ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

دلنوشته ی آدم

روزهای آخر زمستان...روزهای تنهایی ست...هوا همچنان سرد است...

دلتنگی بی داد می کند...آدم برفی عینک دودی بر چشمانش برق می زند...

اَفکارم از تنهایی یخ زده...نوشته هایم دیگر مث قبل نیست...

قلمم دیگر رنگ نمی هد...جوهر چشم هایم خشک شده...

قلبم پینه بسته...عنکبوت گوشه ی دلم تار بسته...

انگشتانم حس گرفتن قلم را ندارد...

و حالا من روزهای آخر زمستان را با انگشتانم می شمارم...

و منتظر بهاری بی تو...و سال تحویلی بی تو می مانم...

کاش هیچ وقت سال نو نشود...کاش دنیا به آخر برسد...و کاش...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد