باز پاییز . سلطان رنگها ، پادشاه فصل ها، مرگ تدریجی یک رویا
باز بوی نم گرفته کوچمون، باز دلگیره آسمون خونمون،
باز خداحافظی برگ با شاخه
چقدر سخته دل کندن.
باز بغض گلوی اسمان را گرفت .
باز اشک از چشمان من بارید .
باز دفترچه خاطراتم ،باز قلم بیرنگ، باز سپیدی کاغذ و باز
بوسه های اشک با کاغذ سپید...