به هر سو می روم تاریکی مطلق است...
دنیا سایه بانش را با تنهایی ام معنا کرده...
مسیری بی انتها...
دستانی پر از آرزوهای پوشالی...
و چشمانی که دیگر خیس نیست...
از بس نخوابیده ، خشک شده اند...
بیچاره پاهایم ، تاول زده اند از ایستادن اجباری...
دنیا...
آهای دنیا...
خانه ات ویران...
ویرانی ام تماشا دارد؟؟؟