-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 11:58
تقویم روز هایم شکسته و گم است... بی تو چه فرقی میکند که امروز چندم است...!
-
تنها
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 10:26
سَهمِ مـن از دنیا نـداشتـن است تنها قـدم زدن در پیاده روهای پایــیز و فکر کردن بـه کسی کـه نبود ...!
-
دلم گرفته...
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 10:18
-
عشق تنها
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 10:16
دلم را به دریا زدم دریا گفت:دلت را به من نزن دلت گرفته دله من هم میگیرد. چشمانم را به آسمان دوختم اسمان گفت: به من نگاه نکن چشمانت غمگینه دله من هم میگیرد. بر روی زمین قدم زدم زمین گفت: بر روی من راه مرو قدم هایت سنگین است روی دلم سنگینی میکنی . در اخر سجده رفتم و گفتم : (خدایا تنهایم نزار)
-
دلم خالیست...
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 10:15
دستم خالیست از بودنِ تو؛ اما دلم، تا دلت بخواهد؛ از تو، پُر است ...
-
بی کسی . . .
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 17:20
مدت هاست نه به آمــــــــدن کسـی دل خوشــــــــم نه از رفتــــــــن کسـی دل گیــــــــر بی کسی هم عالمــــــــی دارد
-
عشق
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 17:04
بـــه زِنــــدگـــیـــم پــــوز خـــــنـــد نـــزن ؛ روزی کــســـی را داشــتـــم کــه بـــا تـَـمــامِ وجــود صِــدایــم مــیــکــرد.. "عـــشــــق "
-
خسته ام...........
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 14:55
خسته ام .... باور کن ! از این سوال بی جواب که هر لحظه می پرسم.. یعنی الآن کجاست......!؟
-
خوابم نمی بره
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 16:19
یک... دو.... سه.... چندین و چند ...هر چقدر می شمارم خوابم نمی برد من این ستاره های خیالی را که از سقف اتاقم تا بینهایت خاطرات تو جاری است .... یادش بخیر وقتی بودی نیازی به شمردن ستاره ها نبود اصلا یادم نیست ستاره ای بود یا نبود هر چه بود شیرین بود حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره ها
-
عاشقانه
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 11:57
اگـــــــر احــســــاس رنـــــج کــــردی....! بـــــی حــــــکــــــــمــــت نـــــیــــــســـــــت چـــــــیــــــزی در دلـــــت هــــســـــت کـــه بــــایــــــد بـــــــســــــــوزد تـــــــا تــــــو پــــــاک شـــــــوی!
-
آدمـــــها...
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 11:36
آدمـــــها مثـــل مـــوبـــایل ها low battery نــــدارند اکثــــرا بـــدون اخـــطار قبلـــی وخـــــیلی نــــــاگـــــهــانی تـــمـــام میـــشـــونـــــد .... !!!
-
چه بی رحمی دربا !!!!
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 10:39
خوابیدی رو بال موجها کاش میشدبودم کنارت تو به دریا دل سپردی من تو ساحل چشم به راهت دنبالت دارم میگردم اما نیست از تو نشونی روزگارماروجدا کرد یک غروب توی جوونی دل من هواتوکرده کاش میشد تو رو ببینم کاش بشه تو خواب دوباره دست سردتو بگیرم تو که رفتی به سلامت وعده ما به قیامت حسرت یه لحظه دیدن واسه من شده عادت خوابیدی رو...
-
همیشه
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 09:30
همیشه آخر حرفا، پر از حرفای ناگفته ست... همیشه حال ما اینه... همیشه دنیا آشفته ست...
-
چگــــونه ؟!
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 09:07
شیدا تر از این شدن چگونه ؟ رسواتر از این شدن چگونه ؟ بیهوده به سرمه چشم داری زیباتر از این شده چگونه ؟ من پلک به دیدن تو بستم بیناتر از این شدن چگونه ؟ پنهان شده در تمام ذرات پیداتر از این شدن چگونه ؟ ای با همه مثل سایه همراه تنهاتر از این شدن چگونه ؟ عاشق شدم و کسی نفهمید رسوا تر از این شدن چگونه ؟ فاضل نظری
-
عشق
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 09:00
یک نفرآمدقرارم راگرفت بال وبرگ وشاخسارم راگرفت چهارفصلم بودبهار اماچه حیف بادپاییزی ب هارم راگرفت... اعتباری داشتم درپیش عشق با نگاهی اعتبارم راگرفت عشق یا چیزی شبیه عشق بود آمدو داروندارم را گرفت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 08:57
دیگر احتیــاط لازم نیستــــــ... شکستنی ها شکست، هرطور مایلیـــــد حمــــل کنیــــــد...!!!
-
دیگه خسته شدم از تنهائی
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 08:33
دیروز یکی بهم گفت برو بمیــــــــــــــــــر! میخواستم بگیرم ببوسمش! مدتها بود کسی همچین آرزوی زیبایی واسم نکرده بود....
-
خدایا
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 17:03
لعنتے نــ~ـــه بغلت کردم . . . نهـ بوسیدمتـــ . . . نهـ تاحالا باهات رو در رو حـَرف زدم نهـ حتے دست توے موهآت بـُردم. . . امّـا . . . ببیـטּ چطورے براے تو حاضرم بمیرم . . . کار ندارم...؟ امنیت نیست...؟ امید مُرده...؟ عشق معنی نداره...؟ دلار گران شده...؟ . . ... . هِــــــــــه. ولمــون کـــــن. ما مدت هاست چیزی برای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 17:02
اشکــ هـایـی کــه بـی امـان مــی ریـزنـد و بغضــی کـه هنــوز گیــر کـرده! نمیـدانــی چـه دردی دارد وقتــی حـالمــ در واژه هــا همــ نمــی گنجــد.... . . . . . گـُمـان مـی کـَردَم راه ِ ٬مَـ‗_‗۩‗_‗ـرگـِ از زنــدگیــ جــُداستـــ ؛ امـــا نــَـه ، هـَر دو دَستـِشـان تـوی ِ یـک کاسـهـ اسـتــ ! هـَمیـن زِندگـیــ بــود کـه...
-
پرسیدم
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 16:51
پــــرسید : به خاطـــــــــر که زنده هستی؟ با اینکه دلم میخواست با تمام وجود داد بزنم (بــــــــه خاطـــــــــر تــــــــــو) بهش گفتم: به خاطر هیچ کس! پـــــرسید: به خاطر چه زنده هستی؟ با این که دلم فریاد میزد (بـــــــــه خاطـــــــــــــــر تـــــــــو) بهش گفتم: به خاطر هیچ چیز! ازش پرســـــــــیدمـ: تو به خاطر چه...
-
سخنی از استاد شریعتی
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 16:47
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن . بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ، و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن ... دکتر شریعتی
-
مبهم....
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 16:43
چـه کـسـی غـمگیـن تـر است؟ آنـکه میـمانـد ؟ یـا آنـکـه میـرود ؟ هـیـچـکـس از دل دیـگـری خـبـر نـدارد !
-
آرزوی او!!!
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 16:42
آرزوی من مـــ اند ن اوست.... امـــا........... اما خدایــا اگه آرزوی او رفتـن من است ؛ آرزوی او را بـــرآورده کـــن !! مــــــن دیگر آرزویی ندارم.
-
خدای من ...........
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 16:39
ب حرمت بغض های فرورفته ام ب حرمت قدم های بی هدفم ب حرمت اشک های بی صدا "حرمت تنهایی ام را نگه دار پائیــز ..." من خودم خزانم و تو تکرار تنهایی و اندوه فاصله ام را بیشتر میکنی ... آرام آرام قدم برمیدارم و با کفش های قرمزم برگ های زرد زیر پا را له میکنم. نم نم باران میخورد توی صورتم و بی اعتنا به صدای رعد و...
-
حسین پناهی...
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 16:07
این روزها “بــی” در دنیای من غوغا میکند! بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ، بــیدل ، بـیریخت،بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا* *بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام ،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 16:04
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد!!! دکترشریعتی
-
رفتنت
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 12:19
رفتنت تنها یه خوابه ، تو نرفتی ، عطرت اینجاس کـنج نایاب نفس هات ، تنها جای امن دنیاس توی کوچهی نگاهت ، چرخش هزار تا تیله اس به غزل قسم که چشمات ، آبروی این قبیله اس هم مثه ماه تمومی ، هم مثه هلال خنجر هم تب نگاه اول ، هم غم نگاه آخر
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 16:00
گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری " یــاد " تو هم که همه جا با من است " تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود... میبینی؟ وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 15:59
به سیــــــــــــــــــــــــم آخر… ساز میزنم امشــــــــــــــــــــــــب…! به کوری چشم دنیــــــــــــــــــــــــا…. که ســــاز مخالــــــــــــــــــــــــف میزنــــــــــــــــــــــــد… با من….!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 15:52
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهائیست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشائیست مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال من همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها گره افتاد در کارم به خودکرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو...