وقتی مثل سایرین فکر نکنی، متفاوت می شوی...
و این تفاوت برتری نمی آورد... فقط به وسعت دنیا تنهایت می کند...
اینکه بفهمی و نتوانی بفهمانی...
این که وجدان و انسانیت و صداقت برایت اولویت باشد...
اینکه رنج بکشی از نادانی و نامردمی و رنج های دنیا...
ورای جنسیت دوست خواهم داشت...
ورای جنسیت انسانیت و مهربانی خواهم کرد در حق آدم ها...
نجیبانه و تنها...
تنهایِ تنها...
کاش می دانستم سرنوشت را چه کسی برایم بافته است ...
آن وقت به او می گفتم :
یقه را آنقدر تنگ بافته ای
که بغضهایم را نمی توانم فرو ببرم ... !!!
ماخیلی وقته تموم شدیم.خیلی وقته یه نقطه پایان خط چین هامون رو نشون داده.......خیلی وقته ماحتی تو نوشته هامون هم بهم نرسیدیم.......از خیلی وقتها که بگذریم همین حالاشم بدهکار همدیگه ایم همین حالاشم رو نیمکت خاطره ها جامون خالیه..........خیلی وقتا خیلی کارا مارو بهم ثابت کرده...مارو تا ته اون بی رنگی اسمون وهزار رنگی ادماش پیوند زده....
اگه امروز من رو نقطه ی نون اول نرسیدن وایستادم وتو رو نقطه ی نون دوم تقصیر ما نیست.................تقصیرسهممون از این دنیاست که اندازه یه رسیدن حتی تو نوشته ها نیست. . . .
چه فرقی دارد
پشت میله ها باشی
یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن !
وقتی آرزوهایت در حبس باشند
مرا اینگونه باور کن :
کمی خسته کمی تنها
کمی از یاد رفته کمی مغرور
کمی بی کس کمی گستاخ
کمی سر خوش
کمی.. کمی باور کردنم سخته ؟؟
شهرمن شب هایش آنقدردلگیراست....
که سوت قطارهای نیمه شب هرآدمی راوسوسه میکندکه...
برودوهیچ وقت برنگردد!!
گـــله دارم ازکه،نمـــــیدانم ازچه،نمـــــــــیدانم
این روزهـــا دردی بر من سنگـــینی میکند
کــــه نمــیدانم دلــیلــش کیست چیست
بی حــس شده ام خـــــــسته ام
از تمـــــام جهـــان دلـم ...
اندکی ارامـــــش میخاهم همین!
گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
وقتی مُردم
وقتی مُردم روی قبرم ننویسید که بودم
وقتی مُردم
وقتی مُردم روی قبرم ننویسید نه شعری نه شعاری
ننویسید که بودم از چه تباری
مُردن آخرین نقطه راهه
نمی خواد سنگ روی قبرم بگذارید
نمی خواد گل روی قبرم بکارید
خیلی وقت پیش از این مرده بودم
مرده بودم
عمری دلمرده به سر برده بودم
بدون سنگ بدون نام و نشون
چون فریب زندگی را خورده بودم
وقتی مردم روی قبرم ننویسید که بودم...
و تازه میفهمم
که برف خستگی خداست...
آنقدر که حس میکنی
پاکنش را برداشته و میکشد
روی نام من...
روی نمام خیابان ها...
روی تمام خاطره ها...
تازه فهمیدم منم دروغگوی خوبیم
دلم پر از غمه!حالم اصلا خوب نیست!
اما هر کی میپرسهامروز چطوری؟
لبخند میزنم و میگم خوب...
آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غزق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
پاییز
احساسی خیس
و
یادآور روز های نمناک!
از عاطفه ی چکیده از اشک هاست. .
دوستش دارم..
پاییزم را ..
فصل از عشق گفتن وگاهی به عشق فکر کردن
وعــده مآ هر شـبــ نیم نگآهـی به مآه ،،
که هــر جآ که بآشــی ..
هــر چقدر دور ..
مــآه هستــ ..
تـــو هسـتـی ..
نگآه هسـتــ .. !
بــــــاران کـــه مــــــــی بــارد
همــــــه چیـــــــــز تـازه مـــیشـــــــــــود
حتــــــــی داغ نبـــــــــودن تــــــــــو
وقتی میداند درخت عشق برگ تازه ای را
در دل دارد......................
پاییز ....
فصل چتر دردست گرفتن من و ....
فصل دلتنگی من و ....
فصل عاشقی من و ....
فصل زیبادیدن من و ....
فصل قدم زدن من و....
فصل خیس شدن من و....
پاییز فصل عاشقانه های من و خداست
پاییز
فصل نشستن من و خدا بر نیمکتی
پر از برگ های زرد و نارنجی
سر بر شانه ی خدا بگذار....
تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند....
که نه از دوزخی بترسی و نه از بهشت....
به رقص درآیی....
قصه ی عشق .انسان بودن ماست....
اگر کسی احساست را نفهمید ....
مهم نیست....
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن....
فهمیدن احساس....
کار هر آدمی نیست....!
چه بخواهیم، چه نخواهیم
...
باید از کوچه های زندگی عبور کنیم؛
گاهی تلخ،
گاهی شیرین...
کوچه های زندگی را عبورها می سازند
...!
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی
بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما
گاهی حرف می زند گاهی فریاد می
کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می
خواهد بگوید...
ایستادگـــــی کن تا روشن بمــــــانی....
شمـــع های افتاده خامــــــوش می شوند....
"احمد شاملو"