ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ساحل آرامش

سـرشــارم از سکـوت اجبــاری، وای از آن روزی کــه قــفل اجبـــار بشــــکند؛ هــمه را میشکـــنم...

ادمها

آدمـــهــا ، تو رو نمی فهمند ..
تـرجـمـه ات می کـنـنـد ؛
آن هـم بـه زبـان خـــ ـ ـ ـودشـان!!

تنهــایـم ...

اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...

خستــه ام ...

ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...

چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز...

ولــی رازی نـدارم...

چــون مدتهــاست

دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم...

fapxzkptoqwotknyayna.png

بنویسیم به دیوار سکوت؛

بنویسیم به دیوار سکوت؛

 عشق، سرمایه هر انسان است...

بنشانیم به لب حرف قشنگ...

حرف بد، وسوسه ی شیطان است...

  بدانیم که فردا دیر است و بدانیم که فردا دیر است ...

اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلمان درگیر است...

 پس بسازیم رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود و بکاریم به هر خانه گلی را که فقط بوی محبت می دهد...

دلــــــــــــــــــــم ...

پــــــــــــــــــــــــــر از زخـم هاییست ... !!!

کـــــــــــــــــــــــــــــه قرار است ...

وقـــــــــــــــــــــتی بــــــــــــــــــــــــــزرگ شدم ...

فــــــــــــــــــــرامــــــــــــــــــــــــــوششان کــــــــــــــنم ... !!!

رها

هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـد
بــعـضی از عـهـدهــا
روی قــلـب هـا نوشته میشوند …
حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد …
شـکـسـتَنـشـان
یـک آدم را مـی شـکند……!

فقر احساس

ـه فـــقـر احــسـاس ِانـــسـانیّـــت دچــــار شــدیـــم !

نــسلی که دردش را ،

کیبوردها...

پیامک ها...

و …

تلفن های پی در پی مـی فهمـــنـد …

من

مرا گم نکن..!!

درگوشه ای ازحافظه ات آرام می نشینم فقط بگذار تا بمانم...!!

دلتنگی

دل تنگی هایت رادرکدام رودخانه انداخته ای ..؟!!

که تمام ماهیهای جهان گوشه گیرشده اند..!!

☂دلــــــم☂

هوا ابرِیــــــــست ...

چـــرا باران نمی بــــــــارد؟!

هوای دلــــم را می گــویم ...

چند وقتی ســــت کــه بــارانی ام...!

چه سکــوتیــــست اینـــــجا ....!!

به هـــــوای چتــــرت نیازمنـــــدم ...

مســــت می کنـــد چشمان تـــــو خیـــــال را ...

گوش کن ...

من نیازمند حرف های زیر بارانــــــم ...

حرف بـــزن ...!

همه چیـــز از بودن تــــو آغاز شد ...

و همـــــــــه چیز ...

از نبود تــــــو پایان می پــــــذیرد ...!

ای بــــــــی پایان مـــــن ...!


بارات

باران که می بارد

باید آغوشی باشد

پنجره ی نیمه بازی

موسیقی باران

بوی خاک

سرمای هوا

گره ی کور دست ها و پاها

گرمای عریان عاشقی

صدای تپش قلب ها

خواب هشیار عصرانه

باران که می بارد

باید کسی باشد...

بهانه

دِلَـم بَهانه ات رآ میگیرد

چِقـــــــَدر امروز حس میکنم نبود تـو رآ صِــدایَت
در گوشَم میپیچَـد و من میگویم:

جآنَم؟مَرآ صـدا کردے؟
 

سکوت دل!

ایــــن شب ها ســــــــــَرد شده ام

سرد ِ سرد
به سردی ِ یک قـــَهوه ی تلخ
این شب ها گوســــــــ ـــــفند های خیال تو را آنقدر می شمارم
تا چشمانم برای همـــیشه به خواب رود!!!
آه چقدر دلـــــــــــــم میخواهد تا کسی هرگـــز بیدارم نکند
!هرگز...
باید آرام ســـکوت کنم

سکـــوت دل! ! !
چقدر دلـــم میخواهد آرام بخوابم

عطش لبـــــانم را بوسه ای باید !
بوسه ی آرام مــــ ــــرگ

سکوتم حرفها دارد....

کسی که از صدا میگفت به لب ، مهر سکوتم زد..

مرا بالای بالا برد..ولی سنگ سقوطم زد.

چه ها گفتند و نشنیدم.......بدی کردند و بخشیدم..

ز تیغ گریه اشکم ریخت ولی من باز خندیدم!!!

سکوتم حرفها دارد ولی چشم و دهان بستم..

ببین ای خوب دیروزی کجا بودم ،کجا هستم....

دنبال خدا نگرد . . .

خدا در قلبی است که برای تو می تپد ، خدا در لبخندی است که با نگاه مهربانِ تو ،

 
 جانی دوباره می گیرد ، خدا آنجاست ؛ در جمع عزیزترین هایت . . .
 
 خدا در دستی که به یاری می گیری ، در قلبی است که شاد می کنی ،
 
 در لبخندی است که بر لب می نشانی . . .
 
 *
 
 خدا روزنه ی امیدی است که هیچگاه بسته نمی شود ، تنها کسی است که با دهان بسته هم
 
 می توان صدایش گرد ، با پای شکسته هم می توان سراغش رفت ،
 
 تنها خریداری است که اجناس و دل های شکسته را بهتر می خرد ...
 
 *
 
 خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند ، می ماند ، وقتی همه پشتت کردند ، آغوش می گشاید
 
 و وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود . . .
 
 خدا تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن . . .
 
                           خدای مهربان را برای همه ی شما آرزو دارم . . .

به دنبال کسی

به دنبال کسی هستم که با درد آشنا باشد
دلش غمگین، خودش ساده، کمی از جنس ما باشد
به دنبال کسی هستم که گر گویم غم خود را
که با سوز و غم و دردم به هر جا همنوا باشد

به دنبال کسی هستم که عشقش واقعی باشد
نه دنیا و نه زر خواهد ، نه طالب بر هوی باشد

عبور



عبور میکنم ؛
هر روز ؛
از نیمکت های خالی پارک؛
طوری که انگار کسی؛
در نیمکت های آخر؛
انتظارم را می کشد؛
به آن جا میرسم؛
باید وانمود کنم که ؛
باز هم دیر رسیده ام...

لیلی زندگی کن ...

ومثل هربار لیلی قصه بازهم مرد .

لیلی گریست وگفت : کاش این گونه نبود.

خداگفت : جزتو  کسی قصه ات را تغییر نخواد داد.

لیلی ! قصه ات را عوض کن .

لیلی اما می ترسید . لیلی به مردن عادت داشت .

تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود .

خدا گفت : لیلی عشق می ورزد تانمیرد. دنیا  لیلی زنده می خواهد .

لیلی آه نیست  . لیلی اشک نیست . لیلی معشوق مرده درتاریخ نیست .

لیلی زندگی ست . لیلی ! زندگی کن .

اگر لیلی بمیرد دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد ؟ چه کسی گیسوان

دختران عاشق را ببافد ؟

چه کسی طعام نور را درسفره های خوشبختی بچیند ؟ چه کسی غبار اندوه

را ازطاقچه های زندگی بروبد ؟

چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟

لیلی ! قصه ات را دوباره بنویس.

لیلی به قصه اش برگشت .

این بار اما نه به قصد مردن .

که به قصد زندگی .

وآن وقت به یاد آورد که تاریخ پربوده از لیلی های ساده گمنام .

تنهام........

 دوری تو دارم دق میکنم خدایااااااااااااااااااااااااااا

زمین خوردم ........ دلم شکستhttp://static1.cloob.com//public/user_data/album_photo/1749/5245103-b.jpg

برگرد...

چه کار کردی ؟؟

چه کردی با من؟...

میخواهم بنویسم...

اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...

وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...

اما برای شنیدن چه کلامی؟...

می خواهم بنویسم...

از تو....

از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....

می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...

چه کردی با من؟...

چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟

چه خواستی که نکردم؟...

غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...

اما درمانی نیست که به مقابلش روم...

آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام

قلبم

بگذار تا بگرییم

خدایا این چه حکمت است؟ 

ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره مان غرقیم باید سوگوار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده اند! 

خدایا این باز چه ظلمی است بر خاندان حسین؟ 

(دکتر شریعتی)

امید...

http://s3.picofile.com/file/7546836448/s142_25659567764611054492.jpg

 

دستم به آرزوهایم نمی رسد
آرزوهایم بسیار دورند...
ولی درخت سبز
صبرم می گوید:
امیدی هست...خدایی هست...
این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم
شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد...

چه کسی غمگین تر است ؟!
آنکه می رود …
یا آنکه می ماند ؟
هیچکس از دل دیگری خبر ندارد …!