یادمان باشد..فردا حتما ناز گل را بکشیم...
حق به شب بو بدهیم...
و نخندیم دیگر..به ترکهای دل هر گلدان...!!
و به انگشت..نخی خواهیم بست تا فراموش نگردد فردا...!!
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد...ولی نه به هر قیمت
و بدانیم که شبی خواهیم رفت...!!!
و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی...!!!
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند؟
زندگی یا مرگ ، بعد از ما چه فرقی می کند؟
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند؟
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند؟
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا ! امروز با فردا چه فرقی می کند...؟
فاضل نظری
خسته از سفر در گوشه ی تنهایی هایم کز کرده ام...!
به پشت سر خود می نگرم
که چرا؟ و چگونه این همه راه را بیهوده آمده ام؟....!
دیگر آذوقه های خاطراتت را تمام شده...!
تشنه و گشنه از غم هایت و دوری هایت ...!
چشم به مسیر عشق دوخته ام...!
مایوس از ادامه ی راه منتظر گذر امیدم که مرا رهایی بخشد...!
به خودم می گویم ، خاطراتم چه می گویند...!
چه می خواهند ، از این دل بی ساز و آهنگ...!
مرا راها کنید و بگذارید و برید...!
خلوت نهانم را آشکار نکنید و برید...!
آخر این قلب تا کجا تاب می آورد؟...!
آه...!
با دستانم حلقه ای به دور خودم درست می کنم...!
و خود را دل داری می هم ، می گویم او رفت اما...!
شاید الان در افکارش من را به خاطر دارد...!
شاید روزی این دل تنها و تاریک رو به نور وجودش روشن کند....!
آه...! شاید...! شاید...!
میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
او هم رفت ...آری برای همیشه رفت
ای ماه نظاره گر باش تنهایی ام را که تنهاتر از تنهایی تو شدم
ای آسمان گریان چشمان مرابنگر که چشمانم گریان تر از توست
ای عشق وسعتت را به رخم نکش نگاهی بی اندازبه وسعتت تنهایی ام
ای زندگی دیگر به آغوشت قدم نمیگذارم که برایم بی معناتر از معنایی
ای روزگار پا روی سنگ فرش امیدت دیگرپا نمیزارم که امیدم ناامیدیست دیگر
ای ادمیان از من اندیشه نخواهید که دیوانه ام دیوانه را به کدام اندیشه می خوانید
دلم برای دلم می سوزد...بیگناه و بی خبر مدام میشکند از دست سرکشی هایم!
خدایا کاش یک عکس از خودت به من میدادی...
حداقل وقتی دلتنگم ...وقتی از نفس تا قدم مرداب گونه ام....وقتی به آدمت سجده میکنم و به تو که می رسم پاهایم درد میکند.. به تو نگاه میکردم بدون نگاه سنگین هر روزت!
این عشق را که آفریدی خودت هم چشیدیش؟! می دانی دمار در می آورد؟
می دانی کافر میکند؟
بیا و از من بگذر ..آدم و حوا ندارد...من از خاک فراتر نمی روم!!
من این روزها تب دارم ..خیس میشود کف پاهایم ..لیز میخورم مدام
بهانه میگیرم تو را ...
اینــجا کــه مـن هستــم ؛
هــر چنــد ســال
کــه ســاعــت را جــلو بکشــم …
بــاز هــم قــرن هــا از تــو فــاصــله دارم … !
تــو کِــی از مــن گــذشتــی … ؟!
בلتنگـم
نـﮧ براے هـَر ڪسـﮯ
براے هیچـڪـَـس
בلتنگـم براے آنـڪـﮧ هیچـڪـَـس نبـפد و همـﮧ ڪَسـم شـב
آتش از اندوه هجران بهتر است
بی قرارم کردی و گفتی صبوری بهتر است
من نمی دانم کجا خواندم ، که یادم داده است ؟
یار وقتی در کنارت نیست ، کوری بهتر است...
؟
روزگــــــار ؛ نبودنت را برایم دیکتـــه می کند …
و نمره ی من باز می شود صفـــــــــــر …
هَنـــــــوز …
نبودنت را یاد نگرفته ام …
گآهی حَوَس میکُنَم شُمآره اَتــــــ رآ بگیرَم..
دوبآره تَپیدَن این سَنگــــ بی عآطفه رآ دَر درونَم حس میکُنَم..
خیلی وَقــتــــ اَسـتــــ ک دیگـ ـ ـ ـر هیچـــ چیز این قَلب رآ ب تَپَش وآ نمی دآرَد..
امآ صدآی زَن پُشتـــ تلفن بآز هَم مثل هَمیشهــ مَرآ اَز دَرون میکُشَد..
" مُشترکــــ مورد نَظَر دَر دیآر بآقی ب سَر میبَرد "
جـــور میکند خـــدا دَر و تخته را با هم...
همانطور که من و تو را آشـــنا کرد...
تــو شدی خـــاطره ســـاز...
من شدم خــــاطره باز...
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
بـی هـوا بـه دسـت آمـده بـودی ...
بـی خـود از دسـت رفـتـی . .
نـفـهـمـیـدم آمـدنـت را حـیـران بـنـگـرم....
یـا رفـتـنـت را مـات بـگـریـم . .
بـاد آورده را بـاد مـی بـرد !؟
قـبـول....
دلـم را کـه بـاد نـیـاورده بـود !!!!!
تکیه زده ام بر دیواری از سکوت ...گاه گاهی هق هق تنهایی هایم سکوتم را میخراشد و نقشی از یادگاری میزند...
یادگاری هایی که کسی سواد خواندنش را ندارد....
هیچ کس...
وقتـــی داشتــم فکــر میکـــردم
آخـــرین بـــاری کـــه آرامــش داشتــــم کـــی بــــود؟
ســــر از خــــاطـرات کـــودکــــی در آوردم !!
.
.
.
دلـ ـ ـم را بر زمین زد و شـڪســـت ...
تـڪه هایش را با دستـــانـے جمع ڪردم ڪہ روزے بر آن بوســہ مـے زد ..
اهای اهالی زمین تعطیل شد همه بدانید!!!!!
بدانید که دیگر شعبه دیگری ندارد !!!!!!
کیست که ارزشش را بداند!!!!!!!
اهای اهالی زمین یک عاشق مرد...!!!!!!!!!!!!!!
از لحظه مرگ او فروشگاه عشق تعطیل شد و معلوم شد دیگر عشق در روی زمین جایی ندارد و زمین فقط جای خیانت.دورویی. سنگدلی و.... است .
عاشق در زمین مُرد بدانید او غریب مُرد انگار آخرین نفر از گونه عاشق ها بود !!!!!!!!!!!
حال زمین سیاه است کسی قلب در سینه ندارد !!!!!!!!!
هشدار !!!!هشدار !!!!!!!!!هشدار !!!!!!!!!
دیگر از هشدار نیز گذشت عاشق کشی رسم این زمین خاکی است .
خدایا کمکمان کن پیامبری برای ما نازل کن ....
که عشق را برای زمین بیاورد دیگر تحمل نداریم ....
دیگر دل تاب نوشتن ندارد اشک جاریست و زندگی بیرحم ...