-
گریه
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 10:16
گـریـه... شاید زبان ضعف باشــد؛ شاید خیلـــی کودکانه... شاید بی غرور... اما هروقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفـم، نـه یک کودکـم؛ بلکــــه پُـــر از احساســــــم...
-
سنگینی سکوت
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 10:03
دیشب زیر سنگینی سکوت خانه ام، درد را دلداری میدادم! یادت که از راه رسید خیال کردم برای بردن درد آمده ! گمانم غلط بود، تو حوصله ات جای دگر بند بود....
-
تنهایی
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 10:02
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم می آید ، می ماند و به تنهاییم پایان میدهد آمد ، رفت و به زندگی ام پایان داد
-
لحظه ی خداحافظی
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 10:00
بوی باران می دهد باز ، لحظه های خداحافظی سلام بده به شب ، به خواب ، دم دمای خداحافظی چقدر معصومانه واژه ها را طی می کردی حالا رسیدی به آخرین هجا های خداحافظی دست هایت را موقع رفتنت خوب نگاه کن ببین چقدر پاک و روشنست برای خداحافظی ! حالا که رفته ای واژه های تازه هم گریه می کنند نگاه کن چه عالمی دارد این گریه های...
-
می شنوم
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 09:58
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم، می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان... من می شنوم، به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوته تو...
-
...
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 12:15
شده ام سنگ صبور روزگار..... دارد تمام غم های دیرینه اش را یک جا به خوردم می دهد...
-
زندگی ..
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 12:11
زندگی یعنی : ناخواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن .
-
گاهی ...
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 12:04
*...گاهی عمر تلف میشود ؛ به پای یک احساس .... گاهی احساس تلف میشود ؛ به پای عمر ! و چه عذابی میکشد ، کسی که هم عمرش تلف میشود ؛ هم احساسش ... *
-
...
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 11:54
*...طبیب درد بیدرمان کدامست رفیق راه بیپایان کدامست اگر عقلست پس دیوانگی چیست وگر جانست پس جانان کدامست چراغ عالم افروز مخلد که نی کفرست و نی ایمان کدامست پر از دُرٌست بحر لایزالی درونش گوهر انسان کدامست غلامانه است اشیاء را قباها میان بندگان سلطان کدامست یکی جزو جهان خود بیمرض نیست طبیب عشق را دکان کدامست
-
خداوندا
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 11:48
خداوندا..... قیامتت را بر پا کن!!!!! تو اگر خسته نشده ای،ما عجیب خسته ایم
-
بغض ...
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 11:43
حَوا که بغض کند حتی خدا هم اگر سیب بیاورد چیزی جز گریه آرامَش نمی کند سیب ها را قایم کنید خبر های امروزی همه شوم بودند من حَوای پر از بغضم .. !
-
ما...
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 11:39
ما کسانی به فکرمان هستند را به گریه می اندازیم . ما گریه می کنیم برای کسانی که به فکرمان نیستند . و ما به فکر کسانی هستیم که هیچوقت برایمان گریه نمی کنند . این حقیقت زندگی است و عجیب است ولی حقیقت دارد ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 16:50
-
خدایا بخون.......
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 16:29
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بخون سکوت مرگ بارم را.......... کسی جز تو قادر به خواندن نیست.........
-
حکایت من
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 12:35
حکایت من … حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقی نداشت … دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت … حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد … زخم داشت اما ننالید … گریه کرد اما اشک نریخت … حکایت من حکایت کسی بود که … پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنود ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 12:15
کاش میشد که روزی دلم را مثل بذری بکارم که فردا بارور گردد ونسل عشاق ازمحیط زمین برنیفتد " دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی"
-
...
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 11:03
دیگر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد... یک بار قسمت کردم چندین برابر شد!
-
دلم گرفته
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 10:54
دلم گرفته دلم عجیب گرفته وهیچ چیز نه این دقایق خوشبو . که روی شاخه ی نارنج میشود خاموش. نه این صداقت حرفی.که درسکوت میان دوبرگ این گل خوشبوست. نه.هیچ چیزمراازهجوم خالی اطراف نمیرهاند وفکرمیکنم که این ترنم مرموز تاابد شنیده خواهدشد" سهراب سبهری
-
تنهایی
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 10:29
نوشته هایم را میخوانید...! ومیگویید چه زیبا ..!! راستی.. دردهای آدمها ..زیبایی دارد.؟؟!! " حس_______ تنهایی " هرچه قدر بد شدی بازم حرف رفتن نزدم... تو همش راه تو رفتی من همش راه اومدم... تا به سختی ها رسیدیم... خودتو باختی چرا؟؟ اگه دوریم دغدغت بود ...دورم انداختی چرا ..؟؟
-
خدایا...
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 10:28
خـُــــدآیـــــآ ، در لیست آدم هایت اشتباهی شده است... اسْم مَن که "ایّوب" نبودْ !!!!
-
این روزها...
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 10:08
این روزها دلگرمی میخواهم! وگرنه چیزی که زیاد است سرگرمی...!!
-
دلتنگی.............
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 10:06
دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها گوشه ای میشینم حسرت ها را می شمارم و باختن ها را و صدای شکستن ها را وجدانم را محاکمه می کنم..... من کدام قلب را شکستم وکدام امید را ناامید کردم! کدام احساس را له کردم و کدام خواهش را نشنیدم! و به کدام دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگم؟!
-
باز پاییز
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 10:04
دلـگیرم از پاییز... تمام زخم های کهنه ام را تازه کرد برگ های امیدم که یکی یکی از شاخه های قلبم فرو ریخت... هوای ابری چشمانم که هر لحظه غم ندیدنش را بهانه می کرد و می بارید... روزهای کوتاه شادی هایم شب های بلند دلتنگی هایم سردی دستانم و مهر دردانه ای که آذر بر دلم نشاند و رفت...
-
نفس ...
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 10:01
خفه شدم از بس نیستی من همیشه در هوای تو نفس کشیدم تو نیستی انگار برام هوا نیست خفقان گرفتم پس باش تا در هوای تو نفس باشم
-
لیلی و مجنون
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 18:12
حرف هایم همه در خانه ی مجنون جا ماند باید این بار شوم لیلی و شعری دیگر ...
-
...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 18:11
مـن این روزهـا کسـی رآ درکـ نمیکنم کـــسی هست مرآ درکـ کند ؟ حـالم را بفهمـد؟؟ مشغله هـای ذهنم رآ بفهمـد؟ کسی هـست ؟
-
...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 17:44
درونم غوغاست ... ساده میشکنم ... با یک تلنگر کوچک ... ... این گونه نبودم .... شــــدم ... !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 17:36
از سکـــوتــم بتــرس . . . . وقــتی که ســاکت میــشـوم . . . . لابــد همــه ی درد دلهــایـم را بـرده ام پیــش خــدا . . . .
-
...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 17:35
بی حس شدم از درد فقط گاهی خط اشکی می سوزاند صورتم را...!
-
خــــــــدایا . . .
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 17:21
خــــــــدایا . . . خـــــــبر داری کـه شوخی شوخی داریـم پیـــــر میشیم قـــرار نیست مارو یه خورده به آرزو هامــــون برسونی !!