حالم خرابه دیگه هیچی معنا نداره نه روز و شب نه کارو دانشگاه فقط میخوام بگذره فک نمیکردم یه روزی به اینجا برسم چی فک میکردم چی شد از همه چی بریدم وقتی فک میکنم اونم حالش بده بیشتر عذاب میکشم ، دوست دارم برم یه جای خلوت تنها بمونم این تظاهرای خوب بودن حالمو بهم میزنه شدم شبیه بغض مونده تو گلو که نه میشکنه نه میشه بیخیالش شد...