اینجا-میان زنده ها-بی تو هنوزهم نفس میکشم
دم و بازدمهایم بی رمق شده اند
کمر صبرو طاقتم شکسته است.
چشمانم کم سو شده ا ند.
دیگر تاب میزبانی اشکهایم راندارند.
روزم را به شب میرسانم
وشب انتظار دیدارتورا میکشم.
- چه انتظاربیهوده ای-
آنقدر بی انصافی که حتی به خوابم هم نمی آیی!!!
بی انصاف بودی که تنهارفتی وتنهایم گذاشتی...
بر من خرده میگیرند که تقدیربود...
و چه تقدیر تلخی...
روزها از پروازت گذشته است روزها ازآخرین دیدارمان...
اما!!!
من ودل _هردویمان_همچنان عزاداریم .
ومن غبطه میخورم به آن خروارهاخاکی که تورا
_چه سرد_درآغوش فشرده است
درنبودمن!!!
غبطه میخورم به آن سنگ سیاه
که روی زیبای تورا پوشانده ومن محرومم ازدیدار_دنیای خودم_