ایـن روزهــا حرفهـــایم
بوی ناشـــکری می دهنــد ...
امـــا تـــو...
بـه حســـاب تنهــایی و درد دل بگـــذار....
وقتی زندگی برایت سخت تر می شود به آن نشان بده که توهم می توانی
خودرا سر سخت تر کنی
وهمیشه بدان
نگرانی؛فردایت را خالی از غصه نمی کند ؛بلکه قدرت راازامروزت می گیرد
ادامه مطلب ...بــــر ســـر بالیـــــن مــــــــن
آهستـــــــــه می گفتنـــــــد:
کـــــــه امشـــــب تا سحـــــرایـــــن عاشــــــق دلخستــه می میــــــرد
ز هــــــر جا بگــــــذرد تـــابوت او غوغـــــــا به پـــــا خیـــــزد
چــــــه سنگیــــــن میـــــرود
ایــــــــن مــُـــــرده
از بــــــــس آرزو دارد...
دردی مبهم
هی دور می زند قلبم را
و هر بار به تو ختم می شود
این درد
تا به گریه بدل نشود
چیزی عوض نمی شود
باید هر چه زودتر به گریه برسم
نمی شود خوبی کنی و کمی بدتر شوی!؟
قرار بود تکیه گاه باشی؛
نه اینکه گاهی باشی، گاهی نباشی ...!
تنها بودن قدرت می خواهد؛
و این قدرت را کسی به من داد؛
که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم ...
گریه آدم را آرام می کند…
اما …… لعنتـــــــــــ به بغـــــــــــــــض … !!!
متــــــــاسفم
نه براـے تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست
نه براے خودم که دروغ تنهـا خط قرمز زندگیـستــ بـرایم
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم...!
عاقبت باید گفت:
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
که خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشکست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از کوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی که کدام جام شکست
که کدام رشته گسست
گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت.
عاقبت باید گفت:
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
که خداحافظ تو....
چقـــدر دورتـــر از احساسمـــ ایســـتاده ای ...!
آنجـــا کہ تو ایســـتاده ای ...
صـــدای مـــرا همـــ نمی شـــنوی ...!
چہ برســـد بہ دلتنگـــی ...
هیچ میدانستی
زیباترین عاشقانه ای که برایم گفتی
وقتی بود که اسمم را
با “میم” به انتها رساندی . . .
غمگیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــنمـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
مانند عکــــــــــــــس اعلامیــــــــــــــه ی ترحیمـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
که لبــــــــــــــخنـــــــ ـــــــدش
دیگــــــــــــــران را میگــــــــــــــریاند
بــی تــو ...
بــاران کــه مــی بارد
از هــمه زود تر چــتر ام را بــاز مــی کـنم
امـا نمیــدانم چـــرا ایـن روزها زیـر بـــاران
جــای خـــیس شــدنِ تــن ام
گــونه هایم خــیس میــشوند
تــو میــدانی چـــرا ؟!!!
مــــــن از زنــــدگــــی کــســی حــــذف شــــدم کــــه بــرای داشــتنــش و بــــــودنش ، خــــیلی هــــا رو از زنــــدگــــیم حــذف کردم !!!
سبـــد قلبـــم را پــر خواهـــم کــرد از عطــر تنــت ،
تــا کــه یـــادم بـــاشد روزی اینجـــا بودی…
نزدیـــک تــر از مـــن بــه خـــودم…!
میگویند یک روزی هست ..
که چرتکـه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند ...
و آن روز تـــو باید تــــاوان آن چه با من کردی را بدهی!
فقط نمیدانم ....
تاوان دادن آن موقع تـــو ، به چه درد من میخورد!؟!
چه رَســــــــــــــم عَجیبی ستـــــــــــ ...
تو بی خَبـــــَــــر اَز مَن . . .
و . . .
تَمـآم مَن درگیـــــــــــر ِ تو . . . !
که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندم
حالا باز برگشته ای
نقطه سر خط...
اما اینبار منی نمانده برای ماندن ماندن ماندن
راحت را بگیر برو
برای فراموش کردنت زمین و زمان را به هم ریخته ام
پاییز تمام می شود..!
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم
تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم
تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست
تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند
اما از روزی که با تو آشنا شدم
از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند
از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام
از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام
از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است
از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم
از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم
از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد
از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد
از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.
از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.
از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام
همیشه… همه جا… در هر حال… حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم
و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار…
آنـــــــــــقدر نـــــــــــیستی ،
که گــــــــــــاهی حــــــــــــس میکنم ،
عشق را نـــــسیه به من داده ای ... !!!
" بـــــــــــــــ ـــــــــ ـــــــــــ ـــــــــــــی تـــــــــــــــــــابم "... !
نـــــــــــــــقد مـــــــــــــی خواهمت ... !!!
میخواهم ساده اعتراف کنم...
میخواهم ساده فریاد بزنم...
دلم میخواهد ذره ذره ی وجود سرتا پا آرامشت را...
در بلندای لحظه های خسته از دلتنگی ام هجی کنم...
ساده میگویم...
گوش کن ... !
ع ... ا ... ش ... ق ... م ... !
نگاه کن ... !
آنچه را که در سادگی نگاهم پیداست...
نیازی به انکار نیست
بــــــهانه گـــــــیر زبــــــــــان نفهم ...
دلـــــــــــم را مـیگویـــــــــــــم ... !
آخــــــــر تــــو را از کـــــــجا برایش بـــــــــیاورم ...