خیلی خسته م دلم میخوادبخوابم واقعابخوابم خوابی
که دیگه هیچ کس نتونه بیدارم کنه امروزبنیامین روخیلی بوسیدم
بارهابوییدمش نمیدونم چرااین حس سردودارم وجسمم سرده
وقلبم منجمدشده تنهانقطه ی گرم ودلچسب زندگی من پسرمه
اگه خوابم ببره کی ازش مواظبت میکنه؟امروزصبح به همسرم گفتم
اگه یه روزمن نبودم مثل چشمهات مواظب بنیامین
باش تنهانگرانی من بعدازمرگ بنیامینه میسپرمش بخدا
ازاولشم وقتی باردارشدم باخداحرف زدم وسپردمش به خودش