شـاید بــرایت عـجیب سـت ایـن هـمه آرامـش ام !
خـودمانـی بـگویـم ؛
بـه آخـر که بـرسی دیـگر فـقط
سـیگار مـیکشی و نـگاه مـیکنی .
جـهـنمـــی ڪـﮧ من مـــی روم
شعلـــﮧ ای بـرای آتـش زدن خیــآلت ندارد
جهـنـمـــی ڪـﮧ مـن مـــی روم
حتـــی آنقـــدر گـــرم نیســـتــ ڪـﮧ یـــــخ خــاطره ات را آب کـند
جهـنـمـــی ڪـﮧ مـن مـــی روم
فقـطـ جهـنــم اســـت
جـــآیـــی ڪـﮧ تـــو آنجـــآ نیـــســتـــی
مانند هیزم های مصنوعی شومینه
می سوزم و پایان ندارم
درد یعنی این...!!!!
از خیابان به کوچه
از کوچه به حیاط
از حیاط به اتاق
از اتاق به رختخواب
چقدر دوست دارم
پلنگی که سالها در قاب عکس
به پهلو دراز کشیده
بیرون بیاید و تکه پاره ام کند
ܨܓ ܓܨܓ ܓܨܓ ܓܨܓ ܓܨܓ ܓܨܓ ܓܨܓ ܓܨܓ
خـُـدآ جـونـم ایـن همـون مـخـلوقـﮯ هـست ڪـﮧ وقتـﮯ آفـریـدیـش بـﮧ خـودت
گـُفتـﮯ:آفـَریـن !!!