ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

شکست

نمی دانم از کجا بگویم

از لحظه های با تو بودن یا بی تو بودن

میگویم  و مینویسم از لحظه با تو بودن بی تو بودن  . لحظه های که من در آغوش رویا خفته بودم .

نمیدانم ... 

باز دوباره من تنهایی تنها شدم . دوباره من تنها در امتداد جاده بودم . دوباره .دوباره . دوباره....

بگویم از دوستانی  که آرام خفتن

بگویم از درد های که من چشیدم هیچ نگفتم

بگویم از زخم های که درون سینه سر باز کردند

بگویم از جدایی. جدایی که در آن همه رفتند و من تنها ماندم

آه و صد  آه حال که زبان گفتن دارم  همه خفتن.

نیست کسی مرا یاری کند

باز به رسم و ایینه این دیار من هم خواهم خفت .

باز دلم چه بی صدا شکست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد