آدرس اینستاگرامم : shamimmostafazadeh   

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

 

+ آنقدر واضح است غم بی تو بودنم

اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود

 

+ در آستانه ی رفتن ، در امتداد غروب

دعای من به تو تنها خدانگهدار است ...

 

+ابر باران و من و یار ستاده به وداع

من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا ...

 

+دلم ز مهر تو ، صدپاره باد و هر پاره

هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد ...

 

+ آبی بر آتشم نزد این اشک گرم سیر

سودی نداشت گریه ام اما گریستم ...

 

 

+شمیم نوشت : به سلامت سرباز من

علمی - ادبی 2 "زشت زیباست"

در مطلب قبلی ویژگی تصویر کلاسیک بررسی شد .

تصویر کلاسیک نقش تزیینی و توضیحی برعهده دارد

و کار انتقال تجربه ی حسی هنرمند به مخاطب را انجام می دهد.

ولی تصویر رمانتیک ، نقش تزیینی ندارد بلکه احساس شاعر را منتقل می کند

و در مخاطب تاثیری همسان احساس هنرمند ایجاد می کند .

در دیدگاه رمانتیکی هر چیزی که بتواند احساس هنرمند را منتقل کند 

و در مخاطب تاثیر بگذارد قابل توصیف است.

در عصر رمانتیک دیگر نظریه ی جمال مطلق حاکم نیست

 بلکه امر زشت هم می تواند احساس برانگیز باشد.

لذا نظریه ی "زشت زیباست" مطرح می شود وشاعر به توصیف امر زشت نیز می پردازد.

این دیدگاه تاثیر شگرفی بر تحول ماهیت هنر گذاشت و ماهیت و نقش تصویر را در ادبیات دگرگون کرد.

تصویر در سبک کهن نقش تزیینی و آرایشی داشت

اما دیدگاه رمانتیک این نقش را تغییر داد و به ان نقش تازه ای بخشید که عبارت است از تاثیرگذاری .

با تغییر ذوق عمومی ، یعنی گرایش از مسایل کلی و شادباشی کلاسیک

به جانب فردیت و هیجانات شخصی و پیوند خوردن شاعر با اندوه های زندگی ،

نقش تاثیرگذاری تصویر بیشتر می شود .

از این رو تصویر رمانتیکی تنها به سویه ی نشاط انگیز زندگی معطوف نیست

بلکه به سویه ی تاریک و غمبار حیات گرایش پیدا می کند.

مثلا در شعر کلاسیک "ماه" یا "گل" قرینه ای هستند برای بیان زیبایی چهره ،

 اما در شعر رمانتیک "ماه" مانند شاعر محزون است و "گل" در غم شاعر پژمرده است .

+ "سر ان ندارد امشب که برآید آفتابی ؟"

تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

علمی - ادبی

در شعر سنتی و ادبیات کلاسیک ..

تصویر های شعری پیوند چندانی باهم ندارند

 و تصویر در ارتباط با کل متن و در پیوند با دیگر تصویر ها سه ویژگی دارد:

۱ تنوع و گونه گونی تصویرها

۲ فشردگی و تراکم تصویرها

۳ تناقض میان تصاویر

نمونه ای از این دست  تصویر "شیرین ارمنی" در منظومه ی داستانی خسرو و شیرین است.

نظامی شخصیت و چهره ی شیرین را به کمک تشبیه و استعاره توصیف می کند.اگر این تصاویر پراکنده

را از متن داستان جمع کنیم و کنار هم بگذاریم  شیرین زیبا در هیاتی مضحک و ترسناک نمایان میشود.

با این کار خردنگری ذهن کلاسیکی را میتوان مشاهده کرد و می توان دید که چگونه ذهن سنتی

 کلیت شی را تجزیه می کند آنگاه هر جز را به تنهایی و بدون توجه به بافت ارگانیکی آن توصیف میکند.

همه ی ما به زیبایی توصیف های نظامی اعتراف می کنیم اما همان وصف های زیبا وقتی قرار باشد

 با روش ساختگرا تحلیل شود چنین می شود ...:

قامت : نخل                       دندان : مروارید                      صورت : ماه    

چشم : نرگس                      چانه : سیب                       ابرو : هلال       

غبغب : نارنج                          دهان : نقطه                   بینی : تیغ شمشیر     

 گردن : گردن آهو                    گیسو : قاقم                      لب : یاقوت 

حال در درون یک کل بزرگتر شیرین را اینگونه در ذهن تصور کنید :

" ماه ای بر سر نخل و بر روی ماه دو هلال  .. زیر آنها دو نرگس و بین دو نرگس

 یک شمشیر و پایین دسته ی شمشیر دو یاقوت ..وسط یا قوت ها یک رسته مروارید

. زیر همه ی این ها دهانی قرار دارد به اندازه ی یک نقطه و در زیر آن نقطه یک سیب

 و پایین تر اش یک نارنج و این ها همه روی گردن آهو .."

این چهره ی شیرین خواهد یود . مسلما نگاه زیبایی شناختی سنتی هیچگاه چنین تصویری

را نمی پذیرد .مبنای زیبا شناسی در شعر سنتی بر توضیح و تزیین عناصر مفرده و جزیی متکی

است  و شاعر همت خود را معطوف گسترش یک جزء کوچک می کند 

و به فکر تناقض قبل و بعدش نیست ..

زیرا در سبک سنتی ... بیت  واحد شعر است .

تصویر در هر بیت نقش و وظیفه اش را ادا می کند و تداوم نمی یابد .

 

+ برگرفته از کتاب : بلاغت تصویر از دکتر فتوحی (با تلخیص)

+ ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم 

   برای دیدن تصویر .. قاب لازم نیست  (قیصر امین پور)       

صد افسوس و یه دنیا دریغ

یه چیزی :

اتفاقی به وبلاگ یکی از دانشجویان ادبیات فارسی فردوسی سر زدم ...

بعد کنجکاویم گل کرد و بیشتر لینک هاش رو هم دیدم ...

البته لینک هایی که مربوط به اساتید بود و دانشجویان هم رشته ام ...

هیچی دیگه ...

بعد دیدم چه مطالب پر باری ...

اصلا خیلی افسوس خوردم ...

واقعا فهمیدم که وبلاگ یه دانشجوی ادبیات چطور باید باشه ...

این قضیه تا جایی برام پر اهمیت بود ... که شاید وبلاگم رو حذف کنم

و وقتی در حد خودم دیدم یه وبلاگ اونطوری داشته باشم ...

هنوز توی کف این وبلاگ هایی هستم که سر زدم ....

به خدا راست میگم ....

 گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

حذف گردید

خوشبختی

خوشبختی داشتن کسی است …

که بیشتر از خودش

تــــــــــو را بخواهد …و

بیشـــتر از تــــــــو …

هیـــــــــــچ نخواهد …و

تــــــــــو …

برایش تـــــــمام زندگی باشی ../

 

 

+معجــــــزه ،

اون کسیه که میتونه

تو یه ثانیه و با یه حرفش

 حالتو عوض کنه ../.

 

+هوا هر چقدر هم زمستان باشد
مهم نیست ،
آغوش تو تابستانِ من است . . .

 

+ شمیم نوشت :

میدونی ؟؟؟؟

حال خوبم رو

مدیون توام ....

تولدت مبارک همسرم .....

آغاز ها همیشه دشوارند ... حتی ساده ترینشان ....

من هنوز نمیدانم که نو عطر می زنی یا ادکلن ؟؟

اما هرچی که میزنی خوب است .... خیلی خوب ...

من هنوز نمیدانم که چرا اینقدر به دست های تو حلقه می آید ؟؟؟

نمیدانم چرا می خواهی خوشحالم کنی ؟؟؟

چرا دوست داری همیشه برایت بخندم ؟؟؟

چرا می گویی موهای پریشان بیشتر به من می آید ؟؟؟

از این ها که بگذریم ...

راستش نمیتونم بگم تو فقط عشقمی

که نیازهای عاطفیم رو برآورده میکنی...

یا فقط مثل یه برادر کمکم می کنی ...

یا مثل یک بابا محکم پشتم ایستادی ...

یا مثل یه دوست پای حرفام میشینی ...

فقط می تونم بگم : تو یک تــــــــــیکه ای ....

یک تیکه ای که فقط من می فهمم....

تولدت مبارک جواهر من ...

تولدت مبارک مرد من ....

 

بعد نوشت1 : چه حسه قشنگیه وقتی از نگاهش میخونی

که از نگاه کردنت واقعا لذت میبره ….!!!

بعد نوشت2:ارزش بودنت را همیشه از

اندیشه ی یک لحظه نبودنت می توان فهمید …

هرچقدر هم بگویی مردها فلان،

 زن ها فلان.

تنهایی خوب است،

دنیا زشت است،

آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند

.پرانسو دیمارکو

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

ﭘﺸﺖ ﻭﯾﺘﺮﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ،

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻭنه...

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﺑﺎﺷﻪ...

ﺍﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ...ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻬﻨﻪ ﺑﺎﺷﻪ ،

ﺷﺎﯾﺪﻡ

ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ، ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ "ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ"

ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ اﻭﻥ ﺟــــﻨـﺲ ﺑﺎﺷــــﻪ!!

 

+همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم

چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است

چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟

فرشته ای فقط در قالب یک انسان

فقط ساده می توانم بگویم

تولدت مبارک

 

+این چندمین تولد توست؟

و چندمین انبساط مجدد کائنات؟

این چندمین بارخلقت است؟

و چندمین انفجار سکوت؟

چندمین لبخند آفرینش؟

خورشید را چندمین بار است که میبینی؟

و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟

و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟

چندمین بار است که مجدداً نفس میکشی؟

چندمین دم!؟

چندمین آن!؟

آه که تو چقدر خوشبختی!

و جهان چه پرغوغاست

که تولد تو را جشن میگیرد . . .

+ این کیک ها تقدیم به تو زهره ی عزیزم ....

با آرزوی بهترین ها برای تـــــــــــــــــــــــــــــــو ....

 

+ از کدوم کیک خوشتون اومد ؟؟؟؟؟

هر کس یه بیت شعری رو که خیلی دوست داره بنویسه ...


 حالا شعرایی که من دوست دارم :

 

+عاشق شده ام بر تو ! تدبیر چه فرمایی ؟

از راه صلاح آیم؟ یا از در رسوایی ؟؟؟

 

+چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند

پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید ....

 

+دعاهای سحر گویند میدارد اثر آری

اثر میدارد آری .. کی شب عاشق سحر دارد ...؟

 

+من طبیبا ز تو برخویش خبردارترم

که مرا سوز فراق است .. تو گویی که تب است ..

 

+ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ؟

گفتم ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این ؟؟

 

+یا به حیلت یا به حالت یا به زاری یا به زور

عاقبت اندر دل سخت تو راهی میکنم ..

 

+عشق بازی را ندانستم قماری مشکل است

تا نشستم روبه روی یار خود را باختم ..

 

+ خوب رویان جهان را که سرشتند ز گل

سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان ...

درس و امتحان

آقا اجازه ... مبحث امروز ما خداست ....

توضیح می‌دهید که جای خدا کجاست ؟

قرآن نوشته او همه جا هست و مادرم...

اصرار می‌کند که کمی قبله سمت راست!

من جمعه می‌روم لب دریا ، کنار آب

آنجا نماز جمعه ، زلال است ، بی‌ریاست!

کاج همیشه سبز ، که بیرون مدرسه

استاد درس دینی و قرآن بچه‌هاست!

من ساکتم ، دبیر به من صفر می‌دهد!

شاگرد تنبلی، که حواسش پی ِ خداست!!! ....

+معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم

پدر گو پند کمتر ده که من نا اهل فرزندم...

+به درس و بحث نباشد دگر مرا رغبت

به کار عاشقی آماده تر ز هر کارم ..

+بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر

چه وقت مدرسه و بحث کشف و کشاف است ؟

+ایام امتحانات ...

کـــــــــــــــــسی رو داری بهت بگه :

 غصه نخور ...

من بــــــــــــــــــاهـــــــــــاتم ؟؟؟؟؟

 روی دست شب مانده ام ...

دیگر حتی خواب هم مرا نمی برد ...

اصلا می دانید فلسفه ی وجودی ِ سرماخوردگی به همین است.
اینکه صدایت بگیرد و کسی پشت گوشی بپرسد: رفتی دکتر؟!

اصلا عطسه و سرفه برای این است که صدایش به گوش کسی برسد.
بلند شود یک چای لیمو برایت دم بکند ... کمی نگران حالت بشود.

گلو درد را بر این منظور نازل کرده اند که ببینی در آن وضعیت ناگوار
چقدر حاضر است روی سلامتی اش خطر کند و بوسه ای نثارت بکند.

سرفه را برای عشق اختراع کرده اند. پنی سیلین بهانه است!

هر آن دیدید از دو نفره ها فقط یک نفرشان سرما خورده است می توانید
به عشق شک کنید. سرما را تنها باید دو نفره خورد!

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

      بگذار لبــهایم لبــهایت را در آغــوش بگیرد

فقط برای تــــــــــــــــــو بهترینم ....

وقتی مرا می بوسی مستت می شوم ..

تو را عمیق تر می خواهم ..

وقتی چشمانت را می بندی و مرا در آغوش خویش محکم تر می فشاری

دیگر روی زمین نیستم ...

آرزو می کنم تا ابد در آغوشت آتشینت بمانم

اما همیشه مانعی هست ...

دلم برایت تنگ شده عشق من ... تنگ تر از همیشه ...

حال ، وجودم از نبود تو دارد متلاشی می شود ...

می پاشد و فرو می ریزد .

من به بوی تو دچارم ...

به  عطر تو معتادم ....

باور کن ....(shamim)

+ بی شک آغوش تو

هشتمین عجایب دنیاست ...

واردش که می شوی  ...

زمان بی معنا می شود ....

 

+ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟!

ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻊ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ

ﺩﺍﺭﻩ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ .. ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ .. ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﯾﻬﻮ ﻭﺳﻂ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﺮﯼ ﺑﮕﯽ

تﻮ ﭘﺮﺍﻧﺘﺰ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ

ﻣﻦ عاشق و دیونه ایشونم

ﺧﺐ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ . . .(خورشید بانو)

 

+ مهربـــــان مـــــن ،

تو لبخندت را بیــــاور
من شعر تـــازه دم می کنم

می نشینیـــم
و گپ می زنیـــم...


خبــــــــــری نیست ....

گر باشد در بی خبری باشد ....

عاشق نتوانش گفت ...

کز خویش خبر دارد .....

 

یلدا

و پاییز ثانیه به ثانیه می گذرد ..

یادت نرود ..

اینجا کسی هست که

 به اندازه ی تمام برگ های رقصان پاییز

برایت آرزوهای خوب دارد ..

از امروز تا یلدا ...

 

 

+سردم شده است و از درون می سوزم
حالا شده کار هر شب و هر روزم
تو شعر مرا بپوش سرما نخوری
من دکمه ی این قافیه را می دوزم...

 

 

 

 

نذر بوسه ..

تو بخواب ...

من تمام شب های با تو بودن را

باید بیدار باشم ...

هرشب هزاران بوسه نذرت کرده ام ...

من می بوسمت ..

خدا هم می شمارد ...

یک

دو ..

سه ...

http://up.98love.ir/up/98love/Pictures/kiss_picture_(8).jpg

هر کس یه جمله بنویسه ..

" هر چه می خواهد دل تنگت بگو ..."

+ اگه نظر ها به ۲۰ رسید منم میگم ...

 

+ خب .. ظاهرا فقط من موندم که بگم .. حرف من یک جمله نیست بلکه ....

امروز بالاخره استاد محترم امتحان های زبان رو آورد ..

اسم همه رو خوند و نمره ها رو می گفت ..

به اسم من که رسید گفت بعد کلاس بیاین بهتون میگم..

این اولین ترور شخصیتی ...

بعد رفتم پیش استاد ..

میگه زیاد بد نشدی ... اگه بخونی پاس میکنی..

آخه استاد عزیز من ... مجبور بودی جلوی همه خرابم کنی ؟

حالا این به کنار..

گفتم میرم حذف میکنم .. با هزار زور و زحمت حذف کردم

ترور های شخصیتی بعدی شروع شد ..

یکی گفت : زبان عمومی هم درسیه که بخوای حذف کنی ؟

یکی دیگه گفت : بعدا پشیمون میشی ..

یکی می گفت : باز حوصله داری بخوای دوباره برداری ؟؟

در آخر هم یکی از پسرای کلاس نه گذاشت . نه برداشت ..

بهم گفت : تبریک میگم ....

یعنی تیکه از این بالاتر شنیده بودین آیا ؟؟؟

هیچی دیگه ...

رابطه ی من و زبان انگلیسی شد تریپ تنفر ...

حالا شما بشمارید چندتا ترور شخصیتی رخ  داد ...

همه شکست عاطفی میخورن . من در جنگ با زبان اجنبی شکست خوردم

بعد هم سر همین قضیه با عزیز ترین کسم بحثم شد

 

اینم حرفای دلم ...


+تشکر ویژه از وب تن های تنها ..

بابت نظرات بسیار و نابشون ....

در قلب کوچکم "فرمانروایی" می کنی

 بدون هیچ "نایب السلطنه" ای .

 کسی نمی داند چه لذتی دارد

 بهترین "پادشاه تاریخ" را در دل داشتن ..

دل شکسته ...

یه لیوان از کابینت بردار ...

خب ...

بندازش زمین .....

خب ..

شکست ؟؟؟؟

آره ...

حالا ازش عذرخواهی کن ...

ببخشید لیوان .. منظوری نداشتم ...

درست شد ؟؟؟؟

 

+ دل هم همینجوریه دیگه ....

دلتنگی

یک حس کشنده ی لذت بخش است..

مثل لیسیدن عسل

ازلبه ی شکسته ی لیوان....(مهسا بانو)

 

آه شاعر از باران مگو ... بباران

دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبدار با پنجره داشت

یک ریز به گوش پنجره چک چک کرد

چک چک .. چک چک ..

چه کار با پنجره داشت ؟؟؟

شب سردیست و هوا منتظر باران است ...

وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است .

شب به خیر ای نفست شرح پریشانی من ..

ماه پیشانی من .. دلبر بارانی من ...

پاییز مرا عاشق تر می کند ...

باران عاشق تر ...

حالا تو بگو

این باران پاییزی با من چه می کند ؟؟؟

عشق می بارد ..

بیا بدویم ...در باران ..

تو تا ته کوچه های دلم ..

و من تا زیر رنگین کمان چشمانت ...

+می گویند باران که ببارد

بوی خاک بلند می شود ..

پس چرا اینجا .

باران که می بارد ..

عطر خاطره ها میپیچد ...

 

+ نسیم از گیسوانت رد و شد و باران تو را بوسید

طبیعت .. سهم خود را از تماشای تو می گیرد ..

 

 

تیریک به همه ی دانشجویان مخصوصا دانشجویان ادبیات فردوسی

 

روز قلم های تیز،

 روز فکر های خلاق

روز اندیشه های نو،

روز تو، روز دانشجو مبارک . . .

اس ام اس تبریک روز دانشجو - www.TakPayamak.com

بر در دانشکده ای رفتم دوش

دیدم دوهزار لیسانسه ی کوزه به دوش

هر یک به زبان حال با من گفتند

این کوزه بگیر و مدرکت بنداز توش !

دوستت دارم خدا ... شدیدا ..

خدایا ..

دمت گــــــــــــــــــــــرم ...

من واقعا خوشبختم ....

 

حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم‌

آخ‌... تا می‌بینمت یک جور دیگر می‌شوم‌

با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند

یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم‌

در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌

آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌

آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می‌توانم مایه‌ی ـ گهگاه‌ـ دلگرمی شوم‌

میل‌، میل توست‌، امّا بی تو باور کن که من‌

در هجوم بادهای سخت‌، پرپر می‌شوم

+ تا دنیا .. دنیاست ...

دوستت دارم ...

+ حس می کنم تو رو

تو هر شب خودم ...

من عاشق همین

احساس تو شدم ...

 

+در شعرها به آخر خطت رسيده ام

دلبسته ام... هنوز تو را من نديده ام

دارم به روي گندم تو فكر ميكنم

دارم به تو، تجسم تو فكر ميكنم

...

خونی برایش نمانده بود....پسری که

 عاشق پرستار اهدای خون شده بود.....

+++

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو

شرح دهم غم تو را ، نکته به نکته ، مو به مو

 

مهر تو را دل حزین بافته با قماش جان

رشته به رشته ، نخ به نخ ، تار به تار و ، پو به پو

 

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام

کوچه به کوچه ، در به در ، خانه به خانه ، کو به کو

 

می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله ، یم به یم ، چشمه به چشمه ، جو به جو

 

دور دهان تنگ تو ، عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه ، گل به گل ، لاله به لاله ، بو به بو

 

ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل

طبع به طبع و ، دل به دل ، مهر به مهر و ، خو به خو

+++

جامی که ز دست من شوریده گرفتی

گر خون دل سوخته ی ماست ... حلالت ...

+++

تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد

اینقدر دانم که از شعر تر اش خون می چکید ...

http://axgig.com/images/53177903269702155512.png

قهوه در پاییز ....

دوستی می گفت :

" روزگار سردتان ، همچون بخار قــــهـــوه در هوای تیره ی پاییز ..."

 

+ آری ... انگار فقط همین قهوه است که در هوای سرد می چسبد

و آرامشی عجیب به نخاع متروکم می بخشد ...

دوست دارم کنار شومینه بنشینم و در حالی که جوراب پشمی به پا کرده ام

انگشتانم را دور فنجان قهوه حلقه کنم  و به تو عمیق تر از همیشه فکر کنم ..

به تویی که در هوای استخوان سوز پاییز مرا مثل قهوه ی اصل برزیل گرم می کنی .

به تویی که هرم نفس هایت به بخار قهوه ی اسپرسو می ماند ..

آرامش بخش و " اعتیاد آور "....

آری ....

نه تو را " ترک " خواهم کرد ... نه قهوه را ....(خودم)

 می شود به فنجانی قهوه مست شوی و

به سیگاری نئشه و به لبخندی کامیاب!

اگر اویی که باید روبرویت نشسته باشد!

در فنجان خالی میشوم..
شبیه عابران خسته..
مراقورت میدهی..
ومن راه قلبت را پیش میگیرم..
درقهوه ای که به رگهایت جاری ست...(مهسا)

این مست های بی سر و پا را خراب کن

امشب ، شب من است ، مرا انتخاب کن

مهمان من تمامی این ها و .. پای من

قلیان و چای مشتریان را حساب کن

تمثال شاعرانه ی درویش را بکن

عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن

هی .. قهوه چی .. ستاره به قلیان من بریز

ای ذغال . روشنش از آفتاب کن..

از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام ..

ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن ..

دستم تهی است هر چه برایم گذاشتی

با خنده های مشتریانت حساب کن ...(شاعر : مهدی فرجی )


کاش قهوه ام فال تو افتد امشب. چهره ات بنگارم در درون فنجان ...

لیک تا فنجان را جلوی لبانم می آورم گرمی آن مرا یاد نفس های گرمت می اندازد

 که صورتم را نوازش می کرد و از خوردن آن خودداری می کنم.

آنقدر اینکار را انجام دادم تا قهوه ام یخ شد....(Mr.lushabi)


 

شادی مفرط

اگه بین ما چیزی به هم خورده

فقط استکان بوده

اونم واسه سلامتیت ...

Sh .m

امام من تسلیت ...

امام من ... مولای من ...

میدانم قلب تو فشرده شده ...

میدانم خون گریه میکنی و از شیعیانت نیز توقع داری

که برای حسین بن علی (ع) بگریند ...

در این ماه دلم برای مظلومیت اهل کربلا می سوزد

و خاکستر می شود ..

کاش اشک هایم قبول شود ...

کاش ...

عطري كه ازحوالي پرچم وزيده است...

مارابه مجلس آقاكشيده است...

ازصحن هرحسينيه تا صحن كربلا...

صدكوچه بازكنيدكه محرم رسيده است...  (زهره)

 
دارند گوشه و کنار شهر تکیه می زنند ...
در غم بی تکیه گاه شدن زینب (س)...

چشــــــــــــــم ...

وقتی شعر بود وحجم صدای تو ،

وقتی تنها یاریگر دستانم دست تو بود ،

 نه  شب، شب بود و نه روز، روز ..

 فقط عشق بودو چشـــــــــــــــم تو..!!!

 

چشم هایم را به بیمارستان می برم ...

نمیدانم چه مرگشان است ...

هر شب در خواب ، جایشان را خیس می کنند ...

 

چشمي به چشم من...دستي به روي تيغ
بازاين دوِِِءل به پاست... شليك كن رفيق...
درمطلع غزل تومانده اي ومن...
مكث براي چيست؟؟؟؟من رابزن دقيق...
نگذاربگذرم...! زهره

ای چشم تو چشم  

چشم عالم همه چشم ...

من چشم به چشم تو

ندیدم به چشم ...

چشمم ز میان چشم

چشم تو گزید ...

آخر تو بگو که این چه چشمی ست

چه چشمی ست .. چه چشم ...؟؟