برای نبودنت چنان بی تابم
که با همه می جنگم حتی با خودم
دلم بهانه تورا دارد
و من کس دیگری به جای تو بر سینه جا می دهم
تا آرام بگیرد اما او فقط تو را صدا می زند فقط تو را
ای عزیز دل کاش بدانی که هنوز با هر تپش
تو را بهانه می کند فقط تورا .......
وای خدا چقدر زود ۲۳سال گذشت و هرگز فراموشت نکردم .... و این عشق همیشه باخودم یدک می کردم و برایت همیشه آرزوی تندستی و موفقیت داشته ودارم ولی افسوس....
از نبودنت گلایه ای نیست
تو مقصر نبودی ..
من عاشق نیستم …
وگرنه هزار و یک راه بود برای پابند کردنت …
حکایت رفاقت من با تو ،
حکایت "قهوه" ایست ،
که امروز به یاد تو ... ...
تلخِ تلخ نوشیدم !
که با هر جرعه ،
... بسیار اندیشیدم ،
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ،
که انتظار تمام شدنش را نداشتم !
و تمام که شد ،
فهمیدم ،
باز هم قهوه می خواهم !
حتی ،
تلخِ تلخ !
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی ...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت میکنی...
گاهی پشیمانی از کرده وناکرده ات...
گاهی دلت نمیخواهد دیروز را به یاد بیاوری...
انگیزه ای برای فردا نداری
و حال هم که گاهی فقط دلت می خواهد زانوهایت را تنگ درآغوش بگیری
و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای که میشناسی بنشینی وفقط نگاه کنی...
گاهی چقدر برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...
شاید از خودت ...
شاید ...
خــُــدایــا
دلــگــیــر نــشــو از مـَـن
ولــــــــــــــــــــــــــــــــــی
تـــَــه نـــــامـــَــردیـــــه دُنـــیــات
اشکهایم را با دست های خودم پاک میکنم...
اینجا همه رهگذرند...
اشک هــایم را به نخ می کشم
و تسبیحی می سازم هــزار دانه
تا بـا آن ذکــر
دلگیری ام از دنیـا را برایت بگویم...
آنقـــــدر دلـــم را شکسته انـــد . . .
کـــه تمام راه هــای منتهی بـــه دل خــراب شـده است . .
چندیست تــابـــلو زده ام . . .
کارگران مشغول کارنـــد ، آهسته بــرانید . . .
نـــه بـــرای دل شکسته ام . . .؛
بــــــرای شما کـه از زخـم دلـــم زخــم بـــر نــداریـــد . . .!
نـمی گــویــَـد بــیــا . . .
نـــمی گـــویــَـد بــاش . . .
نـــمی گـــویــَـد بــﮧ مــَـن حـــتی بـــرو راحـَـتــَـم بـــُـگـــذار . . .
می آیــَــد . . .
حــَـرفـــ هـــای عـــاشقانـﮧ هـایـم را مـی شـنـَــوَد . . .
اشـــکـــهایـَــم را می بـــینــَـد . . .
وَ بـــه راحـَــتی! مـی رَوَد!
من خط به خط باهات اومدم ولی تو یه خط در میون
خلاصه تو خیلی زود دفتر منو تموم کردی ولی من
هنو برای برگای خالی دفترت نقشه دارم .
کسی که یک بار رفته
اگر هم برگرده
یادت باشه که دیگه راهِ رفتن رو یاد گرفته. . .
صنـــــدوق صدقــــــات نیست دل مـــــــن...
کـــه گاهی سکه ای محــــــــــبت در آن بیاندازی
و پیش خدای دلـــــــــت فخـــــر بفروشی ...
که مستحـــــــقی را شــــــاد کرده ای
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه کودکانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
هـــــــــــمیشه در حالی که
یه عـالمه حرف بـیخ گلوت چسبیده
یه عـالمه اشک تــوی چشماته
یه عـالمه حــسرت توی دلـت تلنبار شده
باید بـگی : خـب… خـــــــــــــــــــدافظ
قوی ترین آدم جهان هم که باشی ...
وقت هایی هست که دستی باید لمس ات کند ...
تنی تن ات را داغ کند و لبی طعم لب ات را بچشد ...
مستقل ترین آدم جهان هم که باشی ...
وقت هایی هست که دلت پر میزند برای کسی که برسد ...
و بخواهد که آرام رانندگی کنی ...
و شام ات را نخورده روی میز نگذاری و بروی ...
مسافرترین آدم دنیا هم دست خطی می خواهد که بنویسد برایش :
" زود برگرد " ...
طاقت دوری ات را ندارم ع ش ق م
کسی نمیشنود اما
خداوندهم تنهاییش را فریــــــــــــــــــــــــــادمیزند
"قل هو الله احد"
نه امشب که هر شب که حالم خرابه
یه جزیرم که دورم یه دریا سرابه
من عادت نکردم به شبهای سردم
به اینکه نباشی نه عادت نکردم
قسم خورده بودم اگه از تو جداشدم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه که فکرت نباشم
نه دیروز و امروز و نه فردا همیشه.......................نمیشه!
حـقـیـقـت دارد !
کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی
تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه
بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !
آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!