-
بودن یا نبودن
شنبه 8 مهرماه سال 1391 10:28
اینجا نشسته ام بر لبهء پرتگاه مرگ را احساس می کنم تمام خاطره ها را یک به یک از یاد می گذرانم نه جراتی برای پریدن دارم و نه میلی برای عقب کشیدن و ادامه نمی دانم چه خواهد شد بودنم را که کسی یاد نکرد شاید این بار رفتنم را همگی یاد کنند
-
لبان او...
شنبه 8 مهرماه سال 1391 10:27
حوصلـه ی لبــهای نا آشـنا را نـدارم دیـگر هیـچ مـزه ای دلچســب نـخواهد بـود چـرا که من ، تـمام حــــسّ ِ چشایـی ام را روی لبـانـش جـا گـذاشتـم
-
وقتی مردم
شنبه 8 مهرماه سال 1391 10:25
وقتی مردم روی قبرم ننویسید که بودم وقتی مردم روی قبرم ننویسید نه شعری نه شعاری ننویسید که بودم از چه تباری وقتی مردن آخرین نقطه راهه نمی خواد سنگ روی قبرم بذارید... وقتی هر اومدنی رفتنی داره نمی خواد گل روی قبرم بکارید... خیلی وقت پیش از این مرده بودم عمری دل مرده به سر برده بودم بدون سنگ بدون نام ونشون چوب این زندگی...
-
بوسه
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 19:07
یک روز میبوسمت! یک روز که باران میبارد، یک روز که چترمان دو نفره شده، یکـ روز کـــه هـــمــه جــــا حسابی خــیـــس است، یکـ روز کـــه گونــههایت از سرما ســُـرخِ ســُرخِ،آرام تـــر از هـــر چــــه تصـوُرش را کـــُنــی، آری . . . یکـــ روز مـی بوسمت
-
غرور...
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 19:02
من خسته ام و غرورم اجازه نمی دهد بیفتم از پا حتی تبرهایی که در ریشه هایم گیر کرده اند با تعجب نگاهم می کنند این درخت مگر چند ساله است
-
بی نهایت گریستن برای تو. . .
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 18:56
اشکهایم را.........با یاد تو مقدس میکنم...........گرچه آغوشی نیست..........اما من سر به روی شانه ی خاطرات میگذارم...........آرام آرام اشک میریزم..........شاید هیچ گاه نبینی.........شاید برای همیشه یک تصویر خالی بمانی..........اما من دوستت دارم............بی آنکه دیده باشمت.............بی آنکه نگاهت را آیینه چشمانم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 18:41
ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا آنکه در مسجد بنشینم و بـه کفشهایم فکـر کنم!
-
دلتنگی...
شنبه 1 مهرماه سال 1391 18:03
دلتنگی هایم بی شمار شده است خسته شدم از این دوری های بی وصال... از این فریادهای بی پایان... و...ثانیه های لعنتی
-
بترس!!
شنبه 1 مهرماه سال 1391 18:01
از سکوتــم بتــرس ...! وقتــی که ساکت می شوم ... لابـد همــه ی درد دل هایــم را بــرده ام پیش خدا ... بیشتر که گوش دهــی .. از همــه ی سکوتــم .. از همــه ی بودنــم .. یک "آه" می شنـــوی ... و باید بترســـی .. *از "آه" مظلومـــی که فریادرســی جز خدا ندارد* ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مهرماه سال 1391 17:55
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم… یه دل گرفته… یه زندگی پر از خالی… من سرشارم از تنــهایـــــــــی …
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مهرماه سال 1391 17:54
خیلی وقت است فراموش کرده ام … کدامیک را سخت تر می کشم … ؟ رنــــج ! انتظار ! یا نفس را ...
-
دوستت دارم ها
شنبه 1 مهرماه سال 1391 17:53
دلت را خوش نکــــــن به این 'دوستت دارم'ها !! تمـــــامشان ... تاریخ مصــــــرف دارند اینجا جاییست که پشت هر دوستت دارم نوشته شده : ساخت چین ...
-
تنهایی درد دارد..
شنبه 1 مهرماه سال 1391 17:50
ای دل! شدی سنگ صبوری برای همه. همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان.. همیشه لحظه های تنهایشان با تو تقسیم می شد و بغض های گلوگیرشان با گریه بر شانه های تو جاری می شد. ولی کاش می دانستند درد تو کمتر نیست، حال تو بهتر نیست.. کاش می توانستی فریاد زنی که تنهایی درد دارد و چه سخت است.. اما ملالی نیست! شاید، شاید...
-
سخت است از درد گفتن!
شنبه 1 مهرماه سال 1391 17:49
چه سخت است از صبر گفتن و دلجویی دادن وقتی که لحظه هایت همیشه با درد آمیخته شده است. چه سخت است امید بستن به فرداهای دور از انتظار وقتی که تنها، درد مرهم زخم هایت باشد. میدانم چقدر سخت است وقتی صبرت را به ازای روزها تحمل رنج از دست می دهی و میدانم چه سخت است وقتی ناله های لحظه های تنهاییت را با شانه های بی کسی شب تقسیم...
-
..........
شنبه 1 مهرماه سال 1391 17:47
ازالفبای زندگی چه میدانیم؟؟؟؟ ازاشتیاقی که برای رسیدن به نهایت آرزوهاداریم وبراساس آن تلاش بی وقفه ای رادرمسیرپرفرازونشیب زندگی بکارمیبندیم تاآن رادریابیم دانسته های خودراازالفبای زندگی بنویسیم تابخاطرمان باشدکه عمری راصرف چه میکنیم!!!! الف:اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها ب:بخشش برای تجلی روح وصیقل جسم پ:پویایی برای...