ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

سیم آخر غربت و دل تنگی...

به طرز عجیب و احمقانه ای دلم  تنگ است...
دلخوشی ها کم نیست..
آدمها هم کم نیستند..
می آیند لبخندی روی لبم مینشانند و میروند... ولی دلتنگی عجیبی همیشه و همه جا همراه من است
نمیتوانی تصور کنی این روزهایم چطور میگذرد...
میدانم میخوانی و میدانم که نمیدانی چقدر این دلتنگی برایم خلسه آور است...
آنها که کمتر مرا میشناسند هنوز هم میگویند خوش بحالت، چه روحیه ای داری! کاش بلد بودیم مثل تو ساده بگیریم و بخندیم....!!!
اما آنها که بیشتر میشناسند...! میگویند نفسهایت غبار دارد...چشمانت تار است...!!!
خودم هم نمیدانم چه میخواهم...
از کجا بگویم؟!!
از آغوشهایی که اندازه ام نمیشوند؟
لبخند هایی که شادم نمیکنند؟!
از آدمهایی که نمیخواهم بیشتر بشناسمشان؟!
بگذار به حساب به سیم آخر زدنم.....!!!!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد