-
اینجا فرشته ها هم غمگینند...
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1393 12:32
لطفا این شعر ها را آهسته بخوانید ... روی سطرِ آخرِ گریه هایش... خواب رفته است شاعر !!!!
-
به یادتم
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1393 12:31
به یادتم حتی اگر قرار باشد... شبی بی چراغ در حسرت یافتنت!! تمام زندگی را قدم بزنم....
-
دلم گرفته..؟
سهشنبه 27 آبانماه سال 1393 17:10
نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید ... ! دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که ... راهشان را گـــــم می کنند ! نـــــــه میتوانی خبری دهی... !!! و نــــــــه خبری بگیری...
-
رها
سهشنبه 27 آبانماه سال 1393 11:02
در پی رهایی ام ... آغاز سفر نزدیک است کوله بارم یادت مقصدم نامعلوم سفری اجباری هدفی ساخته ام هدفم بیمار است چشمهایم بسته نفسم می گیرد ته این جاده چرا تاریک است؟؟ و رها می داند آخرش تنهایی ایست. ...
-
این روزا سخت ترازاونه که باورکنی ...
یکشنبه 25 آبانماه سال 1393 11:47
مرتضی پاشایی خواننده جوان بزرگمرد و دوست داشتنی موسیقی پاپ پس از یکسال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان،سرانجام صبح امروز جمعه 23 آبان 1393 در سن 30 سالگی به دیار حق شتافت اناالله وانا الیه راجعون
-
غروب
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 16:44
غروب... مثل همیشه ! خورشید با همان رنگ همیشگی، نارنجی!!!! افول کرد و شب شد ، شب و تنهایی... منم و تنهایی و یک شمع!!! خدایا.... نکند باد بیاید... و بشکند... بغض سکوتم را !!!!! !
-
چه میخواهد بگوید
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 15:45
چند وقتیست هر چه می گردم هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم نگاهم اما گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد و من همیشه به دنبال کسی می گردم که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آبانماه سال 1393 16:51
Дђℓbℓђ₰ مدت هاســت احــساس میکــنم کــر و لال شــدم!! این روزها صــدای احــساساتم رو فــقط صــفحه ی کیـــــبوردم میشــنود!! Дђℓbℓђ₰
-
!!!
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 16:40
از کسی که دلش گرفته نپرسید: چرا؟!….. آدم ها وقتی نمیتوانند“دلیل ناراحتیشون” را بگویند دلشون میگیرد….
-
خداوندآ...
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 16:27
خداوندا... مرا از "من" رها کن که هیچ کس به اندازه "من" مرا اذیت نکرد...
-
گل
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 11:22
گلی از شاخه اگر می چینیم برگ برگش نکنیم و به بادش ندهیم لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم و شبی چند از آن هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید "سهراب سپهری "
-
...
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 10:49
گاهی دلم می گیرد از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم فریبت می دهند دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمی کند ......و نوری که تاریکی می دهد ازکلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند دلم می گیرد از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد و نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند
-
درد...
پنجشنبه 15 آبانماه سال 1393 10:08
می ایم ودردهایم راروی این صفحه مجازی مینویسم ولی هیچوقت هیچکس نفهمیدمن اینهاراواقعا"درد "میکشم
-
زندگیست دیگر
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 16:14
زندگیست دیگر! همیشه که همه رنگهایش جور نیست، همه سازهایش کوک نیست! باید یاد گرفت با هر سازش رقصید، حتی با ناکوک ترین ناکوکش... اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن! حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد... به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند، به این سالها که به سرعت برق می گذرند....
-
ترین سوژه!
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 16:10
تابلو ؛ نقاش را ثروتمند کرد. شعر شاعر، به چند زبان ترجمه شد. کارگردان جایزه ها را درو کرد... و هنوز سر همان چهار راه، واکس میزند کودکی که بهترین سوژه بود!
-
باران
پنجشنبه 8 آبانماه سال 1393 10:36
واژه هـــایم رنـــگ بــاران دارد … وقتـــی از تـــو مــی نویســم ... قلبــــم خیـــس دلتنـــگی اســــت … وچشمــــانم طـــوفــــانی ؛ چـــه زود بــا هــم بــودنمـــان خـــاطــره شد… وکـــاش خـــاطـــره هــامـــان بــی رنــگ نشــونـــد….
-
زندگی
یکشنبه 4 آبانماه سال 1393 11:30
زنــدگی ! کـلاهـت را بـه هـوا بیـانـداز ! کـه مـن دیـگر جـان بـازی کـردن نـدارم! تـو بـُردی ...
-
جوانی
پنجشنبه 1 آبانماه سال 1393 16:32
نشسته ایم بر قایچه ای به اسم جوانی.... می تازیم و گرد خاک می کنیم. زمین زیر پایمان است و اسیر یک بازی شدیم. به اسم غرور. دیواری راپشت سر نهادیم بلند. سروپا شور. بردو باخت را می شناسیم؟ آشنایم با عشق؟ جدایم از غم؟ یا غرق در غرور؟ چیزی در ماست که روز و شب آرام نداریم. چیزی از جنس جستجو.... چیزی مثل خیال یک آرزو......
-
تُــ♥ــو
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 09:33
صِدایِ گــآم هآیِ تـُــ♥ـــو ضَرَبــآنِ زِندِگـیِ مَن اَست بـآمِن رآه بیآ بآ تُــ♥ــو تِشنِــه یِ زِندِه بودَنَـم...
-
جرم نا بخشودنی
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 09:32
گندمها به جرم طلایی شدن درو شدند . . . . غنچه به جرم شکوفا شدن چیده شد . . . سیب چیده شد درست وقتی از عشق لبریز شد . . . جرمش سرخیش بود که او را از شاخه جدا کرد . . . . بالاترین جرم سیب عشق آتیشنی بود که سرخیش سبب شد . . . تو به کدامین جرم به این حال و روز افتادی ؟ ؟ ؟ ؟
-
آخرین فردی که...
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 09:26
آخـــــرین فـــ ــردی کـــــه , درســـــت قبـــــل از خـــــواب , در مـــــوردش فکـــ ــر می کنیـــــد ... کســـــی اســـــت کـــــه , " قلــ♥ــب " شمـا بـــه او تعلـق دارد .........
-
دلنوشته
یکشنبه 27 مهرماه سال 1393 09:24
اینجا-میان زنده ها-بی تو هنوزهم نفس میکشم دم و بازدمهایم بی رمق شده اند کمر صبرو طاقتم شکسته است. چشمانم کم سو شده ا ند. دیگر تاب میزبانی اشکهایم راندارند. روزم را به شب میرسانم وشب انتظار دیدارتورا میکشم. - چه انتظاربیهوده ای - آنقدر بی انصافی که حتی به خوابم هم نمی آیی!!! بی انصاف بودی که تنهارفتی وتنهایم گذاشتی......
-
خدایاخسته ام...
یکشنبه 27 مهرماه سال 1393 09:23
با غمها میسازم با کنایه ها میسوزم به آدمهایی که مرا شکستند... لبخندمی زنم ــــ لبخندی تلخ ــــ خدایــــــــــــا! ! ! میشه بگی :کجای این دنیا جای من است؟ ؟ ؟ ازتو ودنیایی که آفریده ای فقط در اعماق زمین یک قبر میخواهم که در دورترین نقطه از جهانت باشد خدایا خسته ام...
-
مینویسم از تو
یکشنبه 20 مهرماه سال 1393 17:49
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم . تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم . پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی و...
-
لیلی
یکشنبه 20 مهرماه سال 1393 16:13
لیلی گفت:بس است...دیگر بس است و از قصه بیرون آمد. مجنون دور خودش می چرخید؛لیلی را نمی دید. رفتنش را هم... لیلی گفت:کاش مجنون این همه خودخواه نبود؛کاش من را هم میدید. خدا گفت:لیلی بمان.قصه ی بی لیلی را کسی نمی خواهد. لیلی گفت:این قصه نیست.پایان ندارد.حکایت است.حکایت چرخیدن. خداگفت:مثل حکایت زمین...مثل حکایت ماه......
-
!!!!!!!!!!!
یکشنبه 20 مهرماه سال 1393 15:30
برای خــــــودم مَــــردی شـُـــــده ام ... ! این روزهــــآ در سکوت سرسخـت ، بی صـدآ گـریه می کنم... ولی... دنیـآ مــــوآظبـم بـآش ! قــــلبـم هـنـوز دخترانه می تپد...
-
...
یکشنبه 20 مهرماه سال 1393 15:30
زن بودن یعنی... "مــــــن" که با عشوه هایم... دود میکنم ابهت مردانــــــــه ات را...
-
تولدم مبارک.....
یکشنبه 20 مهرماه سال 1393 15:29
امروز تولدمه... ... ... صدای یک پرواز فرود یک فرشته آغاز یک معراج و شروع یک زندگی ” تولدم مبارک “ امروز روز من است و من تمام دلتنگیهایم را به جای تو در آغ وش می کشم روز تولدمن روز نگاه باران بر شوره زار تشنه بر این دل بیابان روز تولد من گویی پر از خیال است یاس و کبوتر و باد در حیرت من خواب است ........ کسی تولد مرا...
-
باران
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1393 17:01
نمی دانم شبها من شاعر می شوم و تو را غزل باران می کنم یا " تو " بهانه می شوی و من غزل غزل می بارم.............
-
بادکنک
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1393 16:44
اگه یه روز فرزندی داشته باشم بیشتر از هر اسباببازی دیگهای براش بادکنک میخرم... بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده... بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره... بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن... پس نباید زیاد بهشون...