خسته ام .. خسته تر از همیشه و دلتنگ تر از تمام روزهایی تنهایی
سکوت بغض گلو روحم چشمهایم را چنگ رسوایی می زند و من آرامتر از قبل
با لبخندی از اشک می بارم ..
خسته ام .. خسته ای اسیر در قفسی سرد و ساکت ..
هر وقت دلتنگ می شوم به جای دنج خود سر می نم..
کاش هیچ وقت جای دنجم را ازم نمی گرفتی .
کاش در دریای سکوت غرقش نمی کردی ..
امشب او گفت و من گریه کردم او نوشت من خواندم..
دردهای خود را در سطر سطر واژه هایش دیدم ..
در سکوتش زجر بغض ابرها را دیدم و
در جاری شذن واژه هایش هزار فریاد بی صدا شنیدم..
کاش هیچ وقت شادی داشتن جای دنج را ازم نمی گرفتی ..
دلم تنگ شده تنگتر از همیشه .
و چه همراه خوبیست باران که چشمهایم را رها نمی کند
و بر دشت تیره ی دلم با دلی پر غم می بارد ..