق و نامی بنویس دفتر عشق به امضا شدنش می ارزد
-
خوشا به حال عاشق ....خوشا به حال مـعـشـوق
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 13:21
چیـزی نمیـخـوآهَم جـز یـک اتــآقِ تـآریک یـک مـوسیقی بی کَلآم یـک فنجـآن قهـوه بـه تَلخـی ِ زهـر ! وَ خـوآبـــی بـه آرآمـی یـکـ مـَـرگ هَمیشـگـی خوشا به حال هر کس که مثل من نیستـ , اینچنین سر گشتهـ و پریشان ,اینچنین خمیده ازغم دوران . خوشا به حال عاشق که به یاد معشوق اشک می ریزد . خوشا به حال مـعـشـوق که در فکر ناز...
-
سنگ قبر من
شنبه 2 دیماه سال 1391 16:27
بر سنگ قبر من بنوسید خسته بود . اهل زمین نبود. نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسته بود بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد مانده بود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دیماه سال 1391 15:12
روزی ؛ مــخــاطــبـــ تـــمــام جــمــلاتــتـــ مـــن بـــودم نــمــی دانــی.. چــه درد ســخــتــی اســـتـــ خـــلـــع مــقــام شـــدن... نــمــی دانــی چــه ســخــتــ تــر اســتـــ دیــدن تــرفــیـــع گــرفــتــن دیــگــری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دیماه سال 1391 15:03
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی... بعد از این همه عبورِ کبود، قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...
-
آرزویم...
شنبه 2 دیماه سال 1391 15:00
در آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد...
-
تلخ
شنبه 2 دیماه سال 1391 11:48
این روزها ، تلخم تــــــلخ مینویسم تـــــــلخ فکر میکنم این روزها دست برداشتهام از توجهِ بی وقفه به حضور آدم ها پرهیز میکنم از ثبتِ وجودهایی که ماندگاری ندارند این روزها ، تلخ تر از همیشه از همه ی آدمها بریده ام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دیماه سال 1391 11:47
رسیدن به فردا برای هیچ کس حتمی نیست.. پس آنقدر برقصید که پاهایتان درد بگیرد آنقدر بخندید تا پهلوهایتان اذیت شود به کسانی که دوستشان دارید ابراز عشق کنید.. چرا که شاید فردا هرگز نیاید!
-
انتــظار
شنبه 2 دیماه سال 1391 11:32
در انتظار هیچ کس نیستم... اما...! هنوز وقتی نویز موبایل روی اسپیکر می افتد... دلم می لرزد!! شاید " تو " باشی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 14:41
اندوهی برای من نیست چون آنکه مرا دوست دارد اگر هزار دلیل برای رفتن باشد رهایم نخواهد کرد او یک دلیل برای ماندن خواهد یافت! ترجیح میدهم همه را غریبه صدا کنم... تا وقتی از پشت خنجر می زنند... با خودم بگویم: بی خیال... از غریبه بیش از این انتظاری نیست گــــفته باشــــم !.!.! مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛ تــــو امــــا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 14:37
من از نژاد شیشه ام و شکستنی - خواهم شکست او از نژاد جاده و رفتنی - خواهد رفت کمکم کنید شکستنی در راه است ...
-
وقت رفتن
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 16:10
سخته حرفم ولی باید رفت دیگه تمومه دیگه بریدم دیگه خستم از این که هر چی هی اومدم و نرسیدم سخته حرفم ولی باید بدونی خستم ولی باید بدونی که میرم با یه یادگاری رو دستم با یه یادگاری رو دستم سخته رفتن بس که سردم من حرف دل های شکستم من با هر خاطره با غم -- میرم با اینکه وابستم سخته رفتن تلخه حرفم -- ببین من در ها رو بستم من...