سَهمِ مـن از دنیا نـداشتـن است
تنها قـدم زدن در پیاده روهای پایــیز
و فکر کردن بـه کسی کـه نبود ...!
دلم را به دریا زدم دریا گفت:دلت را به من نزن دلت گرفته دله من هم میگیرد.
چشمانم را به آسمان دوختم اسمان گفت:
به من نگاه نکن چشمانت غمگینه دله من هم میگیرد.
بر روی زمین قدم زدم زمین گفت:
بر روی من راه مرو قدم هایت سنگین است روی دلم سنگینی میکنی .
در اخر سجده رفتم و گفتم :(خدایا تنهایم نزار)
مدت هاست
نه به آمــــــــدن کسـی دل خوشــــــــم
نه از رفتــــــــن کسـی دل گیــــــــر
بی کسی هم عالمــــــــی دارد
یک...
دو....
سه....
چندین و چند
...هر چقدر می شمارم خوابم نمی برد
من این ستاره های خیالی را
که از سقف اتاقم
تا بینهایت خاطرات تو جاری است
....
یادش بخیر
وقتی بودی
نیازی به شمردن ستاره ها نبود
اصلا یادم نیست
ستاره ای بود یا نبود
هر چه بود شیرین بود
حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره ها
اگـــــــر احــســــاس رنـــــج کــــردی....!
بـــــی حــــــکــــــــمــــت نـــــیــــــســـــــت
چـــــــیــــــزی در دلـــــت هــــســـــت کـــه بــــایــــــد بـــــــســــــــوزد
تـــــــا تــــــو پــــــاک شـــــــوی!
آدمـــــها
مثـــل مـــوبـــایل ها
low battery
نــــدارند
اکثــــرا بـــدون اخـــطار قبلـــی
وخـــــیلی نــــــاگـــــهــانی
تـــمـــام میـــشـــونـــــد ....
!!!
شیدا تر از این شدن چگونه ؟
رسواتر از این شدن چگونه ؟
بیهوده به سرمه چشم داری
زیباتر از این شده چگونه ؟
من پلک به دیدن تو بستم
بیناتر از این شدن چگونه ؟
پنهان شده در تمام ذرات
پیداتر از این شدن چگونه ؟
ای با همه مثل سایه همراه
تنهاتر از این شدن چگونه ؟
عاشق شدم و کسی نفهمید
رسوا تر از این شدن چگونه ؟
فاضل نظری
یک نفرآمدقرارم راگرفت
بال وبرگ وشاخسارم راگرفت
چهارفصلم بودبهار اماچه حیف
بادپاییزی بهارم راگرفت...
اعتباری داشتم درپیش عشق
با نگاهی اعتبارم راگرفت
عشق یا چیزی شبیه عشق بود
آمدو داروندارم را گرفت...
دیروز یکی بهم گفت برو بمیــــــــــــــــــر!
میخواستم بگیرم ببوسمش!
مدتها بود کسی همچین آرزوی زیبایی واسم نکرده بود....
لعنتے نــ~ـــه بغلت کردم . . .
نهـ بوسیدمتـــ . . .
نهـ تاحالا باهات رو در رو حـَرف زدم
نهـ حتے دست توے موهآت بـُردم. . .
امّـا . . .
ببیـטּ
چطورے براے تو حاضرم بمیرم . . .
اشکــ هـایـی کــه بـی امـان مــی ریـزنـد
و بغضــی کـه هنــوز گیــر کـرده!
نمیـدانــی چـه دردی دارد
وقتــی حـالمــ در واژه هــا همــ نمــی گنجــد....
پــــرسید : به خاطـــــــــر که زنده هستی؟
با اینکه دلم میخواست با تمام وجود داد بزنم(بــــــــه خاطـــــــــر تــــــــــو)
بهش گفتم:به خاطر هیچ کس!
پـــــرسید:به خاطر چه زنده هستی؟
با این که دلم فریاد میزد (بـــــــــه خاطـــــــــــــــر تـــــــــو)
بهش گفتم:به خاطر هیچ چیز!
ازش پرســـــــــیدمـ:تو به خاطر چه زنده هستـــــــی؟
در حالی که اشکـــ در چشمانش جمع شده بود گفتــــ:
به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است!
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن .
بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ،
و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن ...
دکتر شریعتی
ب حرمت بغض های فرورفته ام
ب حرمت قدم های بی هدفم
ب حرمت اشک های بی صدا
"حرمت تنهایی ام را نگه دار پائیــز ..."
من خودم خزانم و تو تکرار تنهایی و اندوه فاصله ام را بیشتر میکنی ...
این روزها “بــی” در دنیای من غوغا میکند!
بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ،
بــیدل ، بـیریخت،بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا*
*بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام
،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح
، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان *
*بــیتو بــیتو بــیتو……
رفتنت تنها یه خوابه ، تو نرفتی ، عطرت اینجاس
کـنج نایاب نفس هات ، تنها جای امن دنیاس
توی کوچهی نگاهت ، چرخش هزار تا تیله اس
به غزل قسم که چشمات ، آبروی این قبیله اس
هم مثه ماه تمومی ، هم مثه هلال خنجر
هم تب نگاه اول ، هم غم نگاه آخر
گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری
" یــاد " تو هم که همه جا با من است
" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...
میبینی؟
وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
...
به سیــــــــــــــــــــــــم آخر…
ساز میزنم امشــــــــــــــــــــــــب…!
به کوری چشم دنیــــــــــــــــــــــــا….
که ســــاز مخالــــــــــــــــــــــــف میزنــــــــــــــــــــــــد…
با من….!!!!!!
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهائیست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشائیست
مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا
دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال من
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
گره افتاد در کارم به خودکرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم